دو نامه ی منتشر نشده از همسر امام به حاج احمد آقا:
پسر عزیز و مهربانم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
ده روز دیگر بیشتر نمانده که باز غربت تازهتری پیدا کنیم و نمیدانیم به کجای دنیا باید برویم. تکلیف هر کسی پیداست که میرود به وطن آبا و اجدادی خودش یا هر کجا را که بهتر بداند. ولی راجع به ما لازم به توضیح نیست که هیچ مملکتی ما را نمیپذیرد ولی هنوز امید به اینکه همین جا فعلا بمانیم داریم تا بعداً چه پیش آید. فعلا سبب شده است که من دست از سفری که زندهکننده روح و اعصاب بلکه ماده حیاتی دارد برای من، بردارم و به امیدش بنشینم. تاکنون موافقت نکردهاند اما از اظهار لطف و محبت شما که نسبت به آمدن من نموده بودید بسیار متشکر و سپاسگزارم زیرا جز پشتیبانی شما اولادها هیچ چیز دیگر نمیخواهم چون از صمیم قلب دوستتان دارم
بلکه تمام وجودم خلاصه شده در شماها. حال مزاجی همگی از پدر، برادر و
سایرین خوب و سلامت. طلبه ها اعم از افغانی و ایرانی به فکر رفتن افتادهاند،
منتظر روز موعود که اول هفتمین ماه خودشان است برای این که تموز که مطابق ژوئیه فرانسه و 21 جمادیالثانی میشود 9/4 شمسی. سرنوشت اجانب نجف معلوم خواهد شد.
هوای اینجا خیلی گرم شده، از اول صبح کولرها به کار است. آقاجانت مشغول وضو برای رفتن به درس هستند. خدمت فاطیخانم و همشیرهها سلام مرا ابلاغ دارید. نور چشم دلبندم حسن که همیشه با او حرف میزنم قربان میروم. من آرزویی ندارم جز دیدن روی ماه همگی خصوصا حسن. اقلیما عازم است خروجی هم گرفته، سلام میرساند، مشهدی حسین سلام میرساند به سکینهسلطان سلام برسانید.
آقاجانت و داداش و بقیه سلام میرسانند راجع باصلاح امور خانه ننوشته بودید، کوتاهی نکنید مصلحت نیست حتما خوب درک میکنید. آن هم مهیای آمدن هستند، از حضورشان استفاده کنید. دو هفته قبل برای فاطیخانم جواب کاغذش را دادم لابد رسیده. خالهجانشان حالش خوب است. فردا عازم هستیم بروم منزلشان کوفه، جای ایشان خالی است. بیش از این مزاحمت نمیشوم سلامتی تو را خواهانم.
قربانت مادرت
====
یگانه فرزند دلبندم
چه جرم رفت که با من سخن نمیگویی
چه کردهام که به هجران تو سزاوارم
نمیدانی دوریت دیگر تا چه اندازه کلافهام کرده و تا چه حد سر به گریبان شدهام. امروز که یازدهم ماه بود تاکنون که چهار ساعت از شب گذشته آنی از نظرم محو نشده و دایماً با تو و خانمت به انواع متفرقه مشغول صحبت بودهام تا این ساعت وقت به دست آوردهام و به مکالمه با تو پرداختهام. آقاجانت رفتهاند بیرونی و بعد حرم. اقلیما رفته حمام فعلا تنها نشستهام. پارسال این موقع با شماها مشهد بودم. ای خوشا به حال پارسال! نمیدانم به دیدارت نایل میشوم یا عمرم کفاف نمیدهد. به جان عزیزت همیشه سلامتی و محفوظیت شماها را از بلیات ارضی و سمایی از ائمه خود خواستارم و به آنها شما را میسپارم. حال من و پدر و برادر و بقیه همگی خوب، سلامت. همه اهل دو منزل روزه هستند الا گاهی حسین و مریم و به کلی من روزه نیستم. البته من به جهت معلوم شرعاً و عرفاً معذورم نمیدانم، شماها با روزه چه میکنید. آقاجانت روزه میگیرند، حالشان تاکنون الحمدلله خیلی خوب بوده است. هوای اینجا خیلی خوب است شب، روز توی اطاق راحت هستیم.
کاغذی که توسط مسافر برای من و پدر نوشته بودی رسید. عزیزم مینویسی کاغذ نمیدهید به خدا هر چه نامه دادهای فورا جواب نوشتهایم ولی چون مسافر نیست زیادی ندادهایم. امید است که وجود عزیزت سلامت، با خوشی سرگرم زندگی بوده باشید. انشاءالله فاطیجان هم حالش خوب، با کمال صمیمیت و محبت مشغول زندگانی خود میباشد. خواهرها انشاءالله حالشان خوب است، از قول من به آنها سلام برسانید. جواب کاغذهای هر دو را دادهام. به فاطیخانم سلام برسانید، به سکینه سلطان سلام برسانید، آقاجانت و داداش و بقیه سلامت، سلام میرسانند. اقلیما عرض سلام دارد. صغرا هنوز نیامده، خیلی منتظر صغرا هستند و صدای واعظ صحن میآید، شبها خیلی تنها هستم. در ماه رمضان رفت و آمد نیست. مشکل است معصومه خانم هم کم میآید لذا شبها خیلی تنها هستم. دلم نمیآید کاغذ را تمام کنم لابد از یادت رفته نمک صدف بدهی صغرا بیاورد. مکرر نوشتهام چیز کوچک را انسان فراموش میکند. از خالهجان فاطیخانم خبر دارم حال خودش و بچههایش خوب است. بیش از این مزاحمت نمیشم شاید وقت قرائت کم باشد. کاغذ زود به زود بده، متشکرم.
قربانت مادرت
----
چند نامه ی دیگر در سایت جماران:
http://jamaran.ir/fa/NewsContent-id_14144.aspx