• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 11235)
جمعه 7/3/1389 - 16:40 -0 تشکر 202635
شعرای کهن ایران زمین ... زندگینامه

سلام

بد نیست گزیده ای زندگینامه ی شعرای کهن ایران زمین رو در اینجا بیان کنیم...

اول از همه از خواجه شمس الدین محمد حافظ شروع میکنم

 

ولادت حافظ

 در مورد زندگی و تاریخ تولد یا ازدواج یا هر تاریخ دیگری که شاعر در شعرش به آن اشاره نکرده است، اختلاف نظر بسیار زیاد است. در قدیمی ترین نسخه ی دائرة المعارف بریتانیکا که در کتابخانه ی لندن موجود است سال تولد خواجه را نامعلوم دانسته اند اما به یقین این تاریخ ما بین سالهای 700 تا 726 است. دائرة المعارف بزرگ فرانسه نیز همین نکته را در نظر دارد. ضمنا در باب تولد این شاعر علاوه بر رومنبع اروپایی معتبر منابع ایرانی نیز نتوانسته اند این پراندگی آرا را کم نمایند.

در ابتدا باید متذکر شویم آنست که آنچه مهم است افکار بلند و نغز وشیوای اوست حال تفاوتی در تولد وی چه در سال 701 یا در سال 730 وجود ندارد. ولی طبق قصیده زیر این سال باید ما بین 716 تا 721 باشد. وی این قصیده را در مدح سلطان جلال الدین مسعود شاه اینجو سروده است:

 

خســرو دادگـرا شــیر دلا بـــحر کفــا    ای جــــلال تـــو بـه انــواع هنر ارزانی
هم آفاق گرفت و همه اطراف گشاد    حیث مسعودی و آوازه شد سالطانی

 

لذا چون شاه مسعود در سال 743 در جنگی که با یکی از امرای مغول بنام یاغی باستی کرد شکست خورد و قبل از آن نیز در سال 740 در مقابل امیر پیر حسین به هزیمت افتاد و فرار کرد و اینکه بعید است که این قطعه سراسر مدح برای پیش از اینها باشد، حافظ باید در آن سالها حداقل 25 سال داشته باشد، پس باید تقریبا در سالها ی 715 تا 716 ه.ق بدنیا آمده باشد. در این بین مرحوم دکتر غنی معتقد است بسال 717 ه.ق و مرحوم دستغیب شیرازی از قول فرصت، تولد را بسال 725 ه.ق می داند.

 

زندگینامه حافظ

 شاعر شیرین سخن، خواجه شمس الدین محمد حافظ که در اوئل قرن هشتم هجری قمری پا به عرصه وجود گذارد، پس از تولد محمد نامیده شد و با توجه با القابی که در آن دوران بنابر دلائل معقول به اشخاص می داند و او نیز که حافظ قرآن کریم بود به حافظ مقلب شد. همچنین بخاطر آنکه وی در علوم و فنون دیگر هم کمالات زیادی داشت به او القاب دیگری نیز دادند که از آن جمله:

شمس الدین و الدنیا، لسان الغیب، کاشف الحقائق، زبدة المتکلمین و ترجمان الاسرار و ... و همچنین چون در آن زمان به بزرگان و دانشمندان خواجه اطلاق می شد به وی نیز که از بزرگان زمان بود خواجه اطلاق شده است.

 

موطن اصلی حافظ ظاهرا کوپای اصفهان و محل سکونت جدش غیاث الدین اصفهان بوده است. غیاث الدین پسری به نام بهاء الدین داشت که همان پدر حافظ می باشد. غیاث الدین همواره زندگی خود را از قیل و غال دور نگه می داشت و همواره به تجارت سرگرم بود، به همین دلیل زندگی مرفه و آرامی داشت. در اثر تشنجات نیمه ی دوم قرن هفتم ه.ق که اصفهان کانون بلوا شد.

 

غیاث الدین به همراه خانواده به شیراز هجرت کرد. این در زمانی بود که آبش خاتون از اتابکان فارس بر شیراز حکومت می کرد. (660 تا 680)
غیاث الدین پس از ورود به شیرازدر محله ای نزدیک دروازه کازرون بنام محله ی شیادان خانه ای خرید و به تجارت مشغول شد و پس از مدتی از افراد سرشناس و موفق شد.

 

در این زمان به دلیل آنکه شیراز و ملوک تابعه در دست امرای طیبی بود، از مزاحمتها و حملات گاه و بیگاه سپاه مغول در امان بود. زیرا شیوخ این مناطق از ثروتمندان منطقه نیز بودند غالبا به تقوی و پاکدامنی شهرت داشتند و از ایلخانان به عزت اسلام شهرت یافتند و امتیازات بسیاری می گرفتند، ایلخانان چون پاکدامنی آنها را دیده بودند سرپرستی املاک خاصه را در بسیاری از مناطق به عهده ی آنها داده بودند.

