• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نصف جهان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نصف جهان (بازدید: 2970)
دوشنبه 3/1/1388 - 21:22 -0 تشکر 101068
قابل توجه کاربران اصفهانی(شیرینی گرفتن از Manham)

هوالحکیم

سلام دوستان گلم در انجمن نصف جهان

خوبید بچه ها

خوب همونطور که میدونید و مستحضر هستید ، شما هم دعوتنامه ای دارید برای

شیرینی ، بله شیرینی خوردن

باتفاق اکثریت آرا تصمیم گرفته شده که به دید و بازدید عید برویم

این بار قرعه به نام کاربر خوب و خوش اخلاق انجمن و جانشین خوب انجمن نصف جهان

مهندس Manham افتاد تا از 2 بعد معنوی ، سیاسی ، اقتصادی ، ورزشی ، دانشگاهی ، دانش آموزی

کارآفرینی ، عمومی ، بهداشت وسلامت ، طنز ، فرهنگ و هنر، امور تربیتی ، اتومبیل و مکانیک ، صندلی داغ ، دانلود ، ارتباطات و فناوری اطلاعات ، اجتماعی ، دیکته ، انشا ء و ....

خوب کمک کنید بابا....

اینطوری شیرینی نمیشه گرفتاااااااااااااااااا

آهان کجا کار بودیم

آهان 2 بعدی بودیم شد چند بعدی .... به قولی گفتنی :

ووووووووووووااااااااااااااااااااووووووووووووووووو

ههههههههههه

1 - شیرینی مهندس شدنشون

2- متاهل شدنشون

3 - و جانشین شدنش به حقشون در انجمن نصف جهان

رو 2دستی و با پای پیاده بگیریم

ههههههه

 

دوستانی که تمایل دارند و میخواهند در این کار معنوی و صله رحم شرکت کنند

که از توصیه های دینی هست ، میتونند ثبت نام کنند در همینجا اعلام آمادگی کنند

تا ببینیم چند نفر مییتوانند بیاینند و بریم

راستی منطقه ای هم که میخواییم بریم منطقه سروشبادران هستش

که یکی از مناطق صنعتی هست و وقتی اونجا رفتیم میتونید بهتر آشنا بشید

این منطقه روبروی انرژی هسته ای حق مسلم ماست

مرگ بر آمریکا

مرگ بر اسرائیل

هیهات من الذله

وای به وقتی که بفهمییم چی شد

ای وای

ببخشید یه لحظه هوووووووووووول شدم

نمیدونید این دید وبازدید چقدر روی من اثر گذاشته هااااااااا

خیلی در حد تیم ملی ...... هههههه ......

اما

از دوستانی که وسیله دارند خواهشن اینجا بگویند تا ببینیم چیکار باید کرد

وسایل شما میتونه اینها باشه :

Bycycle , Car , Motor cyclet

و انواع دیگر که به دلیل دلایل سیاسی و معنوی از گفتار آن جلوگیری میشود

آدرس هم به این صورت هستش البته از بزرگمهر میگم که راحتتر باشید :

اصفهان - پل بزرگمهر - مشتاق سوم - زردنجان جی - سروشبادران

با تخمین مسافتی هم که من زدم و قضیه دو دو تا 16 تا (چشمک)

چیزی در حدود 20 دقیقه راه هست

البته اگه بتونیم و میسر باشه ، دوستان برای شتر سوار هم پیشنهاد دادند که در دست ساخت و اگه بشه عملی میکنیم

 

البته این نکته را هم متذکر میشوم

شرکت برای عموم آزاد است

(عمو ، دائی ، پسر خاله و اینها نه هاااااااااااااا ....عموی خودم)

هههههههههه

 

یوهاهاهاهاهاهاهاهاها

 

پس لطفا سریع اعلام آمادگی کنید

 

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

چهارشنبه 5/1/1388 - 22:6 - 0 تشکر 101415

هوالحکیم

با سلام

دوستانی که تمایل دارند بیاییند فردا راس ساعت 8 صبح بیاند آدرس زیر:

پل بزرگمهر -جنب تابلویه باغ گلها

منتظرتونیییییییم

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

پنج شنبه 6/1/1388 - 21:39 - 0 تشکر 101567

هوالحکیم

سلام

خوبید دوستان

اول از همه از دوستانی که کمال همکاری رو با ما انجام دادند تشکر و قدر دانی میکنم

انشالله که خدا هر چی خدا میخواد بشون بده

از دوستانی که هم اومدند میتونیم به آقایون :

hayat_e_tayebe ، davoodkhatar ، حامد عشقی ، برادر کوچولوی گل نیلوفر آبی

و از خواهران هم که زحمت کشیدند و اومدند تشکر میکنم :

مدیر خوب انجمنمون خانم گل نیلوفر آبی و بی بی جون که واقعا جاداره ازشون تشکر کنیم

خوب میرسیم به سایر دوستان

دوستان نبودید امروز که چقدر خوش گذشت ....

واقعا جاتووووووووووون خالی بوداااااااااااااااااا

از اون روزای فراموش نشدنی بووووود....بعد از خاطره همایش تهران

نمیدونم از کجا شروع کنم......خوب از موقع حرکت به سمت مقصد شروع میکنیم:

صبح ساعت حدود شش و پانزده دقیقه بود که از خواب بیدار شدم و پس از خواندن نماز صبح خسته و کوفته دوباره خوابیدم و ساعت رو برای شش و پنجاه و پنج دقیقه تنظیم کردم و سر را تا بر بالش گزاشتم خووووووووووووواب چشمان رو رها نمیکرد ...هههههه.....خلاصه هول اضطراب داشتیم و خواب نداشتیم ...... تا اینکه وقتی داشتم لباس ها رو میپوشیدم دیدم یه تماس بی پاسخ دارم

دیدم کی به غیر از hayat _e_tayabe به ما زنگ نمیزنه ....اول فکر کردم که تک زده بعد دیدم نه.....کار بالی ممده باده .....هههههه.....خلاصه...به سوی مقصد مورد نظر حرکت کردیم ..... رسیدم نزدیک خونه حامد عشقی و یه زنگ بهش زدم گفتم بیا دنبال من تا بریم دنبال داوود خطرو بچه ها.....من با محمدرضا هم تماس داشتم ...بعد که زنگ زدم به محمدرضا گفت ما داریم میاییم و ما هم به طرف اونهااااااا حرکت کردیم......در رفتن به سوی من اونها رو دیدم و به حامد گفتم دور بزن بریم ...دور زدیم... ورفتیم پشت سر ماشین hayat _e_tayabe و حامد زنگ زد گفت ما پشت سرتونیم و محمدرضا هم یواش تر رفت تا ما که راه رو بهتر بلد بودیم جلوتر بریم...خلاصه سبقت گرفتیم و رفتیم و اینو بگم که باید از دوستان خوبمون hayat _e_tayabe و حامد عشقی بسیار بسیار تشکر کنیم که زحمت ماشین رو کشیدند و خیلی هماهنگ بودند ....اما از اوووووووووون سرهنگی که به حامد عشقی گواهینامه داده هیشکی نمیگذره.....خوبه صبح دعا و صدقه و نذر و نیاز کردیم وگرنه الان نمیدونم کجا بودم ....

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

خدایا ما را ببخش و بیامرز

(حامد جان دادا .....میچشمکییییییییییییم)

بلللللللللللللللللله دوستان

داشتم میگفتم که رفتیم و به آقای Manham هم تماس گرفتم گفتم ما داریم میاییییییم و ایشون هم اومدند و تونستیم ببینیمشون و راهنمایی کردند به سوی منزلشون...سپس درب منزل manham ایستادیم و ماشین ها رو وقتی پارک کردیم فکر کنم ساعت 30 :8 بود یا 9 که مزاحمشون شدیم

(خدایش خروووووووووووس خون بود رفتیما)

ههههههههههه

عجببببببببببببببب

درب در منزل manham سال نو رو خدمت گل نیلوفر آبی و بی بی جون تبریک عرض کردیم و سال خوبی رو براشون از خداوند خواستار شدیم

در همین حین تعرف داشتیم میکردیم که بفرمایییند داخل

خانم گل نیلوفر آبی گفتند درسته که خانم ها همه جا مقدم هستند ولی ما این فرجه رو ایندفعه به آقایون میدیم(هههههههه)خلاصه من اولی بودم رفتم داخل(با اجازه دوستان)

