سلام
خوبین
با اجازه منم یه خاطره بگم
سال اول که رفتم دبیرستان دیدم معلم ورزش سوم راهنمایی مون اونجا درس می ده
آخه فاصله دو مدرسه هم خیلی دور بود یعنی فاصله اینجا تا نوبنیاد
اینجا یعنی خونه مون
خلاصه داشتم می رفتم دیدمش برگشتم بهش سلام کنم که نزدیک بود برم توسطل آشغال
چون از این یکی خیلی خوشتون اومد یکی دیگه هم می گم
زنگ هندسه بود کلاس ساکت شده بود یکی دوتا از بچه ها زده بودن زیر آواز و بقیه هم رفته بودن تو حس
البته معلم سر کلاس نبود
ما هم کلی تعجب که چرا معلم نیومده البته شاید فقط من
یهویی در باز شد و گل اومد معلم هندسه مون به کلاس خوش اومد
طفلکی فکر کرده بود که چهار شنبه س اومده بود پشت در کلاس دیده بود بچه ها ساکتن فکر کرده بود معلم دیگه ای سر کلاسه
یه خاطره دیگه هم می گم
زنگ ورزش بود گرگم به هوا بازی می کردیم همین امسال ( سوم دبیرستان )
تو نماز خونه مدرسه
یه صندلی برداشته بودم دستم می رفتم این ور و اون ور هر موقع گرگ نزدیک می شد می ذاشتم زمین می رفتم بالاش می گفتم بلندی همراهه
یه وقت شما الگو نگیرید از این کارا بکنید ها یهویی می خورید با دماغ زمین