بنام خدا
سلام
گفتم قبل سفر یه دو قسمت دیگه از این ماجرای واقعی رو براتون بذارم(ماجرای آنلاین!!!)
تو قسمت قبل گفتم كه سعید و ناهید در دادگاه حاضر شدند و سعید به قاضی به دروغ گفت كه همسرش جهیزیه اش رو برده خونشون. بعد هم قاضی به ناهید علت این دروغ شوهرش رو میگه.
ادامه ماجرا.
بعد از این دادگاه، ناهید مادرش نمیتونن این دروغ بزرگ سعید رو تحمل كنن، و احتمالاً به پیشنهاد وكیلشون به شورای حل اختلاف كه یكی از فامیلاشون هم اونجا كار میكرد، میرن. در شورا ناهید میگه من نفقه سعید رو نمیخوام چون پولش حرومه و دوست ندارم پول حروم به زندگیم وارد بشه.
برای همین هم شورا به اون پیشنهاد میكنه كه بره و از جهیزیه اش سیاهه تهیه كنه تا بتونه دست كم جهیزیه اش رو پس بگیره.
ناهید و مادرش همرا با یه مامور میان در خونه سعید.
راستی یادم رفت بگم كه خونه ی سعید در یك آپارتمانی بود كه در یك واحد اون پدر و مادرش زندگی میكردن و در یك واحدش سعید و ناهید و در واحد های دیگه هم مستاجر. صاحب این آپارتمان هم پدر سعید بود.
خب وقتی اونا میرن در خونه سعید، بالطبع، ناهید و مادرش با مادر سعید روبرو میشن. وقتی كه زنگ در رو میزنن، مادر سعید میگه در واحد سعید قفل هست و سعید هم خونه نیست، برگردین!!.
اونا هم بر میگردن و روز بعد دوباره میان در خونه ی سعید. این بار پدر سعید هم بود و بالاخره وارد خونه میشن.
ناهید و مادرش خیلی با احترام با همه ی فامیلها سلام علیك میكنن(چون پدر شوهرش مهمون داشت). اما در عوض پدر شوهر و مادر شوهر، بهشون میگن چه سلامی و چه علیكی
. اونا، پا رو فراتر هم میذارن و به این مادر و دختر، توهین و فحاشی هم میكنن.
سعید و مادرش هم هر چی حرف ناجور بلد بودن و نبودن رو نثار این دو بیگناه میكنن.
به عروسشون میگن زیر سرت بلند شده، عاشق شدی و برای همین میخوای طلاق بگیری و.... مادر ناهید در حمایت از اون میاد میگه پسر خودتون كه 6 تا 6 تا زیر سرش بلند شده ...كه در جواب مادر سعید هم میگه نوش جانش [و افتخار هم میكنه]!!!!!
این وسط ناهید هم در دفاع از خودش جواب پدر شوهرش رو میده[حقم داره خب]كه یه دفه مادر بزرگ سعید میگه جواب پسرم رو نده[اونم حق داره !!!بالاخره میخواد از پسرش دفاع كنه]