چند نفر بسیجى جوان كه او را نمى شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خیرت بدهد ممكن است خواهش كنیم ما را زودتر به آن طرف آب برسانى كه خیلى كار داریم. » حاج حسین بدون این كه چیزى بگوید پشت سكان نشست، موتور را حركت داد. كمى جلوتر بدون این كه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز كرد و گفت: «الان كه من و شما توى این قایق نشسته ایم و عرق مى ریزیم، فكر نمى كنید فرمانده لشگر كجاست و چه كار مى كند » با آنكه جوابى نشنید، ادامه داد: «من مطمئنم او با یك زیرپوش، راحت داخل دفترش جلوى كولر نشسته و مشغول نوشیدن یك نوشابه تگرى است! فكر مى كنید غیر از این است » قیافه بسیجى بغل دستى او تغییر كرد و با نگاه اعتراض آمیزى گفت: «اخوى حرف خودت را بزن». حاج حسین به این زودى ها حاضر به عقب نشینى نبود و ادامه داد. بسیجى هم حرفش را تكرار كرد تا این كه عصبانى شد و گفت: «اخوى به تو گفتم كه حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه كه بیش از این پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نكنى اگر یك كلمه دیگر غیبت كنى، دست و پایت را مى گیرم و از همین جا وسط آب پرتت مى كنم. » و حاج حسین چیزى نگفت. او مى خواست در میان بسیجى ها باشد و از درد دلشان با خبر شود و اینچنین خود را به دست قضاوت سپرد. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامى، شجاعت كم نظیرى داشت. با همه مشكلات و سختى ها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفى نشان نداد. قاطعیت و صلابتش براى همه فرماندهان گردان ها و محورها، نمونه بود و از ابهت فرماندهى خاصى برخوردار بود.
حساسیت فوق العاده اى نسبت به مصرف بیت المال داشت، همیشه نیرو ها را به پرهیز از اسراف سفارش مى كرد و مى گفت: وسایل و امكاناتى را كه مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگى جنگى تهیه مى كنند و به جبهه مى فرستند بیهوده هدر ندهید، به آنچه مى گفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل مى نشست.
حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامى بود و از اهتمام به آموزش نظامى برادران و تربیت كادرهاى كارآمد غافل نبود. نیمه هاى شب اغلب از آسایشگاه ها و محل هاى استقرار نیروى لشكر سركشى نموده و حتى نحوه خوابیدن آنها را كنترل مى كرد. گاه، اگر پتوى كسى كنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روى او مى كشید. او به وضع تداركات رزمندگان به صورت جدى رسیدگى مى كرد.
بنیانگذارى لشگر امام حسین (ع)
با شروع جنگ تحمیلى به تقاضاى خودش راهى خطه جنوب شد و در نخستین خط دفاعى مقابل عراقى ها در منطقه دارخوین مدت ۹ ماه، با تجهیزات جنگى و امكانات تداركاتى بسیار كم استقامت كرد و دلاورانى قدرتمند تربیت نمود. در سال ۱۳۶۰ پس از آزادسازى بستان تیپ امام حسین (ع) را رسمیت داد كه بعد ها با درخشش او و نیروهایش در رشادت ها و جانفشانى ها، به لشگر امام حسین (ع) ارتقا یافت. حسین شخصاً به شناسایى مى رفت و تدبیر فرماندهى اش مبنى بر اصل غافلگیرى و محاصره بود حتى در عملیات والفجر ۳ و ۴ خود او شب تا صبح در عملیات خاكریزش شركت داشت و در تمامى عملیات ها پیشقدم بود. از سال ۱۳۵۸ تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصى كاملش هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال ۱۳۶۵) در سایر موارد هر سال یكبار به مرخصى مى آمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران باوفایش در گلستان شهدا به خلوت مى نشست و در اسرع وقت به جبهه باز مى گشت. در طول مدت حضورش در جبهه ۳۰ تركش میهمان پیكر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه كرد. اما او با آنكه یك دست نداشت براى تأمین و تداركات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مى نمود.
به لقاء الله پیوست
حسین دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را براى شهید شدن كاملاً آماده كرده ام. » در عملیات كربلاى ۵ وقتى متوجه شد ماشین غذاى رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تداركات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگرى بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتى ماشین جلوى سنگر ایستاد و حاج حسین در حالى كه دشمن، منطقه را گلوله باران مى كرد براى بررسى وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یكى از تخریبچى ها در حال مصاحفه با او مى خواست پیشانى اش را ببوسد كه ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. اصلاً باورم نمى شد حتى متوجه خمپاره اى كه آنجا در كنارمان به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند كردم. تركشهاى مؤثر و درشتى به سر و گردن او اصابت كرده بود. هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و حاج حسین از زمین به سوى آسمان پركشید و پیشانى او جایگاه بوسه عرشیان گشت.
منبع: روزنامه ایران به نقل از سایت ساجد