ایمان به خدا
اشوی محبوب ،
آیا به خدا ایمان دارید ؟
من به ایمان آوردن باور ندارم . نخست این باید فهمیده شود .
هیچكس از من نمی پرسد : « آیا به خورشید ایمان داری ؟ آیا به ماه ایمان داری ؟ » هیچكس آن سؤال را از من نمی پرسد . با میلیونها نفر دیدار كرده ام ، و برای سی سال به هزاران پرسش پاسخ گفته ام . هیچكس از من نپرسید : « آیا به گل رز ایمان داری ؟ » نیازی وجود ندارد . تو می توانی ببینی : گل رز آنجاست یا آنجا نیست . فقط اوهام ، نه حقایق ، باید ایمان آورده شوند .
خدا بزرگترین توهمی است كه بشر خلق كرده است . از این رو تو باید به او ایمان بیاوری . و چرا انسان چنین توهمی از خدا خلق كرده است ؟ باید نیازی درونی وجود داشته باشد . من آن نیاز را ندارم بنابراین پرسشی وجود ندارد . اما بگذار برایت توضیح دهم كه چرا مردم به خدا ایمان دارند .
یكی از چیزهای مهم كه باید فهمیده شود درباره ی ذهن انسان است ذهن همیشه در جستجو ی معنا در زندگی است . اگر معنایی وجود نداشته باشد ، ناگهان به تو این احساس دست می دهد كه اینجا چه می كنی ؟ كه برای چه زندگی می كنی ؟ چرا نفس می كشی ؟ و چرا فردا صبح دوباره باید از خواب بلند شوی و همان كارهای تكراری را انجام دهی - - چای ، صبحانه ، همان همسر ، همان بچه ، همان بوسه ی ساختگی به همسر ، و همان اداره ، و همان كار ، و عصر می آید ، و بی حوصله ، بی نهایت بی حوصله ، به خانه باز می گردی - - چرا این كارها را می كنی ؟ ذهن یك پرسش دارد : آیا در همه ی این كارها معنایی وجود دارد ، یا تو صرفاً یك زندگی گیاهی را انجام می دهی ؟
بنابراین در جستجوی معنا بوده است .
او توهم خدا را خلق كرده تا نیازش را به معنا برآورده كند . بدون خدا ، جهان تصادفی می شود . دیگر آفرینش خدای خردمندی كه آن را برای رشد تو آفریده وجود نخواهد داشت ، برای ترقی تو ، یا برای چیزی . بدون خدا - - خدا را حذف كن و جهان تصادفی است ، بی معنی . و ذهن برای زندگی بدون معنا ،صلاحیت لازم را ندارد ، بنابراین تمام انواع توهمات را آفریده است - - خدا ، نیروانا ،بهشت ،فردوس ، زندگی دیگر پس از مرگ – و كل سیستم را می سازد . اما این یك توهم است ، برای برآوردن یك نیاز معین روانی .
من نمی توانم بگویم : « خدا وجود دارد . » من نمی توانم بگویم : « خدا وجود ندارد » از نظر من پرسش نا مربوط است . آن پدیده ای خیالی است . كار من كاملاً متفاوت است .
كار من به بلوغ رساندن ذهن توست آن چنانكه بتوانی بی هیچ معنایی زندگی كنی ، و هنوز به زیبایی .
معنای یك گل رز چیست ؟ یا یك ابر شناور در آسمان ؟ معنایی وجود ندارد اما زیبایی شگرفی وجود دارد . معنایی وجود ندارد . رودخانه جاری است اما سرشار از شادی و لذت است ، نیازی به معنا وجود ندارد . و تا مگر اینكه یك انسان قادر باشد بدون معنا خواستن زندگی كند ، لحظه به لحظه ،به زیبایی ، با وجد ، اصلاً برای هیچ نیازی ..... فقط نفس كشیدن كافی است . چرا باید بخواهی برای چه ؟ چرا از زندگی یك تجارت ساخته ای ؟ آیا عشق كافی نیست ؟ می خواهی بپرسی كه معنای عشق چیست ؟ و اگر معنایی در عشق نیست ، پس حتماً زندگی تو بی عشق می شود .
تو پرسش اشتباهی را پرسیده ای . عشق برای خودش كافی است ؛ نیازی به هیچ معنای دیگری برای زیبا ساختن آن نیست ، یك شادی . پرندگان در صبح آواز می خوانند ... معنای آن چیست ؟ كل هستی ، از نظر من بی معنی است . و هرچه بیشتر در سكوت فرو می روم و با هستی هماهنگ می شوم ، بیشتر روشن می شود كه نیازی به معنا نیست . آن همانگونه كه هست كافی است .
توهمات را خلق نكن . زمانی كه توهمی را خلق می كنی باید هزار و یك توهم دیگر را بیافرینی تا از آن توهم اصلی پشتیبانی كنند ، زیرا در واقعیت پشتیبانی ندارد .
برای مثال : مذاهبی وجود دارند كه به خدا باور دارند ، و مذاهبی وجود دارند كه به خدا باور ندارند . پس خدا برای مذهب یك ضرورت نیست . بودیسم خدا را باور ندارد ، جینیسم خدا را باور ندارد . پس تلاش كن درك كنی ، زیرا در غرب آن یك مشكل است . شما فقط از سه مذهب كه همگی در یهودیت ریشه دارند آگاهی دارید : مسیحیت ، یهودیت و ....
همه ی آنها خدا را باور دارند . پس تو از بودا آگاه نیستی . او هرگز خدا را باور نداشت .
من گفته ی اچ جی ولز را در مورد بودا به یاد آوردم . او گفته : « او بزرگترین شخص بی خدا است ، و با این حال بزرگترین با خدا . » یك شخص بی خدا ، و با خدا ؟ فكر می كنی تناقضی وجود دارد ؟ تناقضی وجود ندارد . بودا هرگز خدا را باور نداشت ، نیازی وجود نداشت . ماهاویرا خدا را باور نداشت ، اما زندگی اش همچون خدایان بود ...