• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 53996)
شنبه 15/3/1389 - 16:38 -0 تشکر 204104
ضرب المثل های ایرانی

با سلام

تاپیکی با این عنوان " ضرب المثل های شیرین ایرانی و خارجی " دیدم تاپیک جالبی است.

ولی در این تاپیک قصد دارم  ضرب المثل های ایرانی را تشریح کنم 

 منتظر همکاریتون هستم

هر کس حکایتی از ضرب المثل ها داره بسم الله...

 

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
جمعه 11/4/1389 - 18:0 - 0 تشکر 208766

از کوره در رفت!

این مثل سائره در مورد افرادی به كار می رود كه سخت خشمگین شوند و حالتی غیر ارادی و دور از عقل و منطق به آنها دست دهد. در چنین مواقعی چهره اشخاص پرچین و سرخ گونه می شود، رگ های پیشانی و شقیقه ورم می كند ، فریادهای هولناك می كشند و خلاصه اعمال و رفتاری جنون آمیز از آنها سر می زند اما ریشه و علت تسمیه این ضرب المثل :


برای گداختن آهن روش اینست كه درجه حرارت كوره آهنگری را تدریجا بالا می برند تا آهن سرد به تدریج حرارت بگیرد و گداخته و مذاب گردد، زیرا آهن  این خاصیت را دارد كه چنانچه در معرض حرارت شدید و چند صد درجه قرار گیرد، سخت گداخته میشود و با صداهای مهیبی منفجر شده از كوره در می رود، یعنی به خارج پرتاب می شود.

افراد سریع التاثر و عصبی مزاج اگر در مقابل حوادث غیر مترقبه قرار گیرند آتش خشم و غضبشان چنان زبانه می كشد كه به مثابه همان آهن گداخته از كوره اعتدال خارج می شوند و اعمالی غیر منتظره از آنها سر می زند كه پس از فروكش كردن اطفای نایره غضب از كرده پشیمان می شوند و اظهار ندامت می كنند.

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
شنبه 12/4/1389 - 0:5 - 0 تشکر 208825

چند ضرب المثل ترکی درباره خداوند !:

الله ایكی قاپازی ، بیر باشا ویر ماز

خدا یک سرکوفت را به یک سر نمی زند .

الله باغلیان قاپونی ، هئچ كیم آچامماز.

دری که خدا ببندد را هیچ کس نمی تواند  بگشاید .

الله بی گوزی او گوزه محتاج اله مه سین.

خداوند این چشم را به آن چشم محتاج نکند.

الله بیلدی گامیش نه حیواندیر ، اونا قانات وئرمه دی ، هر داما دوشسئدی ، یاتیراردی.

خدا گاومیش را شناخت بهش بال نداد. روی هر بامی که می نشست فرو می نشست.

الله چوره ك وئره نده ، آغیز وئرمز.

خدا هم وقتی نان می دهد ، دهان نمی دهد .

الله داغینا باخار قار وئره ر.

خداوند به کوه اش نگاه می کند و برفش می دهد.

الله شنبه نی جهوده قسمت ائله سین.

خدا شنبه را به جهود قسمت کند.

الله گئج دوتار ، برك دوتار .

خدا دیر می گیرد ولی سخت می گیرد.

چه خوشبخت است كسي كه با افتخار بگويد من يك تورك هستم

ne mutlu turkum diyene

دوشنبه 21/4/1389 - 13:31 - 0 تشکر 211049

اشک تمساح میریزد

گریه دروغین را به اشك تمساح تعبیر كرده اند. خاصه گریه و اشكی كه نه از باب دلسوزی، بلكه از رهگذر ریا و تلدیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سو نیت گریه كننده جامه عمل بپوشد.

سابقا معتقد بودند كه غذا و خوراك تمساح به وسیله اشك چشم تامین می شود. بدین طریق كه هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعت ها متمادی بر روی شكم دراز می كشد. در این موقع اشك لزج و مسموم كننده ای از چشمانش خارج می شود كه حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه بر روی آن می نشینند.
پیداست كه سموم اشك تمساح آنها را از پای در می آورد. فرضا نیمه جان هم بشنود و قصد فرار كنند به علت لزج بودن اشك تمساح نمی توانند از آن دام گسترده نجات یابند. خلاصه هربار كه مقدار كافی حیوان وحشره در دام اشك تمساح افتند، تمساح پوزه ای جنبانیده به یك حمله آنها را بلع می كند و مجددا برای شكار كردن طعمه های دیگر اشك می ریزد.

