• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
سينما و تلویزیون (بازدید: 4188)
پنج شنبه 15/11/1388 - 16:48 -0 تشکر 180199
درج مقالات کاربران انجمن برای صفحه اصلی تبیان

با سلام به شما کاربران عزیز انجمن های تخصصی تبیان

همانگونه که در صفحه اصلی سایت تبیان اطلاع داده شد ؛ از این پس قرار است 30 درصد مطالب صفحه اصلی تبیان با قلم و دستان توانای شما تولید گردد .

لذا از شما کاربر گرامی می خواهیم با انتخاب موضوع و انجمن مورد نظر خود ؛ مطلب خودتان را تنها در ذیل همین مبحث مطابق با قالب مندرج در اطلاعیه سایت وارد نمایید .

 

 

نمونه مطلب ارسالی

 

ساختار ورود مقالات باید از الگویی مشابه جدول ذیل پیروی نماید:

  

1 – عنوان یا تیتر مطلب چگونه از بروز بیماری قلبی جلوگیری کنیم ؟
2 – کلید واژه ها بیماری قلبی ؛ چربی ها ؛ فشار خون ؛ تغذیه مناسب و ...
3 – تولیدی یا تلفیقی یا تجمیعی تلفیقی
4 – متن مطلب امروزه بیماری های قلبی از مهمترین عوامل مرگ و میر در جوامع پیشرفته و در حال توسعه محسوب می شوند . ....
5 – نام نویسنده و منبع مطلب 1 – هفته نامه سلامت 2 – انجمن تخصصی پزشکان بدون مرز 3 - ....

 

برای شما عزیزان آرزوی موفقیت داریم

 

چهارشنبه 12/12/1388 - 17:7 - 0 تشکر 187624

راز لوگوهای شرکت ‌های معروف فیلمسازی هالیوود

 لوگو؛ فیلمسازی؛ هالیوود؛عصر گوگل؛ دریم ورکس؛ هلال ماه؛ قلاب؛ اسپیلبرگ

تلفیقی

کنجکاوی، چیز خوبی است. خیلی اوقات در پشت چیزهای روتینی که هر روز در زندگی‌مان می‌بینیم، داستان‌ها، تاریخ و حتی اسرار جالبی نهفته شده است، اما از فرط تکرار، ما حتی در عصر گوگل هم، به خودمان زحمت جستجو نمی‌دهیم.
برای مثال ما بارها لوگوهای شرکت‌های معروف فیلمسازی هالیوود را دیده‌ایم، اما به فکرمان هم نرسیده است که در مورد آنها جستجویی کنیم. پیش خودمان گفته‌ایم، اینها لوگو هستند دیگر! چه جایی برای کنجکاوی وجود دارد!
آیا تا به حال فکر کرده‌اید که: پسر بچه‌ای که در لوگوی دریم‌ورکس دیده می‌شود، چه کسی است؟ اصلا او کاملا تخیلی است یا وجود خارجی هم دارد؟ کوهی که در لوگوی پارامونت دیده می‌شود، چه کوهی است؟ زن مشعل به دست لوگوی شرکت کلمبیا چه کسی است؟ و آیا ...

1. پسر بچه ای كه در لوگوی دریم ورکس دیده میشود:
داستان پسر بچه‌ای که روی هلال ماه، رؤیا به قلاب می‌گیرد چیست ؟
در سال ۱۹۹۴، سه نفر دریم‌ورکس را بنیان نهادند. این سه نفر اینها بودند: استیون اسپیلبرگ (کارگردان معروف)،  جفری کاتزنبرگ (رئیس استودیوی دیسنی) و دیوید گفن (تهیه‌کننده). اگر به لوگوی دریم‌ورکس دقت کنید، می‌بینید که در زیر اسم شرکت، سه حرف SKG، نوشته شده است، SKG در واقع از کنار هم نهادن حرف اول نام خانوادگی بنیان‌گذاران دریم‌ورکس ایجاد شده است.


