همین پنج شنبه هفته پیش " قصر بهرام " ، کاروان سرای شاه عباسی ، بودیم . می گن از کارای مهم شاه عباس این بوده که خیلی جا ها توی مسیر کاروانا کاروان سرای می ساخته ، با برو بچه های انجمن نجوم تبیان كه عضوشم و كانون نجوم زاووش (گویا زئوس یونانیشه ؛ اسم دیگۀ مشتری ) مال بچه های فرهنگسرای بهمن .
رصدمون از توی اتوبوس شروع شد ! هنوز هوا روشن بود و می خواستیم که ماه شب اول شعبان رو رصد کنیم . شامگاه 29 ام هر ماه قمری به رصد هلال ماه می پردازن ! ( کتابی شد ! ) اگه ماه نو رصد شد که ماه قبلی 29 روزه است و وگرنه که 30 روزه است . ماه شعبان امسال بدون رصد هم مشخص بود که در شامگاه 29 ام ماه رجب ابدا رویت پذیر نیست ! تعجب نکن ! واضحه ، خورشید گرفتگی رو یادته ؟ خب دیگه ، تموم شد . می گی چه طور ؟ خب ، ماه خورشید خیلی به هم نزدیک بودن ، معلوم بوده که بعد از خورشید گرفتگی که این دو تا بهم خیلی نزدیکن ، ماه توی نور زیاد خورشید بعد از غروب گم می شه ! و دیده نمی شه . اما بد نیست یه کمی از کارای برو بچه های استهلال که زمانی خدمتشون تلمذ می کردیم برات بگم .
می دونی ، خدا همیشه جواب سوالای من رو داده .بهت پیشنهاد می کنم دنبال سوال باشی !!!
سوم دبیرستان بودم ، آخرای ماه رمضان اون سال بود . استاد گفت :
من نمی دونم اینا چه طوری توی روز روشن ماه رو می بینن !!! ( با خنده تمسخر آمیز )
منظورش این بود که در مورد این که ماه نو هست یا نه تردید دارن بعد یه هویی سر ظهر ! می گن که معلوم شد که ماه نوئه !
نمی دونم چی شد که سر از مرکز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی ( علیه السلام ) در آوردم ! ( ایضا نمی دونم چی شد که سر از خیلی جاهای دیگه در آوردم !!! ) . استاد صیاد دقیق ترین آدمیه که به عمرم دیدم . شاید به این خاطر که زمانی شغلش خیلی دقیق بوده ( بگذریم ) . گزارش بررسی رویت پذیری هلال ایشون بی واسطه به دست رهبری می رسه . دوست ایشون آقای سید محسن قاضی میر سعید هم که از کهنه کار های رصد هلالند و کم از استاد صیاد نیستن . به نقل از بزرگواران ، هر سال ماه رمضان 150 گروه رصدی به رصد هلال ماه در نقاط مختلف کشور می پردازن ( بازم کتابی شد ! ) . بعد همه این گزارش ها توسط بزرگواران خصوصا آقای قاضی میر سعید و همکارانشون بررسی می شه . بعضیا می گن که هلال دیدیم مثل سیبیل ! که اصلا با توجه به شرایط ایران امکان نداره و خیلی موارد دیگه ای که به " توهم رویت هلال " معروفن ؛ که توسط ایشون و گروهشون رد می شن . بعد که گزارش ها به طور کامل بررسی شد و طبیعتا زمان زیادی می بره ، نتایج به دست رهبری می رسه و تصمیم نهایی گرفته می شه ( این که بالاخره اول ماه فرداست یا نه ) .
بگذریم ،
خلاصه که ما ماه رو دیدیم ، البته نه ماه نو ، ماه شب 30 ام رجب . البته بگم که تازه به سختی هم دیدیم .
اما قصر بهرام که رسیدیم ...
یادمه چند سال پیش كه " ماراتن مسیه " اونجا برگزار می شد خیلی دوست داشتم اونجا می بودم و حالا خواسته من محقق شده . می خوام بگم كه حواست باشه كه چی از خدا می خوای دیر یا زود بهت می دهااااااااا
ولی كاشكی چیزایی بخوای كه ارزشش رو داشته باشه .
بگذریم ،
رسیدیم و تا مستقر بشیم نماز مغربم رو خوندم . حین نمازم بچه ها ذوق می کردن که آسمون رو نگاه کن ...