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
پنج شنبه 24/4/1389 - 0:21 - 0 تشکر 211366

با سلام
خیلی خوب بود تعابیر در مورد ضرب المثل ها
اگه باز هم داشتید بذارید
مثلا ریشه ی ضرب المثل چرا عاقل كند كاری كه باز آید پشیمانی رو بذارید
چون واقعا این ضرب المثل رو باید با طلا نوشت / خیلی خوب هست

موفق باشید.

هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن

.......................اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ؛

.....................................يرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند ، اما درد بسياري دارند ...

...چارلز ديكنز ...
پنج شنبه 24/4/1389 - 12:14 - 0 تشکر 211400

با سلام و تشکر از شما

ریشه ی ضرب المثلی که گفتید : چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی به داستان زیر برمیگرده که خیلی داستان جالب و زیبایست:

((چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی))

 زیب النسا بیگم یه خانوم شاعره که در شعر ((مخفی )) تخلص می نمود چنانکه گفته است:

/در سخن مخفی شدم چون بوی گل دربرگ گل میل دیدن هر که دارد در سخن بیندمرا /

از او داستان های زیادی نقل کرده اند .طبعی روان و ذوقی سرشار داشته .

روزی زیب النسا در حضور پدرش نشسته بود آینه قدنمایی گرانقیمت که در اتاق بود ناگهان به علت نا معلومی می افتد و می شکند . عالمگیر بی اختیار می گوید((از قضا آینه چینی شکست .))زیب النسا فی البداهه مصرع دوم آن را چنین می سازد و می خواند ((خوب شد اسباب خود بینی شکست )).

روزی زیب النسا در باغی قدم می زد .منظره باغ و تاثیر طبیعت در فصل بهار احساسات جوانی او را تحریک کرد و او این بیت را با صدای بلند بر زبان آورد :

چهار چیز که دل می برد ، کدام چهار ؟ شراب و ساقی و گلزار و قامت یار !

ناگهن متوجه می شود که پدرش از عقب سر او می آید فکر میکند ممکن است پدرش گمان کند که او میل به ازدواج دارد، تز فرط شرم و حیا و برای رفع شبهه از پدر فورا مصرع دوم آنرا تغییر می دهد و آنرا چنین می خواند :/چهار چیز که دل می برد ، کدام چهار ؟ نماز و روزه و تسبیح و استغفار ! /

عالمگیر می خندد و او را درآغوش می گیرد و نوازشش می کند .زیب النسا به هیچ خواستگاری سر فور نمی آورد چون هیچ کس را در شان همسری خود نمی دانست . گویند اورنگ از عدم ازدواج دخترش که او را خیلی دوست داشت ناراحت بود و طی نامه ای از او پریسد که چرا به یکی از آنان رضا نمی دهی؟؟

زیب النسا در جواب او گفت :

نهال سرکش و گل بی وفا و لاله دو رنگ در این چمن به چه امید آشیان بندم ؟؟/

اما( چنانکه افتد و دانی ) ریب النسا نیز در دام عشق یکی از وزرای پدر که موسوم به عاقل خان که جوانی رعنا و برازنده بود گرفتار شد .عاقل خان نیز عشقی شدید نسبت به او پیدا کرد و بین آنها سرو صدایی ایجاد شد و پیغام های عاشقانه رد و بدل گردید . ولی .........ولی امان از مقرضین به قول نظامی گران جانان که همیشه و همه جا بودند به تفتین پرداخته و قضیه را به گوش پادشاه رساندند .پادشاه ابتدا خشمگین شد ولی چون پای دخترش در میان بود و مدرکی هم دردست نداشت ، بدین فکر افتاد که آنان را امتحان کند .گویند اورنگ هفت وزیر اشت . وی دستور داد که هر یک از وزرا به نوبت اجازه دارن بیست وچهار ساع در تمام قصر آمد و شد کنند و بدین ترتیب هفت روز هفته بین آنها تقسیم گردید . در میان شبی هم نوبت به عاقل خان رسید و فرصتی بود تا دو دلداده یکدیگر را ببینند .