وقتی قرار شد لوگوی دریم‌
ورکس طراحی شد، ایده اسپیلبرگ این بود که این لوگو یادآور دوران طلایی هالیوود باشد. لوگوی اولیه به وسیله کامپیوتر طراحی شد و مردی را نشان می‌داد که روی ماه ماهیگیری می‌کند. ولی شخصی به نام "دنیس مورن" که یک ناظر جلوه‌های ویژه بود و در بسیاری از فیلم‌ها با اسپیلبرگ همکاری کرده بود، نظرش این بود که اگر لوگو با دست طراحی شود، چیز بهتری از آب درخواهد آمد. به همین خاطر مورن، از دوست هنرمندش، "رابرت هانت" خواست که کار طراحی لوگو را بپذیرد.
هانت قبول کرد،‌ او لوگو را مجددا با دست کشید و در کنار لوگو، لوگوی دیگری را که همان لوگوی کنونی دریم‌ورکس باشد را هم به اسپیلبرگ تحویل داد. اسپیلبرگ از لوگوی دوم خوشش آمد. هانت با کمک چند نفر دیگر لوگوی نهایی را تکمیل کردند و از ان زمان لوگوی معروف دریم‌ورکس در آغاز همه فیلم‌های این شرکت دیده می‌شود.
اما پسری که در لوگو دیده می‌شود، چه کسی است؟ او کسی نیست، جز ویلیام، پسر همین آقای هانت!


2. شیری که در تبلیغ مترو گلدوین مایر دیده می‌شود
این شیر ملقب به لئو است و نخستین بار "هووارد هایتز" در سال ۱۹۲۴ آن را کشید. جالب اینجاست که بدانید کلا ۵ شیر تا به حال در لوگوی این شرکت مورد استفاده قرار گرفته‌اند. یکی از آنها نامی ندارد، نام ۴ تای دیگر اینهاست: اسلتس، جکی، تنر و لئو!


3. لوگوی فاکس قرن بیستم:
نورافکن‌هایی که فونت لوگو را روشن می‌کنند:
این لوگو در سال ۱۹۳۳ به وسیله هنرمند به نام امیل کوسا طراحی شد.


4. لوگوی پارامونت : کوه باشکوه
در سال ۱۹۱۲، پارامونت به وسیله آدولف زوکر و دو برادر به نام‌های دانیل و چارلز فرومن تأسیس شد. پارامونت باسابقه‌ترین استودیوی فیلمسازی فعال محسوب می‌شود. کوه باشکوهی که در لوگوی این شرکت فیلمسازی دیده می‌شود، نخستین بار به وسیله شخصی به نام "هاکینسون" در جریان ملاقاتی که با زوکر داشت، طراحی شد. او کوه "بن لموند" را که در زادگاهش یوتا قرا داشت، مدل خود قرار داده بود. کوهی که ۲۹۶۰ متر ارتفاع دارد. در جریان این ملاقات، او طرح اولیه‌اش را یک دستمال سفره کشید.

اما کوهی که بعدا الهام‌بخش، طراحی لوگوی پارامونت شد، کوهی واقع در پرو به نام Artesonraju است. در این عکس می‌توانید، کوه واقعی را ببینید. این کوه نزدیک به شش هزار متر ارتفاع دارد و نخستین بار شخصی در سال ۱۹۳۲ موفق به فتح آن شد.


لوگوی اولیه پارامونت ۲۴ ستاره داشت، که نشان‌دهنده تعداد بازیگرانی بود که با این شرکت قرارداد بسته بودند، لوگوی کنونی پارامونت ۲۲ ستاره دارد، به درستی مشخص نیست که چرا دو تا از ستاره‌ها کم شده‌اند!


5. برادران وارنر : سپر منقش به آرم WB
شرکت برادران وارنر به وسیله ۴ برادر یهودی مهاجر از لهستان، در سال ۱۹۱۴ تأسیس شد. طراحی کلی لوگوی این شرکت از زمان تأسیس تا به حال از لحاظ کلی، تغییر نکرده است و در همه لوگوها سپری دیده می‌شود که روی آن WB یعنی حروف اول وانر برادر، حک شده است. البته تغییرات جزئی لوگوی شرکت برادران وارنرز، به کرات اتفاق افتاده است. در
این صفحه می‌توانید، سیر این تغییرات را مرور کنید.


