(جناب مدیر من تا حد امکان پاسخ خودم رو ویرایش کردم و اصلا توهینی در کار نبود و اصولا توهین از سوی افرادی ایراد میشه که حرفی برای گفتن نداشته باشند ولی خوشبختانه ما حرف برای گفتن زیاد داریم ولی خب در هر صورت عقاید من هم همین هاست و البته امیدوارم شما هم به عقاید من احترام بگذارید همانطوری که مورد احترام هستید...سال نو هم مبارک)
به قول مشیری بزرگ:
مشت میکوبم بر در...پنجه میسایم بر پنجرهها...من دچار خفقانم خفقان!
بگذارید هواری بزنم...آآآآآآآآآآی با شما هستم ...درها را باز کنید
من به دنبال فضایی میگردم...لب بامی...سر کوهی...دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم...میخواهم فریاد بلندی بزنم
که صدایم به شما هم برسد...!
این هم شرح حال ما و تذکرات بی پایان مدیر انجمن سیاسی و حالا هم شاید مدیر محترم انجمن ادبی!!!...چه عرض کنم؟؟؟
جناب صدرا شما با انتشار این عکس که البته در سایت شخصی ایشون هم موجوده واقعا نوع تفکر خاصی رو که برای ما انقدر ها هم غریب نیست معرفی کردین...ببخشید میشه بفرمایید چه موضوع خاصی تو این عکس هست؟؟؟شاید واقعا چیز خاصی هست که شما میبینید و ما نمیبینیم؟؟؟بفرمایید ما هم تفهیم بشویم...!
حضرت استاد محمدرضا شجریان و گروه شهناز به دعوت بیستودومین نوادهی مولانا، کنسرتی در شهر قوینه برگزار کردند به تاریخ آذر 1388...
سعی کنید قدری در فضای باز فکری تامل کنید و به عقاید دیگران احترام بگذارید...نکنه میخواهید بگویید بی حجابی اون خانم تقصیر استاده؟؟؟...اصلا شاید اون خانم مسلمان نیست(لبخند)...البته اگر مسلمان هم باشه باز هم نوع پوششون ربطی به شما نداره(لبخند)...!
در ضمن اصلا شما میدونید اون خانم کی هستند؟؟؟....نه واقعا میدونید؟؟؟
ایشان خانم آلیسا استفن استاد مسلم دانشکده ی ادبیات فارسی دانشگاه قونیه هستند که آندره ویلید ایران شناس شهیر معاصر در مورد این خانم گفتن (بی شک او گنجینه ای نایاب از معارف ادبی ایران است)
و
حالا شما در نظر بگیرید که این بانوی محترم با چشمانی پر از اشک پشت تریبون سالن کنسرت در برابر دیدگان حدود ده هزار نفر از شخصیت های برجسته ی ادبی و هنری جهان و مردم عادی دوستدار استاد از سرتاسر این کره ی خاکی اظهار کردند بزرگترین افتخار زندگیشون مجری گری همین یک کنسرت استاد شجریانه و وقتی این خبر رو شنیدند که قراره این مسئولیت را به ایشون بدهند یک هفته درس دانشگاه رو تعطیل کردند تا متنی در شان استاد حاضر کنند و در این مراسم بخونند...(نقل از خبرگزاری انجمن موسیقی)...نمیدونم شاید همین مطلب کافی باشه برای بیان عظمت حضرت استاد.
...بله...سعی کنید نوع تفکرتون رو اصلاح کنید که همین تفکره که اعمال انسان رو شکل میده...این خانم یکی از شخصیت های برجسته ی ادبی جهان هستند که اگر افتخاراتشون رو اینجا نقل کنم ده ها صفحه میشه...!
بله...اینجوریاست...حرف بی تحقیق که بزنید اینجوری میشه
اوایل انقلاب آدمهایی با نوع تفکر افراطی که هیچ جایگاهی در اسلام نداره میریختن تو خونه ی مردم و مراسم عروسی ها و چیزهای دیگه رو به هم میریختند به بهانه ی منکرات (( که البته امیدوارم شما جزو افراد افراطی نباشید که جایگاهی برای اندیشه قائل نیستند)) و امام در موردشون فرمودن من شرم دارم که در یک کشور اسلامی از چنین وقایعی صحبت کنم(نقل به مضمون از کتاب داستان راستان استاد مطهری)...همونهایی که میگفتند هرکس ریششو از ته بتراشه کافر و مشرک و محاربه...نمیدونم سن شما اقتضا میکنه یا نه ولی واقعا بودند همچین آدم هایی که شرم دارم بیشتر از این در موردشون صحبت کنم...!