 

بهاالدین پس از چندی مورد توجه شیخ عبدالله کازرونی که در همسایگی حجره ی آنها بود قرار گرفت و به بهاالدین گفت که حاضر است دخترش را به عقد او درآورد. پس از آن با قبولی بهاالدین آن دختر به عقد او درآمد.


زمانی نگذشته بود که غیاث الدین فوت کرد. پس از آن بهاالدین به تنهایی به کسب و کار مشغول شد و پس از مدتی صاحب 3پسر به نامهای خلیل، عادل و محمد و یک دختر گردید. رونق کار آنها بسیار زیاد شده بود که بهاالدین دچار بیماری شد. در ابتدا وی فکر می کرد یک مریضی ساده است ولی بعد از مدتی بیماری وی رو به شدت گذارد تا جایی که بهاالدین توان رفتن به حجره را پیدا نکرد. حکما نیز کاری از پیش نبردند و حال بهاالدین روز به روز وخیم می گشت. بیماری او چند ماهی به طول انجامید و هیچ کدام از اطبا نتوانستند کاری از پیش ببرند تا آنکه بهاالدین در یک شب سرد زمستانی فوت کرد. این در حالی بود که محمد تنها هشت سال داشت.


پس از فوت پدر، پسران به امور تجاری حجره پرداختن تا اینکه بعد از دوسال به دلایلی نا معلوم از آن شهر کوچ نمودند و حافظ و مادر و خواهرش در شیراز باقی ماندند و به علت عدم کسب و کارفشار زیادی به آنها آمد.

 

در این زمان حتی از خانواده ی همسر بهاالدین نیز هیچ اطلاعی در سدت نیست که چرا در آن اوضاع به آنها کمک نکردند.
خواجه پس از مدتی در سن 8-9 سالگی به مردی که در همسایگی آنها بود سپرده شد، ولی پس از مدتی آثار سوء اخلاق در این مرد ظاهر گشت و لذا حافظ از نزد او بیرون رفت. پس از مدتی وی توانست در یک نانوایی کار پیدا کند. در مجاورت نانوایی که حافظ در آن مشغول به کار بود مکتبی بود که دوستداران علم و ادب و بخصوص طالبین علوم و فنون قرآنی را به خود جذب می کرد.


حافظ نیز با پرداخت کمی از دستمزد خود در آنجا به تعلیم و آموزش مشغول شد و بدین کار تا حدی جدیت ورزید تا حافظ کل قرآن گردید. این گونه نقل شده استکه حافظ آنقدر فعال بود که استاد نیز از کار او به وجد می آمد و مورد توجه قرارش می داد.

 

ادامه دارد...

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
سه شنبه 12/11/1389 - 18:36 - 0 تشکر 278801

آه از مـصیـبـت حـَـسـن و حـال مـضـطـرش
اَحـشــای پــاره پــاره و، قــلــب مــکــدرش

آن دردها کـه در دل غـمگین نهفتـه داشـت
و آن زهــرهـا کـه در جـگــر افـروخـت آذرش

آن طـعـنـه‌ها کـه خورد ز دشمـن به زندگی
و آن تـیـرهـا کــه زد پـس مـردن بـه پـیکرش

یـک لـحظه ساغرش نشد از خون دل تهی
بــعــد شـهـــادت پـــــدر و فـــوت مــــادرش

الله اکـبـر از لــب آبـــی کــه نـیــمــه شـب
نـوشــیــد و سـر زد از جــگــر الله اکــبــرش

ز الـمـاس سوده، رنگ زمرد گـرفت، سیـم
یـاقـوت کرد جـَزع و چـو بــیـجـاده، گـوهـرش

آهـی کـشید و طشت طلب کرد و خون دل
در طـشت ریــخـت نـزد ستـمدیده خواهرش

زینب چو دید طشت پر از خون، فغان کشید
گـویـی بـه خـاطـر آمـد از آن طـشت دیگـرش

چـنـدان کـشیده آه کــه آتـش گـرفـت چـرخ
چندان گریست خون که گذشت آب از سرش



"ادیب الممالک فراهانی"امیری

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
شنبه 7/12/1389 - 11:12 - 0 تشکر 290729

محمدآملی متخلص به "طالب" مشهوربه ملک الشعرا طالب آملی ، از شاعران و گویندگان بنام قرن یازدهم هجری و از ارکان اربعه شعر سبک هندی است . طالب در سال 994هجری در آمل متولد شد و درسال 1036هجری درهند وفات یافت . مقبره او در شهرفتح پور سیکری در شمال هند، درجوارمقبره دوست بزرگوارش اعتماد الدوله
تهرانی ، صدراعظم مشهورهند قرار دارد. طالب در هند به اوج قله شعر رسید وبه مقام ملک الشعرایی دربار دست یافت و در 42سالگی در اوج شرف و اعتبار در گذشت . داستان عشق طالب آملی و مهاجرتش به هند ، عرصه زمان را در نور دیده و به یکی از داستانهای ماندگار در پهنه فرهنگ مازندران تبدیل شده است . مثنوی طالب و زهره (طالبا) ، داستان عشق او به دختری به نام زهره است که از کودکی در مدرسه همدرس او بود .