6. شرکت فیلمسازی کلمبیا :‌ بانوی مشعل‌دار

این شرکت در سال ۱۹۱۹ تأسیس شد. زنی که در لوگوی این شرکت دیده می‌شود، تجسمی از آمریکا است. به درستی مشخص نیست که زنی که مدل طراح لوگوی اولیه بوده، چه کسی بوده است، البته ادعاهای بسیاری در مورد این مدل ناشناس وجود دارد. بت دیویس در اتوبیوگرافی خود، ادا کرده است که این زن، "
کلودیا دل" بوده است. ولی مجله پیپل در مطلبی که در یکی از شماره‌هایش به چاپ رسید نام این زن را "آملیا بچلر" دانسته است. شیکاگو سان تریبون هم او را زن گمنامی به نام "جین بارتلومیو" می‌داند.


خوشبختانه لوگوی اولیه تغییر کرده است و بنابراین حالا دیگر این بحث‌ها اصلا موردی ندارد. در سال ۱۹۹۳ به طراحی به نام Michael J. Deas مأموریت داده شد که لوگوی کلمبیا را به حالت کلاسیکش برگرداند.


با اینکه بسیاری تصور می‌کنند که "انت بنینگ" مدل این طراحی نو است و شاید هم به خاطر شباهت چهره، حق داشته باشند، اما در حقیقت یک زن خانه‌دار اهل لوئیزیانا به نام "جنی جوزف"، مدل این طراح بوده است. البته طراح ترجیح داد که به جا اینکه کاملا صورت این خانم را مدل قرار بدهد، چهره زن مشعل به دست را به صورت ترکیبی و با استفاده از کامپیوتر، ایجاد کند.



جنی جوزف


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
نویسنده: علی صفت زاده 

منبع اصلی

زندگی چیدن سیبی است باید چید و رفت / زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

زندگی رودی است جاری که هرکه آمد شادمان / کوزه ای پر کرد و رفت . . .

پورتال بندری های خونگرم

يکشنبه 16/12/1388 - 18:2 - 0 تشکر 188716

نقد فیلم سینمایی ملک سلیمان

نقد فیلم سینمایی، ملک سلیمان،  نقد فیلم سینمایی ملک سلیمان

تجمیعی

نمی دانم شماهم با من هم عقیده هستید که ژانری به نام فانتزی به معنای واقعی کلمه در سینمای ایران وجود خارجی ندارد. حالا فکرش را بکنید با این دید وارد سالن سینما می شویم تا فیلم ((ملک سلیمان)) را که گفته می شود یک فیلم فانتزی است ببینیم. با این ژیش فرض که چند دقیقه اول فیلم که به نمایش دربیاید خیلی ها میروند ژی کارشان و شاید فقط خودمان در اینجا بمانیم اما زهی خیال باطل؛ فیلم که شروع شد، سکانس ها ژشت سر هم روی ژرده نقش می بستند و این ما بودیم که با چشمانی حیرت زده در حال تماشای یکی از بهترین فیلم های فانتزی ایرانی بودیم. بیش تر شبیه یک رویا بود دیدن یک فیلم که حداقل استانداردهای این ژانر را به خوبی درآورده بود و تا جایی که در توان داشت، می خواست حتی پارا فراتر از آن هم بگذارد. درست است که با د یدن فیلم به شدت یاد ((ارباب حلقه ها)) می افتید یا با دیدن موجودات دودی شکل آن، تصویر سریال ((لاست)) و هیولای دودی شکلش برایتان زنده می شود اما باید قبول کرد که حتی الگوبرداری از این فیلم ها هم کار آسانی نمیست اما سازندگان فیلم ملک سلیمان به حوبی از عهده آن برآمده اند. بنابراین این مژده را به کسانی که عاشق این ژانر و فیلم هایش هستند بدهیم که می توانند با خیال راحت بروند و از دیدن آن لذت ببرند. البته یادتان باشد که نباید انتظار داشته باشید این فیلم قسمت چهارم ارباب حلقه ها باشد.

