با سلام
اولین داستان "ماهی کوچولو"
میگن اون روزا که دریا پر تلاتم بود و خیلی درگیری داشت یه ماهی کوچولوی مهربون که هیچی از خیانت و دشمنی نمیدونست بود اون همه رو دوست داشت یکی از شخصیت های ویژه دریا بود اون که دنیا رو میگشت تا زندگی سالم برای تمام موجودات راه بنداز ولی این ماهی کوچولو تو رویاهاش سیر میکرد این خاطرات رو واقعی نبود دوست داشت اینی که تو خیالش بوده باشه ولی کم کم که بزرگتر شد پاش تو جامعه باز شد فهمید این خیالات پوچ فایده ای واسش نداره چیزی که حرف اول رو میزنه پوله هر کی پول بیشتر داره خونه بزرگتر و لباس شیکتر داره واسه همین بهترین شغل دریا رو توی بنگاه ها دید توی دلالی دید توی خیانت دید توی دشمنی دید توی زیر آب زنی و ... دید.
واسه همین شد یه دلال بنگاهی!
ماهی کوچولو توی معاملاتی که داشت هم سر صاحب ملک کلاه میزاشت هم سر کسی که میخواست خونه رو بخره مالک ملک که میومد یه خونه جلبکی میساخت و میگفت واسم اینو بفروش ماهی کوچولو هم این خونه جلبکی رو به عنوان خونه بتونی میفروخت به دیگران و اینطوری بود که پول و پله زیادی جمع کرد این ماهی کوچولو دیگه براش افت داشت با بچه های پایین شهر بچرخه یادش رفته بود تا قبل از این کلاه برداری ها خودش هم جزو این بچه های پایین شهر بود واسه همین رختش رو برداشت و رفت به سمت اون بالا بالا ها بالا شهر آره همونجا که ساختموناش با کلاس بود.
آره دیگه ماهی کوچولو هم رفت بالا شهر یادش رفت که خدایی هست که همیشه تو نمازاش ذکرش میکرد تازه جالب این شد که دیگه براش نماز و عبادت و خدا مهم نبود!
خدا نگاه میکرد به کاراش و چیزی نمی گفت.
ماهی کوچولو کم کم سر این درگیری ها سر اکثر مردم کلاه گذاشته بود و این مردم بی چاره هم نمیدونستند که سرشون کلاه رفته یه ساختمون که باید 10 سال دووم داشته باشه 5 سال دووم میکرد و مردم بی چاره هم از این موضوع مطلع نبودند فقط اون پیمان کارا و مهندسایی میدونستند که رو هوا برای پول کار میکردند مهم نبود زندگی مردم هر چی پول بیشتر بهش بدند کار میکنند!
ماهی کوچولو دیگه از اون کله گنده ها شده بود از اون آدمایی که همه ازش حساب می بردند و به حرفش گوش میدادند ببینید ماهی کوچولو کجا بود و چه فکری داشت و چی شد و به کجا رسید.
حالا دیگه واسه خودش یلی شده بود ماهی کوچولو بدبختی مردم خوب بهش ساخته بود تصمیم گرفت ماهی کوچولو ازدواج کنه ازدواج با کی؟ با دختر بزرگترین تاجر شهر آخه رو کاراش تاثیر داشت و میتونست با ازدواج با دختر این تاجر به پول بیشتری دست پیدا کنه.
این ماهی کوچولو هر چی پول بیشتر میگرفت باز عطش پول گرفتن بیشتر میشد و بیشتر تا جایی که دوست نداشت پولاشو خرج کنه علاوه بر اینکه پول داشت میترسید پولاش کم بشه آخه میترسید دوباره برگرده بشه همون ماهی کوچولو پایین شهری!
تا کارش یه جا گیر میکرد یه پول قلبمه مینداخت رو میز کارش زود ردیف میشد میرفت این پول قلبمه براش ارزشی نداشت چون این پول قلمبه ها کم کم اونو میرسوند به پول های درشت تر!
ماهی کوچولو دیگه شده بود از اون آدمایی که نمیدونست کجا بوده واقعا بد شده روزگار ما اندازه یه تنگ ماهی اگه بود میفهمیدیم چی میشه میگن دنیا کوچیکه ولی کوچیکیش احساس نمیشه چرا چون همه چیز و میبینیم ماهی کوچولوهای زیادی رو میبینیم تو این خطا هستند و میرند ولی نمیتونیم کاری کنیم چون دنیایی که میگند کوچیکه کوچیک نیست نه بزرگه نه کوچیک معلوم نیست چیه یه روز بحث رنگا تو جامعه ما مطرح شد آره بحث رنگا بحث رنگ آبی , زرد , سبز , قرمز نه میخوام به رنگ آبی آسمون باشم نه میخوام به رنگ زرد پریشونی باشم نه میخوام به رنگ سبز طبیعت باشم نه میخوام به رنگ قرمز خون باشم.
این رنگا چه ها که با ما نکردند روزگار ما رو خراب کردند آتیش زدند خونه های مردم و یکی مثله ماهی کوچولو های قصه ها اومد و خرابکاری کرد این ماهی کوچولو ها تا کی میخوان پای کاراشون باشند.
خب ادامه بدم داستانو بله ماهی کوچولو با دختر تاجر شهر ازدواج کرد یا نکرد؟ هنوز معلوم نیست ولی چیزی که معلومه اینه که ماهی کوچولو در حرص و طمع هاش مونده بود تا به یه چی دست پیدا میکرد به یه چیز دیگه میخواست دست پیدا کنه دریغ از اینکه اون چیزی که باید هدف اصلی قرار بگیره و بهش دست بیابه یه راه و یه کس دیگه بود که تو بچگی هاش خیلی باهاش کار داشت ماهی کوچولو یادش رفته بود خدا بوده اونی که براش روز و شب میمرده الان که میبینم روزگار ماهی کوچولو رو میگه خدا کیه؟ چیزی که با تجربه کسب نشه قابل قبول نیست واقعا باید به ماهی کوچولوها گفت آیا عقل داری تو؟ چون باید عقل رو هم تجربه کرد تجربه کردی؟ بردی زیر میکروسکوب های قوی؟
دنیای ما اینه پول داشته باشی پادشاهی نداشته باشی گدای گوشه خیابونی!
خب دیگه اینم داستان اول بود داستانای بعدی رو هم میزارم البته یکم تخصصی تر با بحث رنگای انتخاباتی!که البته یه خورده تو این داستان بهش پرداختم!
با تشکر آنلاکر