تبیان، دستیار زندگی

                                                       به نام خدا

با عرض سلام خدمت تبیانی های عزیز

با خودم فکر کردم که هر کدوم از بچه ها که مایلند یه خاطره ی کوتاه از خودشون بنویسن

که امیدوارم مدیر انجمن یه راهکاری ترتیب بده که بهترین خاطره شناخته شه

با تشکر

یعنی هیچ کس هییییییییییییییچ خاطره ای نداشته اینجا بنویسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خودمم حال نوشتن خاطره نداشتم,جالبه ها

---------------------------------------------------------------------

تقبل الله اعمالكم

سلام علیكم

یاد یه خاطره افتادم كه وقتی یادش میفتم حال میكنم....

سال اخر دبیرستان بودیم،درحال دادن امتحانات نوبت دوم بودیم...یادمه امتحان زیست داشتیم كشوری هم بود

حدود دو روز خورده ای وقت داشتیم برا خوندن...ازقضا بازی پرسپولیس وسپاهان هم كه پرسپولیس اون سال قهرمان شده بود تو همین روزا بود

ما هم كه سرمون بره باستی بازی حتمنی میدیدیم....دقیقا اینجاش یادم نیست،روز اول یكی دوفصلی قبل از شروع شدن بازی خوندیم...

بازی شروع شد وماهم كتاب گذاشتیم كنار ورفتیم سرغ بازی...عجب بازی بود ایول..گل اول زدیم چه حالی كردیما....چندقیقه بعدش گل رو خوردیم ماهم كه

طاقت نداشتیم...یكمكی از نمیه اول گذشته بود اومدیم بقیه بازی دیدیم ...نخیر مثه اینكه پرسپولیس خیال گل زدن نداشت

خلاصه اخرای بازی بود رفتیم بیرون گفتیم خدایا.....یهو بعد چندقیقه پزسپولیس گل قهرمانی میزنه..به به چه حالی داد...

خب پرسپولیس قهرمان شد..ما موندیم یه امتحان زیست اونم از نوع كشوریش ...خدایا چیكار كنیم..

شبش كه نتونستشم بخونیم...سرمون خیلی درد میكرد...صبحش بلند شدیم گفتیم خدایا ماییم ویه امروز شروع كردیم تا اخرش هرچی تونستیم خوندیم

اخرش فردا رفتیم سر جلسه ...به به چه سوالایی عینهو اب خوردن...خدایا خواب میبینم.....نه بابا كارت بكن خواب نیست

سوالا رو جواب دادیم...بعدشم كه نمره هارو اعلام كردن ...جاتون خالی نمیدونم 19یا5/19شدیم...

خلاصه ما كه خیلی حال كردیم...

اینم خاطره ما...حال كردین یا نه؟

یاعلی مدد التماس دعا