• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 4283)
سه شنبه 8/2/1388 - 11:33 -0 تشکر 108933
لطفا منو دوست نداشته باشید!

                                    

                    

 

شما بگید من چیکار کنم؟

 

نه اینکه خسته شده باشم ..چون این دیگه بی انصافی ه، ولی انقد زیاد هم نمی خواهم ...!

 خب اخه من دیگه بچه نیستم... می تونم کارهام رو خودم انجام بدم..

                                          خودم فکر کنم

                                          و خودم تصمیم بگیرم

 

فکر میکنم این مشکل بیشتر پیش روی خانواده های تک فرزندی باشه...

که پدر مادر تلاش میکنند هرکاری برای بچه هاشون انجام بدن..

همه جا همراهشون باشند و بهشون کمک کنند..

تا نکنه اشتباه کنند و آسیب ببینند.

اما شاید فکر نمی کنند که این بچه بزرگ هم میشه و تصمیمات مهم تری توی زندگی باید بگیره که فقط به خودش بستگی داره...

 

و فکر نمی کنند که این محبت و وابستگی زیاد موجب چه مشکلاتی میشه...

 

 

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
جمعه 18/2/1388 - 16:27 - 0 تشکر 111278

به نام خدا

 سلام

گلها جان جدا ممنون، چقدر با دقت و ریز تحلیل کرده بودین!

متوجه این قسمت نشدم:

خواهرم واقعا چنین چیزی هست یعنی این علاقه افراطی هست که باعث میشه چیزی رو غیر از عشق کاذبت نبینی منظورم از عاشق کاذب اینکه عاشق واقعی اینجوری نیست !!!

تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم! راست میگین ها!!! 

ویک چیز دیگه من به طور عملی تجربه کردم پدر بزرگها نوه هاشونو بیشتر دوست دارند پس اگر این رفتار پدرتون ادامه پیدا کنه خدا بداد بچه تون برسه

البته مامان من فکر اون رو هم کرده، قرار ه یکی از بچه هام کلا پیش مامانم بزرگ بشه!!! اینو تا حالا مامانم هزار بار بهم گفته.... :)

غار تنهایی خیلی خوبهاا ولی با رعایت اعتدال نزار زیاد تو غار بمونی چون این درونگرایی وغار نشینی اگر ازحد اعتدال بگذره میتونه به موقع برات مشکل ایجاد کنه .

من که از خدام ه دو ساعت برم تو غار تنهاییم و کسی بهم کار نداشته باشه ولی گاهی اوقات برام تبدیل میشه به ارزو!!!

 اگر یک روز من رو از دست بدید

چی میشه؟شما حق دارید زندگی کنید نباید با واقعیت جنگید باید واقعیت رو پذیرفت ....................

ای بابا ما اینو میگیم میگن نگید، منفی باف نباشید. نمی گیم میگن بگید مفید ه !!!!!!!

گلها جان خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییی ممنووووووووووووووووووووووووون سعی می کنم روی مسائلی که گفتید فکر کنم .

ولی خودمونیما شما هم خوب بلدی چه جوری تبلیغ کنی.....!!!

اکی به "برخورد با افراد دشوار" هم حتما سر میزنم...

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
جمعه 18/2/1388 - 16:50 - 0 تشکر 111281

بنام خدا

سلام

واقعاً از همه شما (جناب هادی تک، گویای خاموش و گلها) ممنونم، راهنماییهاتون مفید بود

الان بازم برگشتم به گذشته و دیدم من واقعاً خودم باعثش بودم.

مثلاً(واقعاً روم نمیشه بگم ولی میگم) نوجوون که بودم اگه یه چیزی برام میخریدن بعد داداشم هم یه بار اونو امتحان میکرد دیگه اونو نمیپوشیدم. یا وقتی خواهرم تو غذا درست کردن به مامانم کمک میکرد طوری که مجبور بود دستش تماس مستقیم با غذا داشته باشه(مثل شامی و یا کوکو و یا ...) من اون غذا رو نمیخوردم.

