در تحلیل دیگر:
درباره مذهب و عقیده مولوى گفته اند كه سنى حنفى مذهب اشعرى مسلك بوده اما آنچه از تتبع احوال و آثار مولانا مخصوصا در نتیجه تائمل، تعمق و مهارت متمادى در مثنوى معلوم شده است این است كه هر چند خانواده و پدران مولوى ظاهرا سنى حنفى بوده اند و خود او نیز در دامن این مذهب پرورش یافته است لكن به فقه حنفى جمود نداشت بلكه در هر مسائله اى آنچه را كه مطابق اجتهاد خود او بود و بر حسب استنباط و نظر خود با موازین شرعى موافق مى آمده همان را بر مى گزیند خواه مطابق فقه حنفى باشد یا شافعى یا شیعه امامى
(مولوى نامه جلال الدین همایى، 39 ج 1 )
مولوى در تحقق شخصیت و فعلیت نفسانى مردى عارف روشندل و گشاده روح از كاردر آمده بود كه فكرى بى اندازه وسیع و حوصله اى بسیار فراخ داشت خامى ها تعصب جاهلى را بر فرض كه در ایام جوانى هم داشت در ایام پختگى سوختگى بكلى پشت سر گذاشته.
سخت گیرى و تعصب خامى است تا جنینى كار خون آشامى است مقام فكر دید روحانى وى بعد از ملاقات با شمس تبریزى از سطح درس فقه و اصول و اخلاقیات شافعى و حنفى خیلى بالاتر رفته بود كه مى گفت: آن طرف كه عشق مى افزود درد بوحنیفه و شافعى درسى نكرد مولانا همه جا عقیده واقعى خود را بدون تقیه و پرده پوشى صریح و آشكار مى گفت و جز در آن مواقع كه نكته ها بسیار دقیق و خارج از فهم عوام و احیانا موجب لغزش اذهان مى شد كه خاموشى و سكوت را پیشه مى گرفت در دیگر مواضع هر جا سخنى بر زبان مى آورد عقیده واقعى درونى او بود.
از باب مثال آن جا كه در حق خاندان پیامبر على (ع) اظهار محبت و ولایت مى كرد و مثلا على (ع)» افتخار هر نبى و هر ولى «و» تو ترازوى احد خوى بوده اى «و» مولاى مومنان مى خواند «تمام وجود سراسر روحانیتش محبت و ولایت بود و آن جا كه از شمر و یزید وامثال آن نام مى برد نفرت انزجار از چهره كلام و قیافه سخنش كاملا اشكار نمودار مى شد.
(عقاید و افكار مولانا ج 41، 1 جلال الدین همایى)
با این همه نمى شود به طور قطع در مورد شیعه بودن مولوى حرف زد به خاطر این كه مولانا نسبت به مذاهب دیگر از جمله گبر، یهود و ترسا و حتى كافر و ملحد نیز به نظر عرفانى مى نگریست بغض و كینه و كراهت و خشم و انزجار عامیانه با هیچ مذهب و ملتى نداشت اصلا مولانا اختلاف مذاهب را سبب اختلاف دید و نظرگاه مى داند.
از نظر گاه است اى مغز وجود ...اختلاف مومن و گبر و یهود
مولوى در عین این كه اختلاف مذاهب را سبب اختلاف دید و نظرگاه مى داند مى گوید كلى مذاهب حق نیست و همه هم باطل نیست پس باطل شمردن با حق شمردن همه مذاهب نادانى و احمقى است وى مى گوید مذهب حق در میان مذاهب مانند شب قدر است كه در شبها پنهان و مورد شك و تردید واقع شده است.
این حقیقت دان نه حقند این همه ...نى بكلى گمرهانند این رمه
زانكه بى حق باطل ناید پدید ...قلب را ابله ببوى زر خرید
پس مگو جمله خیالیست و ضلال... بى حقیقت نیست در عالم خیال
حق شب قدر است در شبها نهان... تا كند جان هر شبى را امتحان
نه همه شبها بود قدر اى جوان... نه همه شبها بود خالى از آن
آن كه گوید جمله حقند احمقى است... وانكه گوید جمله باطل او شقى است
و این كه استاد محمد تقى جعفرى احترام خاص به مولانا قائل است درست است چراكه وقت گذاشتن براى اثرى چون تحلیل و نقد مثنوى نشان از جایگاه ویژه مولانا از میان صاحبان فكر و اندیشه در پیش استادجعفرى است و این اهتمام و علاقه استاد به مثنوى و تواضعى كه ایشان از خود در مقابل مولانا نشان مى دهد به این معنانیست كه هر چه در مثنوى معنوى آمده ایشان چشم بسته قبول دارد با نظر و مطالعه اجمالى در تفسیر و تحلیل و نقد مثنوى مى توان دریافت كه در موارد مختلف نظرگاه مولوى را به نقد مى كشد. و از احترام استاد به مولانا و كتاب مثنوى این نتیجه را نمى شود گرفت كه مولانا شیعه بوده هر چند كه مولانا نهایت عشق و علاقه اش را در داستانهاى مثنوى معنوى از ائمه (ع) به تصویر كشیده است.
مانند داستان خدو انداختن خصم به روى امیر (ع) و انداختن على شمشیر را از دست.
از على آموز اخلاص عمل... شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانى دست یافت ...زود شمشیر برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على ...افتخار هر نبى و هر ولى
یا در داستانى كه عقیده اش را در حق اهل بیت رسول (ص) بیان مى كند و امام حسن و امام حسین (ع) را گوشواره عرش ربانى مى خواند.
چو ز رویش مرتضى شد در فشان... گشت او شیر خدا در مرج جان
چون كه سبطین از سرش واقف شدند ...گوشواره عرش ربانى شدند
(دفتر اول مثنوى)
یا در داستان باغبان و تنها كردن صوفى و فقیه و علوى را از همدیگر كه در دفتر دوم مثنوى است كه دشمنى و كینه آل رسول را در حد كفر و ارتداد مى داند.
هر كه باشد از زنا وز زانیان... این برد ظن در حق ربانیان
آنچه گفت آن باغبان بوالفضول... حال او بد دور از اولاد رسول
گرنبودى از نتیجه مرتدان... كى چنین گفتى براى خاندان
تاچه كین دارند دایم دیو و غول ...چون یزید و شمر با آل رسول
به هر حال مى توان مولانا را از دوستداران و ارادتمندان اهل بیت (ع) شمرد و مولانا در مثنوى حرف هاى خیلى خوبى دارد كه بسیارى از آن در واقع بیان منظوم حكیمانه معصومین (ع) است و استفاده كردن از آن به معناى همراهى مولوى با بسیارى از آموزه هاى شیعى است از طرف دیگر این نیز به معناى آن نیست كه تمام حرف هاى مولوى را باید پذیرفت زیرا برخى از اندیشه هاى وىمبهم است...
بدرود