3. وزیر مأمونروزی ابوالعینا به احمد بن ابی داود که وزیر مأمون بود، از دشمنانش که در آزار او دست به یکی کرده بودند، شکایت برد. احمد گفت: (یَدُاللّهَ فَوْقَ أیْدیهِمْ...)؛(1) «دست خدا بالای دست آنهاست.» ابوالعینا گفت: مکر و حیلههای آنان نیز عظیم است. احمد گفت: (... وَلایَحیقُ الْمَکْرُ السّیئیُ إلاّ بِأهْلِهَ...)(2)؛ «اما این نیرنگهای بد تنها دامان صاحبانش را میگیرد.»
ابوالعینا گفت: ایشان بسیارند و من تنها و بی کس هستم. احمد گفت: (...کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِأذْنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصَّابِرینَ)(3)؛ «چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا بر گروههای عظیمی پیروز شدند و خداوند با صابران است.
1 .فتح /10..2 فاطر/43..3 بقره/249.