 علت این تفاوت رفتار رو هم به نظرم نحوه توجه والدینم میدونم از دوران خردسالی

خب این طوری والدینم نگران میشدند دیگه

نظر شما چیه؟

من تا دلتون بخواد از این مشکلات داشتم ولی خوشبختانه الان رفع شده، اما عوارضش(رفتار والدینم ) مونده.

.(راستی کلاس حفظ هم نمیاییداا چرا؟؟؟؟)

در مورد کلاس حفظ من اومدم قبلش رو تسلط پیدا کنم ولی از برنامه شما هم عقب افتادم

اما ان شا الله دوباره شروع میکنم و به زودی میام

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
جمعه 18/2/1388 - 17:50 - 0 تشکر 111285

به نام خدا

سلام

انصافاً گل های عزیز خیلی خوب گفتا!

ترانه نیگا، به این می گن مشاوره دادن، نه من که همش قصه تعریف می کنم! (چشمک!)

ولی من همچنان منتظرم اون چند نکته رو که گفتی می خوای بگی رو هم بگی. کنجکاو شدیم! آی هوپ تا امشب بنویسی.

همیشه شاکرش باشیم، همیشه، همیشه، همیشه...

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

جمعه 18/2/1388 - 21:27 - 0 تشکر 111337

به نام خدا

سلام

خب من الان خیلی (یا به قول اوشون بخونید خیلی خیلی ...)خوشحالم که مشاورایی مثل شما دارم. و چه مشاوران پی گیری!!!  :)

البته من به که مشاورانم ایمان دارم!!!!! میدونم که هر کدومشون یه روش خاص رو برای درمان بکار می گیرند.

اینا رو موقع تصفیه حساب منظور کنید! خب حساب من با جناب پارسا فرق می کنه، ایشون جانشین اند، بالاخره جزئ هایر پوزیشن ها هستند(منظورم پول و پله و اینجور چیز هاست ...!)

به قول خودت چشمک! 

بابت نکته ها راستش رو بگم یادم رفته بود ولی می ایم...یعنی ای هوپ توو که برگردم!!!

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
جمعه 18/2/1388 - 22:38 - 0 تشکر 111345

به نام خدا

سلام

خب من برگشتم ....

گویا جان، مشاوره نازنین، بگوش و به هوش باشید تا بگویم ...(سعی می کنم یادم بیاد!)

چطور حالا که بزرگتری این رفتارها برعکس شده، منظورم برخوردهای پدر و مادرته، به خصوص پدرت.

راستش رو بخواهی چیزی عوض نشده،  از اولش همینطوری بوووود. فقط من دیر به فکر افتادم!!! یعنی یه روز بعد از بحث با انشرلی به این نتیجه رسیدم که این وابستگی شده یکی از دلایل ترس یا عدم علاقه ی من به ازدواج. از اون روز هی ریز شدم روی زندگیم تا فهمیدم چقدر این قضیه عمق پیدا کرده!!

من حتی دانشگاه ام یک سال به خاطر همین موضوع عقب افتاد.چون سال اول اصفهان قبول شدم و وقتی رفتیم اونجا تمام شب قبل از ثبت نام رو من و بابام داشتیم رو 33پل قدم میزدیم و صحبت می کردیم. لحن پدرم و نگاه هاش انقدر .. نمی دونم چه جوری بود..ولی یه جوری بود یه جور خاص فیلم هندی ای !! شاید؟!! که باعث شد من همونجا بگم برگردیم می خواهم یک سال دیگه بخونم تهران قبول شم.

خلاصه، البته اینو هم تا قبل از اون مباحثه با انشرلی هنوز جرات گفتنش رو هم نداشتم.همیشه دلایل دیگه ای برای برگشتم میاوردم!(این انه چه کرد با ما هییی)

شاید می خواسته به خودش بقبولونه که دختر گلم هیچ مشکلی نداره که بخواد منو نگران کنه

سر این نمی خواهم بحث کنم ولی این موضوع رو کلا از کودکی خیلی روش فکر کردم. ولی هیچ دلیلی قانعم نمی کنه!چون اون موقع هیچ چیز برام مهم تر از پیش مامانم بودن برام مهم نبود.اخه من بخاطر بیماریم ..(یه مدل هایی دکتر ها نمی دونستن چیه!! جدید بود!)..تو یه اتاق تنها بودم و چون تو بخش بابام با هزار زور و زحمت( اونم فقط شبها) میومد، من همیشه به اینکه دوستام تو بخش با مامان هاشون بودن و من تنها حس بدی داشتم!