شنبه 7/12/1389 - 11:13 - 0 تشکر 290730

آرام تو رفتار به سرو چمن آموخت تمكین تو شوخی به غزال ختن آموخت
خندان چو گل از می به شبستان شدی و شمع از شیوه رفتار تو افروختن آموخت
افروختن و سوختن و جامه دریدن پروانه ز من ، شمع ز من ، گل زمن آموخت
-
مردم ز رشك چند به بینم كه جام می لب بر لبت گذارد و قالب تهی كند
-
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم چون تاب جفای تو نیاورد كفن شد
هر سنگ كه بر سینه زدم نقش تو بگرفت آنهم صنمی بهر پرستیدن من شد
-
آهوی تبتم كه مرا گر دهد بهار مشتی گیاه نافه مشكین عوض دهم
با من سپهر اگر در سودا زند ز مهر ز لف تو گیرم و ختن و چین عوض دهم
دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب ابرم تلخ گیرم و شیرین عوض دهم
-
ز گریه شام و سحر چند دیده تر ماند دعا كنیم كه نه شام و نه سحر ماند
ز غارت چمنت بر بهار منتهاست كه گل بدست تو از شاخ تازه تر ماند
-
اشكم آشوب كنان آید و جوشان گذرد همچو آن كه سیل كه جوشان و خروشان گذرد
گر بود خاطرش آزاده دلش بنده شود هر كه از حلقة ما حلقه بگوشان گذرد
بی نیازانه ز ارباب كرم می گذرم چون سیه كه بر سرمه فروشان گذرد
-
دل با من خسته صاف می یابد كرد با طالع من مصاف می یابد كرد
آرامگه شاخ گلی بوده شبی آغوش مرا طواف می یابد كرد
-
گفتی می همه در جام كنم یك بوسه ز پای خویشت انعام كنم
بوسیدن آن پای بدین لب ستمست بنشین كه لبی ز برگ گل وام كنم
-
الهی شعله شوقم فزون ساز مرا آتش كن و در عالم انداز
الهی ذره ای آگاهیم بخش رهم بنمای و بر گمراهیم بخش
ز دانش گوهر پاكم بر افروز چراغ چشم ادراكم بر افروز

طالب آملی

شنبه 7/12/1389 - 11:14 - 0 تشکر 290731

شاید تنها كسانی كه با شعر و شاعری سروكار داشته باشند نام (( طالب آملی )) را شنیده و یكی دو بیت مشهور او را خوانده باشند ولی این آشنائیها اغلب از حد دانستن تخلص شاعرانه او تجاوز نمی كند . درین نوشته سعی شده است كه شرح زندگی طالب و نمونه های متعددی از اشعار او بنظر دوستداران شعر پارسی و مشتاقان سبك هندی برسد به امید آنكه كسی پیدا شود كه با مطالعه دقیق و بررسی عمیق آثار او ، وی را آنچنان كه شایسته مقام والای اوست به همگان معرفی نماید . این كاری است كه باید مدتها پیش ازین انجام میگرفت .
سرگذشت طالب آملی بسیار جالب است ، شرح حال شاعر جوانی است كه در اثر شكست در عشق از وطن خود آواره گردیده و در كشور دیگری به عالی ترین مقامات سیاسی و ادبی میرسد و در اوج شهرت و معروفیت و شكوه و جلال ، در جوانی در می گذرد .
سر گذشتی كه بیشتر به افسانه شبیه است ، ما اگر در تذكره های دوران صفویه بنام طالب آملی بر نخوریم نمی توانیم باور كنیم كه این معبود عاشق پیشه گاو چرانان و جنگل نشینان طبرستان كه آوای (( طالب طالبای )) آنان در جنگلهای انبوه و مراتع سرسبز مازندران طنین افكن است ، وجود واقعی داشته است . طالب آملی از شاعرانی است كه متأسفانه آثارش مورد مطالعه كافی قرار نگرفته و از این رهگذر باو نهایت بی التفاتی یا بهتر بگوئیم ستم شده است . شاعری است كه جا دارد به شعر و سبك شعری او توجه بیشتری شود و سروده هایش از دیدهای مختلف مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد و نكات مثبت و منفی آثارش ارزیابی شود . در اینصورت با شاعر چیره دستی روبرو خواهیم شد كه طبع سخن آفرینش اشعار دلكش و جاودانه به ادبیات پارسی هدیه كرده است .
اگر چه در تواریخ و تذكره ها نام و نام پدرش را صریحا” ذكر نكرده اند ولی در پایان نسخه خطی كه چهار سال پس از در گذشت او نوشته شده نام او را محمد و نام پدرش را عبد الله ثبت نموده اند . صاحب تذكره حسینی درباره نام او نوشته است (( شاعر والا مناقبت محمد طالب )) و در فهرست بانكی پور نیز نام و تخلص او را (( محمد طالب آملی )) ذكر كرده اند در منظومه (( طالب طالبا )) كه در شرح حال طالب و در بدریهای او بزبان محلی سروده شده نیز (( طالب )) را تخلص شاعر می یابیم . نویسندگانی كه به شرح زندگی طالب پرداخته اند هیچ یك به سال تولد و مدت زندگانی او اشاره ای ننموده اند ولی همگی نوشته اند كه طالب در جوانی از ایران به هند رفته و در آنجا پس از رسیدن به مقامات والای ادبی و درباری در جوانی بدرود حیات گفته است .