یا الله

بعد shomaham رو دیدیم و سال نو رو به ایشون تبریک گفتیم و درب وروود هدیه ای بسیار ناقابلی رو که دوستان تهیه کرده بودند رو تقدیمmanham کردیم

بعد هم خانم ها هم داخل اومدند و نشستیم و manham بعد پذیرایی

(نمیگم چی بوووووود تا دلتون آب بیوفته)

manham هم اومدند ونشستیم و از خاطرات دوران جنگ گفتیم و یاد قدیمااااااااا

ههههههههه.......سپس درباره برنامه های بعدی انجمن که باز هم نمیگم چی بوددد تا خودتون بیاییید و بفهمید چی شده و شرکت کنید صحبت شد و چند تایی هم تصویب شد و فقط منتظر تصویب بودجه هستیم تا ردیف بودجه مشخص بشه و روز 3 اردیبهشت که برنامه هایی ویژه خدمت دوستان داریم

بللللللللللللللله....اینا دیگه ....سپس آقا حامد ما رو (فقط آقایون)با سوت بلبلی که زدند مستفیز کردند

هههههه...... واقعا قشنگ میزداااااااااااا....دست مریزاد به استادش ......سپس چند تا عکس یادگاری گرفتیم البته در بخش برادران ......ووووووووواااااااااااااووووووووووو....میزارم براتون انشالله....

(اگه عمری بوووود)

ادامه دارد ......

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

پنج شنبه 6/1/1388 - 21:40 - 0 تشکر 101568

هوالحکیم

سلامی مجدد

سپس در مورد شتر سواری هم گفتیم که بریم یا نه که خواهرنمون گفتند که ما باید به سوی منزل بروییییم و ما هم با دوستان دیگرمون مشورت کردیم که hayat _e_tayabe خواهرانمون رو برسونند و ما هم پش سرت میاییم و میریم ماشین حامد رو میزاریم و میرییییم انشالله برای شتر سواری

خلاصه hayat _e_tayabe عزیز زحمت خواهران رو کشید و رسوندشون و ساعت 10 بود که با هم هماهنگی کردیم و اومد محل قرار .....سپس manham رو هم زنگ زدیم و ایشون رو هم برداشتیم و بردیم و جاتون خالی .....هله هوله هم توی راه خوردیماااااااااااااا........در راه باز هم از طرح هایه بعدی انجمن بحث شد که انشالله بعدا در چندو چون کار قرار میگیرد

سپس رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به کوهپایه ...... ما به طرف هرند رفتیم و در راه جاتون خالی چقدر خندیدیم ولی این حافظه من خیلی کم آخه 500 گیگه ...هههههه......بعضیاش رو نمیتونم بگم به دلایل اخروی و بعضی ها هم که یادم رفته ...... رسیدیم به یه جایی در هرند که به یه موتور سواری حامد گفت ورزنه از کدوم طرفه آقاهه هم گفت فلکه رو رد کنید و بپیچید سمت چپ .... خلاصه رفتیم و رسیدیم به یه محیط کاملا بیابانی و نمیدونستیم....واقعا راه و ترابری کولاک کرده بودااااااااااا

یعنی تابلو ورزنه رو زده بود به طرف چپ اما باید ما به طرف راست میرفتیم

سپس ایستادیم و از یه پیرمرد 20 ساله(دقیقترش 50 تا 60 سال)که خیلی اهل حال بود سلام علیک کردیم و آدرس ورزنه رو خواستیم و ایشون هم یه چند تا متلک ناااااااااااب بهمون گفت که ذکر نمیکنیم

سپس گفت شما این جاده رو میریید و میرسید به روستای هاشم آباد و هاشم آباد رو که رد کنید میرسید به روستای باقر آباد و باقر آباد رو هم که رد کردید میرسید به یه خم

(منظورشون هم انحراف به چپ جاده بود)

و میروید ....بعد از رد کردن باقر آباد به روستای قورتان که خیلی جالب بود رسیدیم و حدود نیم ساعتی رو اتراق کردیم و یه چند تا عکس ناب گرفتیم که انشالله سریع بدستم برسه براتوووون آپلود میکنم

وبه راه ادامه دادیم تا رسیدیم به ورزنه ....نگین شرق اصفهان.....وقتی رسیدیم چیزی که باعث تعجب من بود این بود که بانوان این شهر با چادر سفید رنگ تردد میکنند و اکثرا هم سفید پوش هستند ....که ما احتمال دادیم که به خاطر این هست که چون این منطقه در بیابان هست و گرم هست و چادر مشکی باعث جذب بیشتر نور میشود به این دلیل سفید میپوشند.....