البته دوست عزیز(!!!!!!!!!!!!!)(تعجب) این موضوع رو هم در نظر بگیرید که عقاید شخصی افراد هییییییییییییچ ارتباطی به شما و همفکرانتون نداره ...هییییچ ارتباطی... من وشما اصلا حق اظهار عقیده در مورد عقاید شخصی افراد رو نداریم...هرکسی رو تو قبر خودشون میگذارند...اگر من کافرم ارتباطی به شما نداره و اگر مسلمانم باز هم ارتباطی به شما نداره... اگر یک خانم با حجابه خب حتما رفته تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده که حجاب خوبه و یا داره تقلید میکنه و اگر هم یک خانم بی حجابه همینطور حتما رفته تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده که لزومی بر این امر وجود نداره و کسی حق نداره بگه که حجاب اجباره و همه باید با حجاب باشند که این به نوعی توهین به فهم و شعور انسان هاست همونطوری که اوایل انقلاب هم میگفتند در مورد حجاب اجباری در کار نیست و درستش هم همینه...باید به شعور انسانها احترام گذاشت
البته کنار عکس نوشته رادیو زمانه که به نظرم این عکس در رادیو زمانه منتشر شده نکنه این هم مشکل خاصی داره؟!...اگر به سایت رادیو زمانه برید همین الان عکس اقای احمدی نژاد رییس جمهور محبوبتون در صفحه ی اوله...
البته من باز هم میگویم که از انتشار این عکس توسط شخص شما...تاکید میکنم شخص شما بسی خوشحالم...چون شاید ده ها صفحه مباحثه با یک فرد انقدر نوع تفکرش رو روشن نمیکرد که انتشار یک عکس این موضوع رو تبیین کرد البته باز هم میگم که تفکر و منش هر انسانی برای خودش محترمه و کسی حق اظهار عقیده در مورد اون رو نداره ولی حق انتقاد و به چالش کشیدن اون رو داره و من برای شما احترام قائلم و انتظار دارم شما هم همینطور باشید...امیدوارم(لبخند)...!
به قول سهراب:
من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت...وچه خالی می رفت!
به نظر من فراموش کار بودن خوب نیست...ادم های فراموش کار قدر نشناس هم میشن... اصولا آدم باید فراموش کار نباشه......به قول استاد در دورانی زندگی میکنیم که ننگ ها و نام ها جای همدیگر را گرفته اند...نمیدونم شما تصنیف میهن ای میهن استاد رو شنیدید یا نه...ولی اگه نشنیدید توصیه میکنم این کارو بکنید چون کمتر پیدا میکنید اثری اینچنین بی نظیر رو که نهایت عشق یه هنرمند رو به وطنش نشون بده...این اثر مصنوعی نیست...اون جایی که استاد میگن (تنیده یاد تو در تار و پودم...بود لبریز از عشقت وجودم) تمام وجود شنونده لبریز از عشق لایتناهی میشه...بله...همین هاست که یک ادم رو جاودانه میکنه...صدای ملکوتی استاد در تصنیف از خون جوانان وطن لاله دمیده بیشتر از هر تصنیف و شعر و ترانه ی دیگری شور انقلابی و میهن دوستی رو در یک انسان زنده میکنه...اون جایی که استاد فریاد میزنند شب است و چهره ی میهن سیاهه ...نشستن در سیاهی ها گناهه تک تک ستون های کاخ ظلم و ستم در هر زمان و مکانی و هر اسم و رسمی که باشه به لرزه در میان ...کم نیستند این جور حرفها ولی اونی که باید بفهمه خودش میفهمه من چی میگم و نیازی به تفسیر نداره...العاقل بالاشاره...
همین!
جناب استاد شجریان ...عزیز دل مردم ایران...منتهای هنر پارسی...قله ی موسیقی ایران...من!...من به عنوان یک ایرانی ... به عنوان یک انسان هنردوست حقیر...به عنوان قطره ی ناچیزی از اقیانوس عاشقان شما ... با تمام تار و پود وجودم به شصت سال پریشان گویی شما افتخار میکنم!!!...و از عمق جانم اطمینان دارم تا زمانی که کورسویه هایی از نور امید و شرف و جوان مردی در این سرزمین به چشم بخورد نام شما چون خورشیدی همیشه درخشان بر قامت این سرزمین اهورایی نورافشانی خواهد کرد و این نور امیدی استوار خواهد بود برای نیل به ایرانی آزاد...آزاد...آزاد!
مرغ سحر...ناله سرکن
این شعر هم شعر خوبیه به نظرم...
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت...که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش...هرکسی ان درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست...همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سرتسلیم من و خشت در میکده ها...مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه ی لطف ازل...تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس...پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی...یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
در ضمن توجه شما را به نقاشی زیر که اثر نقاشی دلسوخته و ناشناس است جلب میکنم...پاسخ های زیادی در همین تصاویر نهفته است...به دقت بنگرید و ببینید در این عکس که گواهی بر ناجوان مردی حاکم بر هنر این سرزمین اهورایی است در سال های نه چندان دور...آن فردی را که از پنجره ی زیرزمین نگهبانی میدهد ببینید...منتظر حمله ی تاریک بانان قلعه های جهل است...هر بار که به این عکس نگاه میکنم چشمانم پر از اشک میشود