همشهری جوان/بهزاد یوسفی 

دوشنبه 17/12/1388 - 17:31 - 0 تشکر 188934

 1-نقد فیلم سینمایی آل

2-نقد، فیلم سینمایی آل

3-تجمیعی

4-

اگر قرار بود سیمرغ بهترین هوچی گری و هیاهو را هم قاتی سیمرغ ها به ملت بدهند حتما علی معلم بابت تهیه کنندگی ((آل)) با فاصله زیاد آن را می گرفت. آل هیچ ربطی به آن عکس های خفن مصطفی زمانی آنا نعمتی و حتی پوستر اره صفت آن ندارد و برعکس این ظاهر تبلیغاتی اصلا فیلم ترسناکی نیست و سکوت تماشاچی موقع دیدن آن بیش تر از بهت زدگی ناشی از سر کار رفتن است. آل ماجرای سینا (زمانی) است که با فریبا، زن حامله اش (هنگامه حمیدزاده) برای ماموریتی اداری به ارمنستان می رود. سینا مشکل روانی دارد و چون مادرش موقع به دنیا آمدن او مرده، ترس از دست دادن زنش او را متوهم کرده. قصه یک خطی داستان تا حدی شبیه ((شب بیست و نهم)) است اما تکلیفش با خودش معلوم نیست. می خواهد مخاطب را بترساند؟ یک آدم روان پریش را نشان بدهد یا قدرت صدا و تصویر و طراحی صحنه اش را به رخ بکشد؟

آل هرچه قدر فیلمنامه ضعیفی دارد- بهقول بهرام عظیمی، نویسنده داستان آل و انیماتور معروف سیاساکتی که آن را برای فیلم انیمیشنی کوتاه 20 دقیقه ای نوشته- طراحی صحنه و لباس و نور در خورتوجهی دارد. استفاده از فضای سرد و خاکستری ارمنستان و خانه قدیمی و پر از سوراخ و سنبه خیلی به تیم سازنده کمک کرده. در کنار این، آل هدچیزی نداشته باشد فرصت خوبی بوده تا مصطفی زمانی قالب یوزارسیف را بشکند که انصافا هم تئانسته این کار را بکند. هیچ کس با دیدن زمانی یاد یوزارسیف نمی افتد. مطمئنا آل در جمع فیلم های ترسناک نیست؛ یک فیلم خوش آب و رنگ است؛ بنابراین شاید بد نباشد سازندگان عبارت ((تقدیم به ساموئل خاچیکیان و امیر قویدل))-سازندگان مرحوم شده ژانر دلهره-را از تیتراژ ابتدایی آن حذف کنند.

5-نویسنده:احسان ناظم بکایی/همشهری جوان 

چهارشنبه 19/12/1388 - 10:42 - 0 تشکر 189211

اسخوان های دوست داشتنی

امتحان؛ استخوان دوست داشتنی؛ پیتر جکسون؛ مارک والبرگ

تلفیقی

فرانک مجیدی: معمولاً وقتی امتحان‌های ترم یا یک امتحان سنگین را می‌دهم، و هنوز ذهنم از فشارش خلاص نشده، یک کابوس می‌بینم. همیشه یک جور است. خواب می‌بینم دیر به سر جلسه رسیده‌ام، ولی یادم رفته خودکارهایم را با خودم بیاورم. با کلی التماس استادم را راضی می‌کنم که برگردم و خودکارهایم را بیاورم. «به‌خدا زود برمی‌گردم استاد! خونه‌ام همین‌جاست!» قبل از اینکه راضی شود از پله‌ها می‌روم پایین، یعنی سُر می‌خورم،از چهارده، پانزده پله می‌پرم. می‌دوم، از دانشکده می‌آیم بیرون. ولی به اولین خیابانی که می‌رسم، خیابان خانه‌یمان تو شهر خودم هست. مهم نیست! این‌جا توی کشوی پایین میز تحریرم یک جامدادی پر از خودکار آبی دارم! کسی خانه نیست،از حیاط تا اتاقم را پریده‌ام. دو تا خودکار برمی‌دارم. بیرون دروازه‌ی خانه هستم.باید بدوم. می‌دوم. خیلی تند، ولی پیش نمی‌روم. وحشت کرده‌ام. هرچه می‌روم، از نیم متری در خانه دورتر نمی‌شوم! هوا تاریک شده، می‌دانم امتحان تمام شده، صدای نفس‌هایم را می‌شنوم…. بیدار می‌شوم، ساعت شش صبح است. باید بلند شوم. خسته‌ام…