 مامانم با همه ی وابستگیش، بهم می گه هیچ وقت زندگیت رو به خاطر ما محدود نکنی ها، هر وقت هر جا لازم بود برو.

ببین چقدر نگرش ها متفاوت ه! مامان من هرجا میرم میگه منم بیام...! و این همراهی رو دوست دارم اما نه همیشه!!! من حتی با دوستام که می خوام برم بیرون نه تنها مامانم بلکه بابام هم میخواهد بیاد!!!! اگه هم نتونه بیاد به دلائل مختلف بهانه میاره و چندین بار هم اولش مه نخواستن مخالفت کنن اما بعد یعنی وقتی دارم از خونه میرم بیرون بگن نه! و فقط این وسط من پیش دوستام ادم بدقولی جلوه کردم.و همین هم باعث شده چند سالیه هر جا میرم چیزی نگم...مگر معدود دفعاتی! 

ببین من داستان گفتنم بهتره!!!!

ولی جدی حس کردم شاید بتونم مشکلم رو حل کنم ...

خب میگفتم..!

 ترانه این که می گی سخته و اونا حتی کارای تو رو هم می خوان خودشون انجام بدن، خوب در این شرایط شاید واقعاً به نظرت غیر ممکن بیاد که اون راهکارها رو پیاده کنی، اما به هر حال توی حل هر مشکل سختی هایی هم هست دیگه.

مشکل یا واقعیتی که بهش رسیدم اینه که منم به طبع با همچین روشی بزرگ شدم و گرچه به قول همیشه ی آنشرلی خیلی بی احساس و در عین حال مغرورم، اما به هر حال این وابستگی رو من هم  دارم. گرچه به این شدت نیست. راستش خودمم مونم که این منم که دارم انکارش می کنم یا واقعا نیست!!! نمی دونم. و این باعث میشه نتونم بهشون چیزی بگم! و من در جواب کار هایی که می خوهند برام بکنند فقط می گم نه، تازه همینش هم با هزار زور و زحمت می گم!! اخه بابا روم نمیشه گناه داره! البته جدیدا رفتارم یه جورایی با اخم و تَخم هم همراه شده!!!

خب دکتر ببینم می تونی تا اخر امشب نسخه م رو بپیچی؟!!!!

انشرلی خدا بگم چیکارت کنه که همه چیز از تو شروع شد!!! زندگیم رو آن لاین کردم رفت... :)

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
شنبه 19/2/1388 - 0:9 - 0 تشکر 111350

به نام خدا

سلام

ترانه جان به نظرم حالا که عزمت رو جزم کردی برای حل این مشکل، حتمااااااً می تونی این کار رو بکنی.

راستش من فردا مسافرم، و کلی کار دارم و تازه یه متنی رو هم باید برای یکی بفرستم، باید بشینم بتایپمش! فعلاً که بیدارم، اما نمی دونم وقت کنم برگردم یا نه، به هر حال آی دوو مای بست که برگردم! (چقدر انگلیش شدم امروز!!)

( راستش بُعد مسافتم داره با شما خیلی کم می شه، اما به همون نسبت استفاده م از نت به صفر میل می کنه...  از اینه که می گم فعلاً نمی تونم این بحث رو ادامه بدم...)

موفق باشی عزیزم، توکل به خدا، ان شاء الله حتماً مشکلت حل می شه.

زندگیت رو هم گرچه آنلاین کردی، اما اشکال نداره، ما قول می دیم راز نگه دار باشیم! (چشمک!) بالاخره دکتر امین آدمه!!! (یوهاهاها!) (دیگه خیلی دارم پر رو می شم من!!! ایش...)

موفق باشید همگی...

بدی هام رو هم حلال کنید...

و

همیشه شاکرش باشیم...

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

شنبه 19/2/1388 - 15:57 - 0 تشکر 111496

به نام هستی بخش عالم

سلام

ترانه عزیز من اصلا قصد تبلیغ نداشتماااا فکر کردم بدردت بخوره تا بهت ادرس دادم

حالا بیا کار خوب کن!!!!!!!!!