شنبه 7/12/1389 - 11:15 - 0 تشکر 290733

مؤلف (( شمع انجمن )) (( سید محمد صدیق حسن خان بهادر )) می نویسد (( در آغاز نامیه جوانی از ولاتیكه خود برآمده و به نزهتكده هند خرامید )) و (( در عین جوانی از زیبا طلعت زندگانی برآمد و در عین شباب در سنه 1036 آستین قضا چراغ حیاتش را خاموش كرد )) . صاحب (( میخانه )) (( میرعبدالغنی فخر الزمانی قزوینی )) كه مدتی همصحبت و مونس طالب بوده می گوید (( در اوائل بهار جوانی و نوبهار زندگانی از مسكن خروج نمود )) . محمد عارف شیرازی نویسنده (( لطائف الخیال )) كه همدوره و همدم طالب بوده نوشته است (( طالب در سال 1010 از مازندران به عراق رفت )) علامه شبلی نعمانی صاحب (( شعر العجم )) سن طالب را در هنگام رسیدن به ملك الشعرائی دربار هند در حدود بیست سال دانسته است و می نویسد (( سن طالب درین وقت از بیست تجاوز نكرده ))
بطوریكه از سروده های خود طالب بر می آید او تا حدود سن نوزده سالگی در آمل بسر برده است در این باره در قصیده ای ضمن مدح حاكم مازندران در حدود سال 1007 هجری می گوید (( پا بر دومین پایه اول عشراتم )) كه دومین پایه اوج عشرات آغاز شانزده سالگی یعنی شروع پنج ساله دوم زندگی بین ده سالگی و بیست سالگی است بعضی ها دومین پایه اوج عشرات را شروع بیست سالگی یا بیست و یك سالگی دانسته اند كه اشتباه است زیرا وقتی به عدد بیست برسیم عشرات اوج گرفته است و دیگر پایه اوج عشرات محسوب نمی شود . بنابراین اگر قول محمد عارف شیرازی دوست و هم صحبت طالب را قبول كنیم كه ظاهرا” در صحت آن تردیدی هم وجود ندارد طالب در 1010 هجری قمری در حدود نوزده ساله بوده پس در حدود سال 991 هجری قمری بدنیا آمده است این تاریخ تولد با نوشته معاصران طالب تطبیق می نماید زیرا با توجه به نكات فوق وی در سن نوزده سالگی (( آغاز ناحیه جوانی )) (( اوائل جوانی و نوبهار زندگانی )) از مازندران خارج شده است و در سال 1021 كه مؤلف میخانه او را (( جوانی دید به انواع هنر آراسته )) در حدود سی ساله بوده است و وقتی به مقام ملك الشعرائی در سال 1028 منصوب گردید سی و هفت ساله بوده و هنگام مرگ كه (( در عین شباب در سنه 1036 آستین قضا چراغ حیاتش را خاموش كرد )) چهل و پنج سال از عمرش می گذشت و نظر شبلی درباره سن طالب در هنگام ملك الشعرائی صحیح نیست زیرا اگر قبول كنیم كه طالب در 1028 هجری قمری بیست ساله بوده پس باید در سال 1010 هجری یعنی در سن پنج سالگی دچار شكست در ماجراهای عاشقانه گردد و قبل از آن قصاید آبداری در مدح حكام زمان بسراید . . .
بطور كلی دوران زندگی طالب را به چهار بخش میتوان تقسیم كرد :
1 – دوره اقامت در مازندران از بدو تولد یعنی سال 994 هجری قمری تا سال 1010 هجری قمری .
2 – دوره اقامت در سایر شهرهای ایران 1010 تا 1016 هجری قمری .
3 – عزیمت به هندوستان و اقامت در شهرهای مختلف هند 1016 تا 1028 .
4 – دوره ملك الشعرائی 12028 تا 1036 كه سال مرگ اوست .