تازه‌ترین اثر خالق «ارباب حلقه‌ها» در مقام کارگردان، پیتر جکسون، «استخوان‌های دوست‌داشتنی» نام دارد. فیلم از روی رمان پرفروش و مورد اقبال خوانندگان در سال ۲۰۰۲ به قلم «آلیس سِبالد» (Alice Sebold) ساخته‌ شده است. سوزی سالمون (سائوریس رونان)، دختر ۱۴ ساله‌ی زیبا و شادی است که با پدر (مارک والبرگ) و مادرش (ریچل وایز) و خواهر و برادر کوچکترش زندگی می‌کند. او عاشق عکاسی است و از همه چیز عکس می‌گیرد. حتی وقتی همسایه‌ی تنهایشان، آقای هاروی (استنلی توچی) یکی از گل‌های رز باغچه‌اش را می‌چیند و به پدر و مادرش می‌دهد. او به پسری با اصلیت هندی علاقمند است. یک روز پسر به او اظهار علاقه می‌کند، او شادمان به خانه باز می‌گردد که غروب همان روز، ۶ دسامبر ۱۹۷۳ آن اتفاق می‌افتد و…

امسال نام پیتر جکسون، بخاطر تهیه‌کنندگی فیلم «بلوک ۹»، در میان کاندیداهای اسکار دیده‌ می‌شود، اما از فیلم استخوان‌های دوست‌داشتنی، یک‌بار میان کاندیداها نام برده شده، آن هم بخاطر نامزدی «استنلی توچی» در رشته‌ی بهترین بازیگر مرد نقش مکمل است. این بازیگر اصالتاً ایتالیایی که از نظر ظاهری، شباهت زیادی به بروس ویلیس دارد، ستاره‌ی درخشان فیلم است. نقش او با وجود اندک بودن دیالوگش، بشدت تکان‌دهنده و تعیین کننده است، او اغلب با کنش‌های فیزیکی و میمیک چهره‌اش بیننده را سخت تخت تاثیر قرار می‌دهد و تنها با دیدن این فیلم است که می‌توان دانست نامزدی او کاملاً منصفانه است. کارگردانی پیتر جکسون نکته‌ی مثبت دیگر فیلم است، او که در نگارش فیلم‌نامه با فرن والش و فیلیپا بویِنس همکاری داشته، توانسته آسیب خانواده پس از حادثه، نگرانی‌ها، دلتنگی‌ها و تجسم دنیای بعدی را به تصویر بکشد. با آن‌که این‌ کار، بسیار متفاوت از ارباب حلقه‌ها و کینگ‌کنگ است، اما باز بسیار وابسته به جلوه‌های ویژه‌ی سورئالیستی است و رفت و بازگشت‌ها بین دنیای واقعی و دنیای فانتزی سوزی، یک رئالیسم جادویی تاثیرگذار می‌آفریند. فیلم بسیار وابسته به نشانه‌ها است. نشانه‌هایی که در ابتدای فیلم دیده می‌شود به تدریج در قسمت‌های انتهایی فیلم مفهوم می‌یابد و بدی کاملاً منصفانه مجازات می‌شود، این سبک مجازات، من را به یاد فیلم‌های «مسیر سبز» و «رهایی از شائوشنگ»، آثار درخشان فرانک دارابونت می‌اندازد. اگر بیننده‌ی دقیقی باشید، در سکانسی که پدر و مادر سوزی برای گرفتن عکس‌هایی که سوزی انداخته به عکاسی فروشگاه رفته‌اند، پیتر جکسون را با ظاهر جمع و جور شده‌اش پشت ویترین مغازه در حال امتحان یک دوربین می‌بینید. طراحی گریم، صحنه و لباس هم به‌خوبی بیننده را با سالهای اولیه‌ی دهه‌ی هفتاد می‌برد.

فیلم در مجموع دوست‌داشتنی و خوب بود و می‌توانم تماشایش را به شما توصیه کنم، چشم‌های درشت آبی و معصوم سوزی، روایت خوب و بازی فوق‌العاده‌ی استنلی توچی را مسلماً به‌راحتی از یاد نمی‌برید. زندگی خیلی کوتاه است، و همه‌ی ما می‌میریم. بچه‌ها خیلی معصومند، آن‌ها به بهشت می‌روند.

نویسنده: علی صفت زاده

منبع: سایت یک پزشک

زندگی چیدن سیبی است باید چید و رفت / زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

زندگی رودی است جاری که هرکه آمد شادمان / کوزه ای پر کرد و رفت . . .

پورتال بندری های خونگرم

يکشنبه 23/12/1388 - 5:44 - 0 تشکر 189799

عالی بود.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.