الان تبلیغ میکنم چرا کلاس حفظ نمیای؟؟؟؟؟هه هه

جواب اون چیزی هم که متوجه نشدی

منظورم اینه سعی کنیم معنی دوست داشتن وعشق حقیقی رو کشف کنیم تا

بهتر بتونیم ازش لذت ببریم درمورد اون جملات هم که درباره مردن گفتم

منظورم این نیست هی بشین بگو پدر ومادر من بالاخره یک روز میمریم واز این حرفها

نه اصلا اینجوری راهش نیست بقول خودت موج نفی نمیخواد بدی وگرنه حساسیتشون رو بیشتر میکنی

میگم غیر مستقیم بگو .......

درمورد پارسا زاهد گرامی

بهترین کاری که باید انجام بدید تا حساسیت والدینش کم بشه اینه که کارهاییکه بیان کردی در پستهای قبل

واون کارها باعث تشدید شدن این حساسیت میشه کم کنی

مثلا :تا میتوانی سعی کنی سروقت سر سفره حاضر باشی ،سعی کن بیشتر با خانواده باشی

مثلا همون موقع میوه خوردن که همه دور هم هستند شما هم سعی کن با انها باشی

چه معنی میده وقتی مشکلی نداری وکار خاصی هم نداری

بری خودت تنهایی یک جا بشینی اگر اینجوری باشی همه بهت شک میکنند این که

چیز واضحیه ،پس سعی کن یک وقتهایی رو اختصاص بدی به خانواده

روابط رو بیشتر کن نزار فکر کنند یک مشکلی داری یا بهشون توجه نمیکنی

ببخشید خیلی حرف زدم امیدوارم همه چیز درست بشه با اراده خوب خودتون

زندگی آسونه سختش نگیرید .........

*خوشبختی در چند قدمی ماست پس برای رسیدن به آن باید تلاش کرد *

پیامبر خدا ص:در تاریکی های قیامت ،شعار مومنان این است*خدایی جز تو نیست*

موفق باشید

جانشین انجمن قرآن وعترت

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

شنبه 19/2/1388 - 19:5 - 0 تشکر 111537

سلام

نه اینکه خسته شده باشم ..چون این دیگه بی انصافی ه، ولی انقد زیاد هم نمی خواهم ...!

از اون مثال ها زدین هاااااااا

اخه بده کاری میکنن نمیگذارن آب تو دلتون تکون بخوره

یه ذره هم به پدر مادر حق بدین خب

بچه یکی یدونه

چراغ خونه

اخه دوست داشتن گناه نیست که

حالا خوب شد

اینم ایراد از مثال های شما

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

شنبه 19/2/1388 - 19:33 - 0 تشکر 111546

حالا شما بگید من چیكار كنم...

مامان جان رفته تو جلسه معارفه خواستگاری به عروس خانم و مادرشون گفته من نذاشتم پسرم دست به سیاه و سفیدبزنه.

تا صبح بالا سرش راه میرم پتوشو پس  نزنه.چاییشو شیرین میكنم،لقمه میگیرم...

آخه مادر من،قربونت برم،فدات بشم،همه ی زندگیه من با این حرفها كه زدی عروس خانوم باید بیاد خواستگاریه من كه.

خلاصه با هزار زحمت قضیه رو ماست مالیش كردیم.

میگن بچه 70 سالشم بشه بچست من هم قبول دارم.اما نه اون بچه شیرخواره،بچه 70 ساله

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

شنبه 19/2/1388 - 23:9 - 0 تشکر 111585

بنام خدا

سلام

اینا رو موقع تصفیه حساب منظور کنید! خب حساب من با جناب پارسا فرق می کنه، ایشون جانشین اند، بالاخره جزئ هایر پوزیشن ها هستند(منظورم پول و پله و اینجور چیز هاست ...!)

به قول خودت چشمک!

خوب شد چشمک رو اخرش اضافه کردین، داشتم به خودم شک میکردم این پول پله و اینجور چیزا کجا بوده که خودم ازش بیخبرم!!

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.