اورنگ زیب دستور داد که مراقبان به طور غیر محسوس عاقل خان را تحت نظر داشته باشن و هر کاری کرد به او خبر بدهند . عاقل خان که مرد فهمیده ای بود از روی فراست دریافت که قضیه از چه قرار است . از این رواز عواقب کار ترسید و شبی که نوبت او بود که در قصر آمد و شد کند ، تمارض کرد و از خانه بیرون نیامد . ...........زیب النسا که با تمام اشتیاقق منتظر شب نوبت عاقل خان بود و امیدوار بود که آن شب به دیدار محبوب نائل گردد و آن شب هرچه انتظار کشید و تا بامداد بیدار ماند به زیارت دلدار نائل نگردید . به قول سعدی :

موذن بانگ بی هنگام برداشت نمی داند که چند از شب گذشته است

درازی شب از مژگان من پرس که یکدم خواب در چشم من نرفته است

صبح که شد زیب النسا این مصرع را نوشته و برای عاقل خان فرستاد :

شنیدم ترک منزل کرد ، عاقل خان به نادانی !

عاقل خان چون شعر محبوب را دید ، در پاسخ او این مصرع رانوشت :

(((چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی )))

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
پنج شنبه 24/4/1389 - 17:2 - 0 تشکر 211446

با سلام
ممنون - كامل بود و زیبا

موفق باشید.

هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن

.......................اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ؛

.....................................يرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند ، اما درد بسياري دارند ...

...چارلز ديكنز ...
يکشنبه 27/4/1389 - 19:34 - 0 تشکر 212377

آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست

چون مطلبی آنقدر واضح و روشن باشد که احتیاج به تعبیر و تفسیر نداشته باشد، به مصراع بالا استناد جسته ارسال مثل می کنند.

این مصراع از شعر زیر است که ناظم آن را نگارنده نشناخت :

پرسی که تمنای تو از لعل لبم چیست     آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست

طبسی حائری در کشکولش آن را به این صورت هم نقل کرده است :

خواهم که بنالم زغم هجر تو گویم            آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست

ولی چون بنیانگذار سلسله گورکانی هند مصراع بالا را در یکی از وقایع تاریخی تضمین کرده و بدان جهت به صورت ضرب المثل در آمده است، به شرح واقعه می پردازیم :

ظهیر الدین محمد بابر هنگامی که پس از فوت پدر در ولایت فرغانه حکومت می کرد و شهر اندیجان را به جای تاشکند پایتخت خویش قرار داد، در مسند حکمرانی دو رقیب سر سخت داشت که یکی عمویش امیر احمد حاکم سمرقند و دیگری داییش محمود حاکم جنوب فرغانه بود. بابر  به توصیه ی مادربزرگش ایران از یکی از روسا طوایف تاجیک به نام یعقوب استمداد کرد. یعقوب ابتدا به جنگ محمود رفت و او را به سختی شکست داد و سپس امیر احمد را هنگام محاصره اندیجان دستگیر کرد. بابر که آن موقع در مضیقه مالی بود، خزانه امیر احمد در سمرقند را که دو کرور دینار زر بود به تصرف آورد و آن پول در آغاز سلطنت بابر در پیشرفت کارهایش خیلی موثر افتاد. بابر با وجود آنکه در آن زمان بیش از سیزده سال نداشت شعر می گفت و با وجود خردسالی، خوب هم شعر می گفت. این شعر را هنگام مبارزه با عمویش امیر احمد سروده است :

با ببر ستیزه مکن ای احمد احرار        چالاکی و فرزانگی ببر عیانست
گردیر بپایی و نصیحت نکنی گوش        آنجا که عیان است چه حاجت به بیانست

مصراع اخیر به احتمال قریب به یقین پس از واقعه تاریخی مزبور که به وسیله بابر در دو بیتی بالا تضمین شده است، به صورت ضرب المثل درآمده در النسه و افواه عمومی مصطلح گردیده است.

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
سه شنبه 29/4/1389 - 18:1 - 0 تشکر 212857

آتا اوت ایته ات وئرمزلر.

«به اسب علف و به سگ گوشت نده».



آتا مین ‏‏،آد قازان.

«بر اسب سوار شو و شهرت بطلب».



آتا،آنا رشوه سیز دوست دولار.

«پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند».



آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قین آنا.

«در خانه ی پدر نامادری- در خانه ی شوهر مادر شوهر ».



آتان اوخ قایئتماز.

«تیر پر تاب شده بر نمی گردد ».



آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار.

«دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند».



آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر.

«مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند».



آج قارئن آجی آیران.

«شکم گرسنه و دوغ تلخ(وعده های تو خالی)».



