خلاصه ی درس هشتم
نقد دو شعر طنز
تکلیف درس هشتم
1-1 توپولف (۱)
من هلاک تو و خاک زیر پاتم، توپولف!
من زمین خوردهی جعبه ی سیاتم،توپولف!
کشتهی تیپ زدن و قـدّ و بالاتم، توپولف!
مردهی ریپ زدن و ناز و اداتم، توپولف!
قربـون اون نوسانــات صداتم، توپولف!
یه کلوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
□
من هواپیما ندیدم اینجوری ناز و ملــوس
میپری پر می زنی روی هوا عین خروس!
بذار ایرباس واست عشوه بیاد- دراز لوس-
بدگِلا چش ندارن ببیننت، خوشگل روس!
قربون چشات برم، محــو نیگاتم ، توپولف
یه کلوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
□
مـــا رو میبری نقـــاط دیدنی وقت فرود
گاهی وقتا سر کـــــوه و گاهی وقتا ته رود
می فرستن همه تا سه روز به روحمون درود
می خونه مجری سیما واسمون شعر و سرود
چرا ماتم می گیرن ، مبهوت و ماتم توپولف!
یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
□
وقتی عشقت میکشه گاهی با کلّه می شینی
به جـــــای باند فرود، توی محلّه می شینی
یا میری تــــوی ده و رو سر گلّه می شینی
زودی مشهور میشی، رو جلد مجلّه می شینی
پی گیرعکســــــا و تیتر خبراتم توپولف!
یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
□
می خوام از خدا که یک لحظه نشم از تو جدا
چونکه وقتی باهاتم هی می کنم یـــــاد خدا
بدون نذر و نیـــاز بــــــا تو پریدن ، ابدا!
می کنم بعد فرود تمــــوم نذرامـــــو ادا
واســه جنّت بلیتت گشتــــه براتم، توپولف!
یه کلـــوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
□
تو که هی رفیقــــای ایرونیتو یاد می کنی
کی میگه تــــو انبارای روسیه باد می کنی؟
ما رو پیک نیک می بری، سقوط آزاد می کنی
خدا شــــادت بکنه ، روحمونو شاد میکنی
بری تا اون سر اون دونیا(!) باهاتم، توپولف!
یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
بولفضل الشعرا بر گرفته از وبلاگ http://bolfozool.blogfa.com/
1-2-
«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»(1) موقـع بحث هوو لیک هیاهـــــو می کرد!
بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!
وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم زود پا می شد و تی شرت مرا بو می کرد
طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم- معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد
بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!
آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد
فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد
دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز خـــرج مانیکــــــــور و میزامپلی مو می کرد
گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد
هر زنی غیر خودش عنتــــر و اکبیری بود شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!
مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد
دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق می گرفت از مــــن و تقدیم به یارو می کرد
صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد عصبی می شد و لعنت بـــه ترازو می کرد
عاقبت هیکل پنجــــــاه و سه کیلویی را خون دل خورده و پنجــاه و دو کیلو می کرد
حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد کاو بــــه مچ - تـــا سرآرنج- النگو می کرد
نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد
بر خلافش اگـــــر آن دم نظری می دادم لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد
کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم که خدا قسمت او شوهـــــر مظلومی کرد!
....................................
(۱):از دوست عزیزم،شاعر گرانقدر جناب حمید واحدی
برگرفته از سایت http://bolfozool.blogfa.com/
2-در شعر اول که یکی از دلایل جذابیت آن موضوع آن است که حادثه ای است که تقریبا در آن زمان همه توجهشان به آن جلب شده است.و جذاب است.و دیگری این است که به طور کلی در آن موضوع کلی و مورد انتقاد خود را به وسیله ی بزرگ نمایی و تعریف و تمجید به طور غیر مستقیم ان را مسخره می کند و به سخره می گیرد ..یکی دیگه از نقاط جالب شعر آهنگ آن است که با تکرار مصرع (یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف)به شعر ریتم می دهد و برای آن چرخه ای درست می کند که پایانش خوب است یعنی هر چه قدر هم که این هواپیما خطا کند باز هم از دیده ی شاعر(که مجازا می تواند مسئولین هم باشد!)هیچ گناهی بر او نیست و همچنان از دیده ی ایشان هواپیما بی نقص و بهترین هواپیمای روی زمین است.و یکی از قسمت های دیگه ی زیبای شعر هم قسمتیه که می گه تو هر چه قدر هم بدی کنی یه خوبی داری اونم اینه که باعث می شی من قبل از سوار شدن بهت با خدا بدون شک راز و نیاز کنم یعنی باعث نزدیک شدن من به خدا می شی (که اشاره دارد به اینکه بعضی از بنده ها شاید از این راه به زور یا خداشون راز و نیاز کنن و مسبب خیر بشی.)
در شعر دوم نیز موضوع مورد بحث یکی از مباحثی است که همیشه مطرح بوده که آیا زن گرفتن باعث خوش بختی یا بدختی میشه؟و به همین دلیل مناسب طبع همه ی افراد است.و در ضمن این شعر به خرده هایی که مردان همیشه بر زنان می گیرند نیز اشاره دارد مثل اینکه همیشه به هوو فکر می کنند یا اینکه تمام جیب مردا رو خالی می کنند.البته نویسنده حد اعتدال را رعایت می کند و هیچ گاه نمی بینیم که خود این ادعا ها را تایید کند بلکه فقط راوی است.این شعر در عین حال به موضوع روانشناسی تفاوت مرد و زن می پردازد در آن جا که اشاره می کند که زن با اضافه شدن صد گرم به وزنش از شدت عصبانیت می خواهد با ترازو دعوا کند ولی از نظر مرد فقط صد گرم به پوست و استخوان او اضافه شده است و می گوید که تغییر حقوق و اعداد رقم حقوق او بسیار مهم تر ازوزن زن است که 52 یا 53 باشد چون به نظر او زن باز هم همان پوست و استخون قبلی است .و یا اینکه به نظر او کار های زن یعنی تاثیر پذیرفتن از مادر و خواهرش غیر قابل قبول است وئ در فرهنگ واژگان او هیچ جایی ندارد.ولی شاعر باز هم در انتهای شعر نکته ی جالبی می گوید و آن این است که او فهمیده برای تداوم زندگی اش باید گذشت کند یا به قول خود مظلوم باشد و دنبال جبران ظلم و ستم هایی که فکر می کند زن بر او با رفتارش روا داشته است نباشد.
ام اس