نمازم که تموم شد بی معطلی به آسمون که اون موقع کاملا تاریک شده بود نگاه کردم ...
وای ......
خیلی جیگر بود ، جات خالی ...
پره ستاره هایی که اونقدر نزدیک بودن که دلت می خواست دونه دونه شون رو از آسمون بچینی . نیز یه هاله سفید ابر مانند وسطشون که به " راه مکه " معروفه و همون کهکشان راه شیری خودمونه . دلیل این نامگذاریم اینه که توی تابستون درست جهت مکه رو نشون می ده و می تونی با خیال راحت هم جهت با اون رو به قبله بایستی .
خیلی ذوق زده شده بودم ، گفتم نماز شکر بخونم ، نماز نافله اعشا خوندم که به خیال خودم ! با یه تیر دو نشون بزنم ...
( این روزا خیلی هنر کنم نمازای معمولیم رو بخونم ... )
مناددددااااا شب رصدی رو غرق شدن در پیدا كردن اجرامی كه مسیه قبلا ها پیداشون كرده نمی دونه هر چند كه گاها بدنبال اون ها هم بوده ولی حرمت شب رصدی رو خیلی بالاتر از اینا می دونه كه تو بشی یه ربات و بیافتی دنبال اون اجرام ! ( انسان = یه تلسکوپ پیشرفته ! ) چه فرقی می كنه این كهكشان M7 یا M13 باشه ؟ چه فرقی می كنه كه توی صورت فلكی عقرب باشه یا قوس یا هر جای دیگه ؟ فكر می كنم این بارم سر كارمون گذاشتن !
اما
شب های رصدی رو خیلی دوست دارم . تو این شبا انگاری خدا باهات یه جور دیگه حرف می زنه . شایدم به این خاطره که هر وقت رفتم رصد ، پنج شنبه شب بود و روایت هست ( و سندشم محکمه که : ) خدا توی هر شب جمعه یه معرفتی رو تو قلب مومن می ریزه ...
یاد سالای گذشته افتادم ، تقریبا هر بار یکی از بندگان خدا قالبی می شد تا از مجرای اون خدا با ما حرف بزنه ، ولی یه چیزای خاصی بگه ...
امسالم منتظر بودم ببینم که کی کانال حرفای خدا می شه ...
کمی منتظر شدم ...
از طرفی دلم می خواست که اون چیزی رو که می دونم به دوستان بگم . از طرف کسی خبری نشد . شنیدم که دو نفر داشتن راجع به تعبیر و توضیح مفصلی از خلقت که گویا براشون قبلا توسط استادی تبیین شده بود ، گفتگو می کردن . استاد رو شناختم ، محضر ( مجازی ) شون کسب فیض کرده بودیم . استاد عظیمی ، مردی روحانی و نورانی از شاگردان علامه حسن زاده آملی ( دامت برکاته ) . پرسیدم ایشون همونن و جواب گرفتم که بله گویا خودشونن ...
این موضوع باعث شد که من باب بحث رو باز کنم .
دلیل دیگه ای که با شبای رصدی حال می کنم اینه که این شبا تاریکی اون قدر زیاده که حتی چهره همدیگه رو هم از نزدیک نمی شه تشخیص بدیم و گویا این جسم آدما نیست که روبروی همه ، که روح آدما با هم طرفن ، خیلی بحث کردم از ... و با خودم گفتم که اگه جایی غیر از شب رصدی بود ، ابدا بحث به اونجا ها کشیده نمی شد ...
شروع کردم ...
در واقع توی این شب رصدی ، این من بودم که شده بودم کانال خدا !!!
...
غذا ساندویچ! بود . علامت تعجبم به این خاطره که اصولا ساندویچ رو داخل غذا به حساب نمی آرم ( سوسیس ، کالباس ، همبرگر ، ژامبون و ... ) . فقط به خاطر احترام به جمع و یکرنگی با اونا خوردم ( نیز نوشابه که نمی خورم و بعد از خوردنش معده ام تعجب ! کرد و شروع کردم به سرفه کردن ، آخه نوشابه هم شد نوشیدنی ؟ یه نوشیدنیه مصنوعی ) از خدا به خاطر خیانت کردم به علمم که نباید می خوردمشان و خوردمشان ، عذر خواهی کردم .
و و و
البته یه عالمه کارای دیگه و
...
جات خالی ...