شنبه 7/12/1389 - 11:17 - 0 تشکر 290737

دوره اول از 994 تا 1010 هجری قمری دوره اقامت شاعر در مازندران
طالب همانطور كه گفته شد در حدود سال 991 هجری در خانواده ای اهل دانش و مرفه بدنیا آمد . گواه این مطلب علاوه برخود طالب خواهرش ستی النسابیگم است كه بعدها در دستگاه امپراطوران هند لقب صدرالنساء یافت و در علوم زمانه سرآمد اقران بود و پزشكی حاذق به شمار می آمد و سمت معلمی شاهزاده خانمهای هندی را داشت . طالب قبل از رسیدن به سن بلوغ با اغلب علوم و فنون زمان خود كه خاص اطفال طبقات مرفه اجتماع بود آشنائی یافت درین باره در قصیده ای ضمن ستایش از میر ابوالقاسم وزیر حاكم آمل كه پسر دائی شاه عباس كبیر بود و در سال 1007 هجری به حكومت آمل رسید چنین می گوید :
آنم كه ضمیرم به صفا صبح نژاد ست چون باد مسیحم نفسی پاك نهادست
فخر الشعرا طالب شاداب ضمیرم كاوازه نطقم گهر گوش بلادست
پا بر دومین پایه اوج عشراتم وینك عدد فنم از آلاف زیادست
بر هندسه و منطق و بر هیئت و حكمت دستی است مرا كش ید بیضا ز عبادست
وین جمله چو طی شد نمكین علم حقیقت كاستاد علومست برین جمله مزادست
زیبد كه به جز آیت شكرم ننگارند بر سقف سخن كز منش اركان و عمادست
كلكم چو ز خط نگار آید گوئی گوهر كده ها در دل تاریك مدادست
آن گلبنم القصه كه از هر گل شاداب عطری دگرم در شكن طره با دست
گفته های اگر چه اغراقی شاعرانه بنظر میرسند با اینحال آشنائی طالب با علوم آن زمانه غیر قابل انكارست و اصولا” طلاب همانطور كه در دوره ما نیز در مدارس دینی معمول است با دانشهای مورد ادعای طالب آشنائی پیدا می كردند بعضی ها با نبوغ ذاتی بدرجات والای علمی می رسیدند و بعضی دیگر از نیمه راه بدنبال كسب مقام یا شعر و شاعری و یا زندگی عادی میرفتند . ادعای كسانی كه طالب را بیسواد و عامی میدانند با توجه به اشعار او و بكار گرفتن نكات دقیق علمی و فلسفی در آن وارد نیست . درباره استفاده از محضر استاد در دیوان او به اشعاری بر میخوریم كه هیچ جای شگفتی درین باره باقی نمی گذارد .
بس خورده ام به مدرسه دود چراغ دل تا وسمه ای برابر وی شهرت كشیده ام
بر طبع من بلند خیالان روزگار رحمت از آن كنند كه زحمت كشیده ام
-
در كود كیم بود چو فولاد سخن میكرد لبم به طرز استاد سخن
وین طرفه از سحاب تعلیم مرا گوش آبستن شد و زبان زاد سخن
طالب درباره حسن خط خود بارها داد سخن داده و معاصران وی نیز درین باره اتفاق نظر دارند . تقی الدین اوحدی صاحب عرفات عاشقین كه با طالب آشنائی نزدیك داشته می نویسد (( با آنكه در عنفوان شباب بود و بر صفحه عذار خطی نداشت رقم خط و نظم دلپذیرش چون زلف دلبران صید قلوب عارفان می كرد )) و اضافه می نماید (( الحق خوش می نویسد )) شیر علیخان لودی مؤلف مرآت الخیال نیز می گوید (( در اكثر فنون هنرمندی دستگاهی داشت و خط خوب می نوشت )) دانشمند محترم دكتر بیانی در كتاب احوال و آثار خوشنویسان نوشته است (( طالب آملی جمله خطوط را خوش می نوشت . یك صفحه مرقعی وقتی دیده ام ( كه شاید اكنون به كتابخانه مركزی دانشگاه انتقال یافته باشد ) اگر چه رقم طالب را ندارد احتمال نزدیك به یقین میتوان داد كه به خط خود وی باشد درین صفحه غزلی است كه در صدر آن نوشته است لراقم و در تحلص چنین است ( بنازم اربفلك عیب مكن طالب ) .