آجئن ایمانی اولماز.

«آدم گرسنه ایمان ندارد ».



آجئندان یاتیب گون اورتادا دوروب .

«از زور گرسنگی شب می خوابد و بعد از ظهر بیدار می شود».



آچیلمیان سفره نین بیر عیبی اولسا آچیلان سفره نین مین عیبی اولار

«سفره ای که پهن نشده اگر یک عیب داشته باشد سفره پهن شده هزار عیب دارد ».



آخار سو یولونی تاپار.

«آب جاری راهش رو پیدا می کنه».



آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر.

«کسی که جستجو کند پیدا میکند و کسی که بخوابد در خواب میبیند(جوینده یابنده است )».



آدامئن آغزیندان سؤز آلیر.

«از دهان آدم حرف می‌کشد.»



آدامئن ان دانا یییجی سی السون بیر دانا دیییجی سی الماسئن.

« آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»!



آدئن توتدون اوزو گلدی.

«اسمشو آوردی پیداش شد ».



آدئن ندی رشید بیرین دئ، بیرین ائشید.

«یکی بگو، یکی بشنو».



آرپا اکه ن بوغدا درمه ز.

«کسی که جو می کارد گندم درو نمی کند».

آز دانئش ناز دانئش.

«کم گوی و گزیده گوی».

چه خوشبخت است كسي كه با افتخار بگويد من يك تورك هستم

ne mutlu turkum diyene

يکشنبه 10/5/1389 - 16:23 - 0 تشکر 217060

 آبشان از یک جوی نمی رود

هر گاه بین دو یا چند نفر در امری از امور توافق و سازگاری وجود نداشته باشد، به عبارت بالا استناد و استشهاد می کنند. در این عبارت مثلی به جای «نمی رود» گاهی فعل «نمی گذرد» هم به کار می رود، که در هر دو صورت معنی و مفهوم واحد دارد.

اما ریشه این ضرب المثل : سابقا که شهرها لوله کشی نشده بود سکنه هر شهر برای تامین آب مورد احتیاج خود از آب رودخانه یا چشمه و قنات، که غالبا در جوی های سرباز جاری بود استفاده می کردند. به این ترتیب که اول هر ماه، یا هفته ای یک بار -  بسته به قلت یا وفور آب -  حوض ها و آب انبارها را با آب جوی کوچه پر می کردند و از آن برای شرب و شستشو و نظافت استفاده می کردند.
طبیعی است در یک محله که ده ها خانه دارد و همه بخواهند از آب یک جوی در دل شب استفاده کنند، چنانچه بین افراد خانواده ها سازگاری وجود نداشته باشد ، هر کس می خواهد زودتر آب بگیرد. همین عجله و شتاب زدگی و عدم رعایت تقدم و تاخر موجب مشاجره و منازعه خواهد شد. شب های آب نوبتی در محله-های تهران واقعا تماشایی بود. زن و مرد و پیرو جوان از خانه ها بیرون می آمدند و چنان قشقرقی به راه می انداختند که هیچکس نمی توانست تا صبح بخوابد.
شادروان عبد الله مستوفی می-نویسد :«من کمتر دیده ام که دو نفر که از یک جوی آب می برند از همدیگر راضی باشند و اکثر بین دو شریک شکراب می شود.»

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
جمعه 15/5/1389 - 15:18 - 0 تشکر 218430

آفتابی شد

هر گاه کسی پس از از دیر زمانی از خانه یا محل اختفا بیرون آید و خود را نشان دهد، اصطلاحا می گویند فلانی آفتابی شد. بحث بر سر آفتابی شدن است که باید دید ریشه آن از کجا آب می خورد و چه ارتباطی با علنی و آشکار شدن افراد دارد.

خشکی و کم آبی از یک طرف و وضع کوهستانی، به خصوص شیب مناسب اغلب اراضی فلات ایران از طرف دیگر، موجب گردید که حفر قنوات و استفاده از آبهای زیر زمینی از قدیمی ترین ایام تاریخی مورد توجه خاص ایرانیان قرار گیرد.
آفتابی شدن از اصطلاحات قنایی است و آنجا که آب قنات به مظهر سطح زمین می رسد و گفته می شود آفتابی شد یعنی آب قنات از تاریکی خارج شده به آفتاب و روشنایی رسیده است. این عبارت بعدها مجازا در مورد افرادی که پس از مدت ها از اختفا و انزوا خارج می شوند به کار برده شده است.

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.