اصلا به ماچه ... راه رو بریم

ادامه دارد .......

فعلا

یاعلی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

جمعه 7/1/1388 - 3:4 - 0 تشکر 101593

سلام به همه ی دوستان

باید از همه ی دوستان مخصوصا ManHam و ShomaHam تشکر ویژه داشته باشیم.

ان شاء الله بتونیم از خجالتشون در بیاییم. !

گزارش جذاب کاربر گرامی حاج قدرت الله هم که شده نور علی نور! دستتون درد نکنه...

امیدوار سال خوب و خوشی داشته باشید

!!!!!!!!!!!!!تبيان !!!!!!!!!!!!

يعني جايي كه امضايت هم ويرايش مي شود

جمعه 7/1/1388 - 18:22 - 0 تشکر 101703

هوالحکیم

سلامی به گرمی تابستون که در راه هست

خوب کجا بودیم

آهان داشتیم راه رو میرفتیم ..... خلاصه ادامه دادیم تا رسیدیم به جاده اصلی ..... وقتی رسیدیم به جاده ای که به مسیر تپه های ماسهای یا همون تپه های شنی خیلی جمعیت زیادی اونجا بود که فکر کنم بالای هزار نفر بود...

خلاصه سرتون رو درد نیارم .... ما در راه از رانندگی manham عزییز هم فیض بردیم و همینطور از بیانات شیوایه حامد عشقی و davvoodkhatar عزیز هم که در راه گل کاشت و .... اشتب نکنید نه گلی توی باغچه نه گل توی دروازه ....سخناش اینقدر شیرین بوووووود که هر کی میشست پاش دوست نداشت بلند بشه .... چقدر سر به سر این داداشمون حامد عشقی گذاشتیم

وووووووووووووووووووااااااااااااااااااااااااااااااااااوووووووووووووووووووووو

خلاصه راه رو بریم.....جمعیت زیادی بود ..... حدود 4 روز پیشترش که ما رفتیم هیچکس نبود و خیلی خلوت و دلنشین ولی حالا..... علاوه بر شلوغی وروودی هم گذاشتند و برای وروود به مکان باید 200 تومان بدهی.....آره دادا .....200 تومن باید بسورفی .....خلاصه داشتیم میگفتیم که اگه وروودی 200 باشه خروجی چقدره ....هههههه....اینو داوود خطر به یارو که وروودی رو مینوشت گفت و اینقدر خندیدیم که یارو هم خندش گرفته بووود ....اونهایی هم که خیلی زرنگ تشریف داشتند برای اینکه 200 تومنی ندهند ماشینهاشون رو قبل وروودی پارک میکردنند تا 200 رو ندهند....عجببببببببببب ......بله وارد شدیم به منطقه شتر سواری....دفعه قبلی که ما اومدیم حامد عشقی از شتر افتاد پایین و راننده شتر هم میشناختش و گفت تو دوباره اومدی که ما خیلی به حامد خندیدیم و شتراااااااااااا نگاه حامد میکردند و نعره میکشیدند که ووااااااااییییییییی ..... دوباره این اومد ....امروز بدبختیم (اینها رو شترااااا گفتندااااااااا.....مترجم اونجا هست که براتون میگه )خلاصه ..... شترها هم بلیطی شده بووود......یعنی شتر اگه میخواستی سوار بشی باید اول بلیط تهیه میکردی....قیمت بلیط هم در صورتی که تک نفر سوار میشدی 1500 تومان بود و در صورتی که 2 نفر سوار میشدی 2000 تومان بود ......من بعدا که سوال کردم چرا اینطور .....گفتند سازمان راه و ترابری و محیط زیست گفتند که هوا نباید آلوده بشه و برای اینکه ملت یاد بگیرند تک سرنشین حرکت نکنند این حرکت رو کردیم (چشمککککککککک)....... بلههه دوستان ........ ما هم که 5 نفر بودیمممممم.....خوب حامد عشقی و davvoodkhatar سوار یه شتر شدند و نمیدونم چرا این داوود خطر قصه ما این شترها رو به چشم حمار میدید....(یعنی همون الاغ)... البته داشت سربه سر راننده میذاشتااااااااااااااا....میخواست تستش کنه .....آره دادا ....hayat_e_tayebe و manham هم سوار بر شتری دیگر شدند و به راه افتادند و دوربین هم به دست ما و یا علی .....عکاس اینجا من بودم ....یه دوتا کلیپ هم گرفتم که خالی از لطف نیست ببینید....صحنه جالبی بودااااااااااا .....چه چه davvoodkhatar از دیوان جفنگیات ....هههههه ..... تازه من از یه منبع موثق شنیدم این شاعر عظیم قرن 20 دوتا دیوان دیگه هم دارند به نامهای چرندیات و اون یکی هم یادم نیست چی بوووود.....هاردم پر شده ...... نمیدونم چی خوردم صبحیه ....هههههه .....داشتیم میرفتیم ...کجا بودیم ....آهان .....