شنبه 7/12/1389 - 11:17 - 0 تشکر 290738

مطالعه اشعار طالب نشان میدهد كه او عمیقا” به بررسی اشعار گذشتگان پرداخته و از این راه حتی اگر تصور كنیم كه به مدارس آنزمان جهت تحصیل قدم نگذاشته باشد ، معلومات و سواد لازم را جهت پیشبرد هدف خویش كسب كرده است . طالب علاوه بر كسب علوم و فنون رایج آنزمان به آموزش اصول رزمی و سواری و تیراندازی كه مورد علاقه جوانان اشراقی بود پرداخت و در اشعارش بارها خود را مردی جنگی ورزم آور معرفی نموده است از جمله در قصیده ای كه در ستایش میرزا غازی ترخان والی قندهار سروده چنین می گوید :
شجاعم چو شیر آنگهی شیر گردون نه چون روبهان مزور جبانم
ز چنگال شیر است پیكان تیرم ز نطع هژبرست توز كمانم
بجای سنان درخشنده بینی طلوع سهیل از نی خیزرانم
كند طوق در حلق گردون كمندم كشد میل در چشم اختر سنانم
نپوشد زره چون در آیم بكوشش كه این شیوه ننگ است در دودمانم
رئیس از ممدوح میخواهد تا ازو درین باره آزمایش به عمل آورد
دگرت نیست باور من اینك به میدان به تیغ و قلم هر دو كن امتحانم
ادعای پهلوانی و جنگاوری نزد میرزا غازی كه سردار كار آموزده و از شجاعان دوران بوده خود دلیل خوبی بر درستی گفته طالب است . طالب علاقه خود را به سواری در طی قصاید متعدد نشان داده و در توصیف اسب و سواری اشعارش به نهایت درجه عذوبت میرسد .
ای تیز تك ستاره آهنگ با سیر تو توسن فلك لنگ
هم گرد تو با فلك به پرخاش هم نعل تو با هلال در جنگ
از خویشی برق عاجلت عار وز نسبت برق خاطفت ننگ
با وسعت دستگاه كامت میدان فراخ آرزو تنگ
دست تو زمیخ و نعل پولاد سر پنجه شیر آهنین چنگ
در گام نخست باز مانده پرواز ز تو هزار فرسنگ
هر دانه عرق چو شبچراغیست از خوشه كاكل تو آونگ
و
برقص در خم رانت سحاب رفتاری كه داغ پویه نهد بر جبین باد شمال
تكاوری كه چو خشم آورد بگوشه نعل رباید گوی فلك هلال هلال
بیال و بر چو هژ برو به خشم كین چو پلنگ بخال و خط چو تذرو و بدست و پا غزال
ز جنس وحش بود تا بر آخور لیك كنی چو قصد عنانش بر آورد پر و بال
عجب ز سرعت سیرش مدان كه راكب او همیشه ماضی زند بر استقبال

شنبه 7/12/1389 - 11:18 - 0 تشکر 290739

طالب درین دوره ایام فراغت خود را بیشتر به شكار و تیر اندازی و سواری و اقامت در میان گاوبانان و جنگل نشینان می گذرانیده و اشعاری میسرود كه نشانه طبع نازك اندیش و فطرت شاعرانه و سرمایه ادبی او بود . برای نمونه قسمتی از سروده های ایندوره از زندگی او گلچین شده است : ابیات زیر قسمتی از یك قصیده در مدح میرزا محمد شفیع خراسانی مشهور به میرزای عالمیان والی مازندران است كه نظارت بر املاك خاصه سلطنتی و موقوفات را در گیلان و مازندران به عهده داشته است :
بیا كه شاهد شوخ بهار چهره گشاد كنون غمی كه به جان بسته ای بده بر باد
نسیم سلسله ها در جهان پریشان كرد كه رفت زمزمه زلف دلبران از یاد
-
عروس باغ نقابی زروی حسن افكند كه چشمه های عرق از جبین خلد فتاد
هوا ز فیض لب غنچه شد تبسم زار چمن ز عكس دل عندلیب عیش آباد
تموجات هوا برد عرض جوهر روح چو امتزاج در آمد میان شبنم و باد
عجب مدان و كمین شوخی ترنم گیر اگر ز بلبل تصویر سر زند فریاد
سه چیز صیقل روح است اندرین ایام بزعم مردم عارف نه كودن شیاد
مئی كه باد اثرهای نشئة فیضش مزاج روح نهد در طبایع اجساد
نوای زمزمه ای كز ادای تحریرش رسد به شریان تأثیر نشتر فصاد
بتی كه پیچش زلفش گشاد نامه دهد چو نوك خامه دستور در محل سواد
جهان فیض محمد شفیع دریا دل كه دست همت او كرده جود را ایجاد
نقاط خامه او خال چهره ارواح سواد نامه او نور دیده اجساد
ز هی لطف تو غمنامة پر عیش زهی ز عدل تو ویرانه جهان آباد
عقاب فكر تو در ذروه ای كند طیران كه مرغ نیارد ز بیم بال گشاد
قصیده فوق در حدود شصت و هفت بیت شعر دارد :
ابیات زیر از قصیده ای انتخاب شده است كه در همین دوران در مدح میر ابوالقاسم فرزند میر عزیز از سادات مرعشی كه برادرزاده ملكه خیر النساء بیگم مادر شاه عباس كبیر بود و در سال 1007 هجری به حكومت آمل رسید سروده شده :
سحر كه غنچه گشاید گره ز پبیشانی زند دم از دم عیسی نسیم بستانی
سحر كه مژده بران صبا به تحفه برند نسیم یوسف مصری به پیر كنعانی
برسم سیر برون آمدم ز كلبه خویش قدم زنان و خروشان چنانكه میدانی
هزار زمزمه بر لب چو باد نوروزی هزار آبله بر دل چو ابر نیسانی
ز سینه فوج كشان ناله های بی تابی ز دیده موج زنان گریه های حیرانی
رهم به جانب گلزار طبع خویش افتاد كه باد بر گل او بوی فیض ارزانی

