سلامی دیوانه وار بر جمع دیوانگان و دیوانه دووستان
مکان:هموونجا
زمان:دقیقا وقتی که رووز بوود
سعیدو بردند اتاق سفید...سروصداش کل تیمارستانو برداشته...انگار خبرایی بوود!بعـــــــــــــــــــــــــــــــــله اوونجووری که بووش دیده میشد قرار بوود یه دیوونه ی جدید(از همینا که تازه اوومدن به بازار،خیلیم روو مدو جوون پسندن)بیارن...توو این تیمارستان دیوونه ها ظهر پذیرش میشن واسه همین تا ظهر قراره همه به سر و ته این تیمارستان رسیدگی کنند...اعظم جوون در حالی که تازه اوومده سر کارش و داره توو راهرو قدم میزنه میگه:"بچه ها جوون!بیاین بیروون...با همگیتوونم...قراره یه اتفاق خوشمزه بیافته"...........نینا یکی از دیوونه هاست که همیشه همه چیز واسش سواله(یه چیز قاطی توو مایه های یاسانه که انگار وضعش خرابتره)از اعظم جوون که هموون دیوونه ی مهربوونه(اسم دیگشم پرستاره)میپرسه از کجا میافته؟؟؟بگوو تا بگیریمش!!!.......اعظم جوون که دیگه عادت کرده میگه نینا جان خواستم بگم قراره بیاد!!!یعنی یه اتفاق خوشمزه بیاد این دوروبر.......نینا میگه حالا شیرینه یا شوور؟؟؟(هرچند هیچ وقت نفهمید بالاخره شیرین کدوومه و شوور کدوومه!!!).....اعظم جوون گفت هموونی که تو دووست داری.......یلدا که یکمی وضعش بهتره میاد جلو و میپرسه چه خبره؟چی شده؟؟؟.......اعظم جوون میگه قراره یه دووست جدید واستوون بیاد واسه همینم تا ظهر باید اینجا ها رو تمیز کنید...امرووز بچه های خووبی باشید چون اقای رئیس قراره مثل همیشه توو مراسم معارفه ی دووست جدیدتوون سخنرانی کنند..........
مکان:چند متری اینورتر(شایدم اوونورتر)
زمان:هنووز چراغا روشن نشدن...
کامبیز رئیس تیمارستان در حال حرف زدن با تلفنه...
رئیس:بعله امرووز صبح اطلاع دادند که قراره یکی به بیماران مردمون اضافه بشه
اوونور خط:.....خشششششششششش..........(فاصله زیاده تلفنم خش خش داره...)
رئیس:اما من گفتم اتاق خالی نداریم...هر اتاقموون ظرفیت 2تا بیمار رو داره که در قسمت اقایوون تکمیله...
اوونور خط:........(یه چیزایی میگه)
رئیس:چــــــــــــــــــــــــــــی!بازدیــــــــــــــــــــــــــــــد...اما هفته قبل از اینجا بازدید شد...ما تمام حقووق بیمارانموون رو رعایت میکنیم...
اوونور خط:........(یه چیزای دیگه اما کووتاهتر)
رئیس:بعله هر چی شما بفرمایید
...
کامبیز در حال حرف زدن با داوود
کامبیز:باید این انیشتین رو از اتاق سفید بیاری بیروون
داوود:اخه واسه چی؟من تازه دارم از دیدنش لذت میبرم!!
کامبیز:احمق!!!طبق قوانین تیمارستان برای جلوگیری از دیوونه شدن بیماران هر مریض فقط 1ساعت مجاز به نگهداری توو اتاق سفیده!!!...امرووز قراره با بیمار جدید یه بازرس هم بیاد...این انیشتین هیچی حالیش نباشه گذر زمانو میفهمه...
داوود:حیف شد اما خب لذت بردنو میذاریم واسه فرار بعدیش...راستی این جدیده چه مدلیه؟؟؟
کامبیز:شنیدم (...)*...اسمش مجتباس!
داوود:ما که انباری نداریم بدیم بهش...کجا نگهش داریم؟؟؟فقط ظرفیتموون واسه پذیرش یه خانوومه
کامبیز:میدوونم اما باید یکی از اتاقا سه تخته شه چاره ای نیست!!!
.....................................................................................
*:میتوونه یه سرخ پووست باشه...البته اوونجا ذکر نکردم چون دیدم شما با شخصیتایی که خودتوونم ذکر میکنید نمیتوونید کنار بیاین پس فکر کردم دستتوون باز باشه بهتره واسه همین میشه چند شخصیتی باشید...یکی از شخصیتاتوونم هموون سرخ پووسته که خداییش فکر خیلی نویی بوود!...اگرم دیدید با یکیش میتوونید کنار بیاین که دیگه خیلیم عالیه
من فعلا دیدم بهترین کار خلاص کردن انیشتین به اسوون ترین روش ممکنه...پس انجامش دادم تا ببینم چی میشه...البته اگه سعید انیشتین بخواد هنووزم دنبال گووشه ی اتاق بگرده میتوونه یه فرار دیگه رو طرح ریزی کنه البته از نوع ناموفقش در غیر اینصوورت میشه روو مراسم معارفه و حضوور بازرس فکر کرد...
تا بعد