بسم الله الرّحمن الرّحیم
هست کلید در گنج حکیم
************************************************
با سلام
من همیشه به یاد مرگ هستم و می دونم یه روزی من تبعید شده به این دنیا باید دعوت حق رو لبّیک بگم و به وطن اصلیم بازگردم برم پیش معشوقم(خدا)،پدرم(خدا)،مادرم(خدا)،بهترین دوستم(خدا).
از مرگ نمی ترسم،چون پیش معشوق رفتن که ترس نداره،لذّت داره،سرور داره،خوشحالی داره،عجله داره،لحظه شماری داره!
هرچند گناهکارم و روسیاه،هرچند اخم این معشوقمو زیاد درآوردم و زیاد عصبانیش کردم،هرچند یه وقتایی حرفشو گوش نکردم،امّا خدای من خدای خوبیه که مطئنّم یه روزی تمام بدی های منو به خوبی خودش می بخشه، تموم گناهامو به بزرگیش عفو می کنه،اون چیزایی که نداشتمو بهم میده،خلاصه جبّاره همه چیزو جبران می کنه و نمی ذاره پیشش بهم سخت بگذره.
دوست دارم هرجا خودش صلاح می دونه بمیرم.ولی دوست دارم لحظه ی مرگم تنها باشم،هیچکس پیشم نباشه جز خدا،جز آغوش نورانی و گرمش،جز دستای سفید و مهربونش،جز صدای إرجعونی إرجعونی روح نوازش.
صدای داد و فریاد دیگران نمی ذاره آدم طعم شیرین آزادی از زندان رو بچشه.
دوست دارم تنها،در حال عبادت،و عاقبت بخیر بمیرم.
و آخرین حرفم سلام کردن به آقا امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)باشه.
فقط همین
***
خُرّم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلک سلیمان بروم
به هواداری او ذرّه صفت رقص کنان
تا لب چشمه ی خورشید درخشان بروم
نذر کردم گر ازین غم به در آیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
***
والسّلام