شگفته گلشنی آمد بدیدگاه نظر كه بود داغ دل روضه های رضوانی
چو دیده كام ستان شد ز فیض آن گلشن بخویش گفتم كای بلبل خوش الحان
چه خوش بود كه یكی دسته گل ازین گلشن بری بدرگه آن قبله سخندانی
ستوده آصف جم رتبه میر ابوالقاسم كه زیبد او را هنگامه سلیمانی
ز جیب خامه او گر صبا برد عطری بنفش خانه شود زنده صورت مانی
بگوش و هم زند نغمه های داودی به چشم عقل كشد سرمة سلیمانی
صباز گلشن كه رشك فردوس است چو سوی باغ برد نكهت گریبانی
عجب ندارم اگر غنچه از نهایت ذوق شكفته سر زند از گلبن گلستانی

شنبه 7/12/1389 - 11:19 - 0 تشکر 290741

ابیات زیر از قصیده دیگری در مدح نیر ابوالقاسم انتخاب شده است كه در حدود پنجاه بیت شعر دارد و چند بیت آن قبلا” ذكر شده است .
آنم كه ضمیرم به صفا صبح نژادست چون باد بهارم نفسی پاك نهاد است
فخر الشعرا طالب شاداب ضمیرم كاوازه حسنم گهر گوش بلادست
بی كاوش اندیشه من خون معانی در عرق دل فیض مهیای فسادست
توقیع به تقطیع ذوی الحكم خیالم در كلك اردات گهر افروز مرادست
چندانكه مرا حسن هنر جلوه فرو نشست اوراد فلك نغمه (( چشمت مرسادست ))
گلچین خرد سامعه را كز لب انصاف صد نیش صمیخیش نهان در رگ و یا دست
سنجیدن افكار من و مبتذل خصم آن لمس گل سوری و این خرط قنادست
این جمله اثر نامزد طینتم از چیست از تریبت آصف دریا كف رادست
دستور زمان میر ابوالقاسم عادل كز معتدلش ظلم نواگستر دادست
قصیده فوق ظاهرا” اولین قصیده ای است كه در مدح میر ابوالقاسم مرعشی و در حدود سال 1007 هجری قهری سروده شده است و در آن طالب همانطور كه قبلا” ذكر شد ، به معرفی خود و هنرهای خویش پرداخته و اشاره ای به سن خود كه در حدود شانزده سال بود نموده است .
و در پایان قصیده تصریح می كند كه مقصود از تقدیم این قصیده و اشعار دیگر كسب صله و جایزه نمی باشد .
هر روز به نظمی دگرت دردسر آرم ظن می نبری كم صله مقصود و مرادست
بیزارم از آئینه كه از گونة زردم هر الحظه نمودار زر معدن زادست
نامرد اگر نیم رقم در دل و طبعم مخزون ثناسنجی حكام جوادست
طالب تركیب بندی در نه بند و هشاد و یك بیت در مدح میر ابوالقاسم سروده كه از سه بند ابیاتی برای نمونه انتخاب نموده ایم .
چون برگ گل زدیده گلشن فتاده ام یعنی متاع هستی بر باد داده ام
بنگر كه غنچه سان به نهانی كمان طبع بر دل چه مایه ناوك حسرت گشاده ام
با دود سینه معدن زنگار سوده ام با آب دیده منبع شنگرف ساده ام
شبنم نشسته برگ گلم كز فسوس عمر لب در كف شكنجه دندان نهاده ام
فال شكفتگی نزنم كز بهار درد توأم به طفل غنچه تصویر زاده ام
ای دهر بامن این همه پر خاش بهر چیست تا چند زهر ریزی در جام باده ام
با من كمان كنید چه زه كرده ای بگوی
ابرو به خصمیم چه گره كرده ای بگو
من خود یكی ز بیسر و سامان عالمم نی سر نه پای دارم و سر تا بپا غمم
خون فسرده در جگر داغ حسرتم عطر خزیده در شكن زلف ماتمم
داغم و لیك آتش سامان پنبه ام ز خمم و لیك آفت ناموس مرهمم
دارم قرین هرسر مو صد هزار تاب یعنی عذار حادثه را زلف پر خم
با این بساط چو گریه چمن كنم گلبرگ در كناركند اشگ شبنمم
یارب كسی چو من جگر آكین نگه مباد
وز دود سینه آفت خورشید و مه مباد
من كیستم ز سایه مرحم رمیده ای در یك بغل به شاهد زخم آرمیده ای
پیوند بال طوطی عشرت گشاده ای چون عنكبوت بر مگس غم تنیده ای
با سخت دل ز گوشه دامان فتاده ای با آب دیده از سر مژگان چكیده ای
تا جیب اشگ در دل حسرت نشسته ای تا نوك آه در رگ ماتم دویده ای
با اشگ خون چه مایه نازم زمانه را ؟ عقد گلی به حاشیه جیب چیده ای
با دود دل چه زیور سپهر را ؟ مشكین خطی بگوشه عارض دمیده ای
القصه نوشداروی دهرم به اشك و آه
زان نیش برق میزندم بر رگ گیاه
غزلیات دلنشینی از این دوره شعر و شاعری او در دست است كه یكی از آنها را برای نمونه ذكر می كنیم .
ز ما ایمن نشین كز آتش ما گل نمیسوزد و گر دوزخ شویم از ما پر بلبل نمیسوزد
ز آه ما زیانی زلف او را نیست باور كن شرار هیچ آتش خرمن سنبل نمیسوزد
ز حسن روی او در حیرتم كاین شعله سركش چو بد خو میشود چون بر سرش كاكل نمیسوزد
بود ویرانه ما در امان از برق حسن آری شرار آتش گل لانه بلبل نمیسوزد
بدارالمرز شهری در امان از آه طالب نیست به ساری هم سری دارد همین آمل نمیسوزد

