خیلی از آداب و رسوم شمالی قشنگند و باعث نزدیکی بیشتر مردم به هم می شوند اما بعضی رسم ها هست که باعث دردسر بیشتر خود مردمه. فقط بین اون مردم یه مدتی زندگی کنی همش این به فکرت می رسه که کی میشه اینا یه پالایش پیدا کنند؟ اصلا امکان پذیره؟ یا حتی درسته این پالایش؟ خود مردم اون شهرها هم به این چیزا فکر می کنند؟ برام سواله که خودشون چقدر این رسوم رو دوست دارن؟
اما یکی از رسوم اینه:
عروس گوله
نمایش "عروس گوله" از دیگر مراسم قبل از حلول سال نو به شمار می رود. این نمایش همراه با آواز ریتمیک دارای مفاهیم اخلاقی و آیینی خاصی است. بازیگران این نمایش معمولاً سه نفرند و به نقش غول، پیربابو و نازخانم ظاهر می شند. نقش نازخانم را بیشتر مواقع پسر جوانی که لباس زنانه پوشیده بود اجرا می کنه.
پیر بابو یا کوسه نقش پیرمردی بود که با غول بر سر تصاحب نازخانم به بحث و جدل می پردازه. غول هم خود را با کلاهی از کلوش (ساقه برنج)، زنگوله ها و چماق به هیبتی عجیب می آراید. این گروه به منازل مختلف رفته، به ایفای نقش خود می پرداختند و در ازای تهنیت گویی خویش و آرزوی سالی پربرکت و پر یمن برای صاحبخانه، از او هدایایی دریافت می کنند.