ادامه دارد

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

جمعه 7/1/1388 - 18:25 - 0 تشکر 101704

هوالحکیم

سلامی  مجدد

خلاصه davvoodkhatar میخوند برامون و ما و راننده شترها فیض میبردیم .....هههه....کمی حرکت کردیم و برگشتیم .....یه مسابقه بین خودمان گذاشتیم که ببینیم کی اول به بالای تپه های شنی میرسه .....manham اول رسید بعد من ، بعد davvoodkhatar اگه اشتب نکنم و hayat_e_tayebe و آخری هم حامد عشقی .....در بالای تپه های شنی صحنه هایی ار آفرینش خداوند را مشاهده کردیم و واقعا صحنه هایه جالبی میدیدیم ..... همیشه جنگل و سر سبزی ولی تا به حال شنزار نرفته بودیم و از این مناظر تا به حال دیدن نکرده بودیم که با لطف دوستان میسر شد ....به راه ادامه دادیم و رفتیم ....حامد عشقی اذیت میکرد ....انگار دوست داشت از تپه های شنی بندازیمش پایین ..... بعد رفت طرف hayat_e_tayebe و میخواست طی یک حرکت فیرپلی او را از تپه های شنی بندازه پایین که موفق نشد و به طرف من اومد تا من رو بگیره و بندازه و من هم با یه فن ابدولبچه گی زیر 2 خم رو گرفتم و ضربه فنیش کردم و manham دست من رو به نشانه برنده بالا برد .....هههههه...... به راه ادامه دادیم تا اینکه یه مومیایی کشف کردیم و میخواستیم به سازمان میراث فرهنگی تحویل بدهیم که نشد و مومیاییه بلند شد فرار کرد ...... هههههه..... اومدیم از تپه ها پایین و رفتیم به طرف ماشین .... حامد بدنش پر از ماسه ها شده بود و همینطور سر و صورتش

خلاصه بعد از ویرایش حامد ....ببخشید همون تمیز کردنش من و davvoodkhatar به طرف نمایشگاهی که زده بودند رفتیم وپس از بازدید کارشناسانه به طرف تانکر آب آشامیدنی که برای مسافران تهیه کرده بودند رفتیم و یه قلوپ آب خوردیم ویه یا حسین جانانه گفتیم و گفتیم که صعود و حرکت روی تپه های شنی یه طرف و این آب خوردن آخری هم یه طرف ...... بعد من رفتم و یه نوشابه خریدم (البته هزینه رو حامد عشقی متحمل شده بووووود)سپس سوار بر ماشین شدیم و به سوی منزل حرکت کردیم و هنگامی هم که دوباره به درب وروودی رسیدیم اون آقاهه رو دیدیم که تا ماشین ما رو دیدند فقط داشتند میخندیدند و گفتند شما خروجی نمیخواد بدید مهمون ما

و ماهم با رویی بشاش به سوی منزل روانه شدیم

(در ضمن در راه یه سری بحث هایه سیاسی شد ..... که اونها سانسور شد)

و این بود خاطره ما در یک روز دیگر با دوستان تبیانی

واقعا جاتووووون خالی بووووودااااااااااااااااا

دوستان اگه من چیزی رو جا انداختم شما کاملش کنید

ممنون

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

جمعه 7/1/1388 - 21:11 - 0 تشکر 101728

باسلام خدمت تموم تبیانیها

جاداره تشکر کنم از تموم عزیزانی که باعث شدند دیروز کلی به ما خیلی خیلی خوش بگذره

وجا داره معذرت خواهی کنم از خانواده محترم آقای فهیمی که صبح خروس نخونده مزاحمشون شدیم .