شنبه 7/12/1389 - 11:19 - 0 تشکر 290742

مسافرت به كاشان – طالب در سال 1010 هجری از آمل به كاشان رفت به انگیزه این سفر هیچ یك از كسانی كه به شرح حال طالب پرداخته اند اشاره ای ننموده اند ولی از مضمون نوشته های معاصران او میتوان به انگیزه او در مسافرت به كاشان پی برد .
1 – خاله طالب همسر حكیم نظام الدین علی كاشانی از اطبای نامدار آن دوران بود و پسر خاله های او یعنی حكیم ركن الدین مسعود مشهور به حكیم ركنا و حكیم نصیر الدین مشهور به حكیم قطب الدین مشهور به حكیم قطبا در آن شهر می زیستند و هر سه از مشاهیر زمان خود در علوم و فنون آنزمان مخصوصا” طب بودند از این سه حكیم ركنا مشهورترست وی پزشك حاذق و شاعر مشهوری بود و در دربار شاه عباس كبیر به سر می برد و مورد احترام خاص او بود وی در سال 1011 از ایران به هند رفت و در دوران اكبر شاه و جهانگیر و شاه جهان در آن كشور به طبابت و شاعری عمر می گذرانید . حكیم ركنا در سال 1043 هجری بایران بازگشت ئ در سال 1066 در شهر كاشان بدرود حیات گفت ابیات زیر حاصل طبع شاعرانه اوست .
بهر جا بگذرد تابوت من فریاد برخیزد كه (( آه این مرده سنگین میرود پر آرزودارد
-
آنان كه ز یكدگر جگر ریشترند قومی پستر قبیله ای پبیشترند
در غربت مرگ بیم تنهائی نیست یاران عزیز آنطرف پیشترند
-
دور از آن لب باده عشرت لب ساغر ندید تا تو رفتی چشم عشرت روشنی دیگر ندید
غیر داغ نا امیدی بر دل سوزان من آتش دوزخ كسی در مشت خاكستر ندید
-
كو شمع رخ باده كه از ظلمت تقوی در سینه دلم گمشده چون راز نهانی
بگذشت ز دیدار تو عمری و دلم را بر خویشتن از روزنة دیده تماشاست
-
و ابیات زیر را ساقی نامه خود در وصف می و تأثیر آن در افراد مختلف سوروده و چه بجا گفته است
زهی خود پرستان گم كرده راه كه دانند می را چو خود عقل كاه
گرت مغز باشد پر از ابلهی ترا نشئه می دهد كوتهی
و گر در سرت شور دانائی است همه نشئه می توانائی است

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.