البته همش زیر سر این حامد علیه فکر کرده مارو میخواد ببره کوه تو تاریکی و ظلمات شب بود که ما به صورت ناگهانی وارد خونه آقای فهیمی شدیم  وپس  از حدود یکی دو ساعت زحمت دادن به ایشان راهی شهر تاریخی ورزنه جهت مسابقات حرفه ای شترسواری شدیم

البته در راه نزدیک بود یک ارگ چند صد ساله را برای همیشه ازبین ببریم باقدوم مبارکمون

که عکساش هست جالب تر از همه این بود که ما به قدرتهای آقای فهیمی پی بردیم

ایشون در هنرهای صخره نوردی ، کوه نوردی و احتمالا دریانوردی صاحب سبک هستند و ارگ بنده خدا رو در کمتر از یک ثانیه فتح نمودند، در عوض حامد عشقی اگه ما باهاش نبودیم فکر کنم هنوز اون بالا بود

خوووووووب رسیدیم به موضوع مهم حامد عشقی ، نامبرده هنر عجیبی در سرعت در رانندگی داره به طوری که دوستان همگی اشهد خونده وبا چشمان بسته منتظر فرشته مورد نظر بودیم که بنده حقیر با باز کردن چشمان خویش و نظاره به رخسار مبارک حامد علی متوجه شدم که نامبرده نیز از ترس چشمان مبارک رابسته و دست به سینه و مودب داره یه چیزایی زیر لب میگه که بعد فهمیدیم اشهدشون رو ذکر میکردند خلاصه بعد از مشاهده این وضعیت پی به عمق فاجه بردیم و قبل از اینکه شتری که میخواستیم بریم شوار شیم بیاد در خونمون بخوابه در یک اقدام ناگهانی دست به خواهش وتمنا زدیم برای نجات جونمون واز آقای حیات طیبه خواهش کردیم که با ماشین مبارک خود ما را به شهر خون و قیام ورزنه برسونند

خلاصه با سلام و صلوات رسیدیم ورزنه

که اونجا یه سری موجوداتی که شباهت بسیار زیادی به الاغ داشتند بود که آنها را شتر صدا می کردند بنده حدس زدم اسم شناسنامه ای ایشون الاغ باشه ولی شتر صداشون می کنند

خلاصه از اونجایی که این الاغا حافظه خوبی دارند با دیدن حامد عشقی دست به اعتراض زدند

و به دستور صاحب مبارک ایشون مجبور شدیم 2 ترکه سوار بشیم در هنگام سوار شدن پی بردم که الاغا قدشون از من خیلی بزرگتره پس نمی تونستن الاغ باشن اونجا بود  که اندکی شک کردم ، در بین راه با هر قدمی که موجود ناشناس میگذاشتن بر زمین لرزه بر اندام بنده حقیر می افتاد وسپس یک پس لرزه هم از جناب جناب حامد علی به ما وارد میشد که از ترس  زمین خوردن دستان مبارک را 4 دور دور کمر بنده به صورت مارپیچ پیچونده بودند که اگه خدای ناکرده به زمین افتادند بنده حقیر را نیز با خود به کام مرگ ببرند 

خلاصه پس از پیمودن مسافتی قصد پیاده شدن داشتیم که به تقاضای بنده حیوان محترم اقدام به نشستن فرمودند که اونجا گلاب به روتون من برام جا افتاد که 100% شتره والاغی در کار نیست  خلاصه پس از پیاده شدن طی مراسم باشکوهی از شتر جونم خداحافظی کردم و افتخار یک عکس یادگاری هم به ما دادند

سپس به پیشنهاد حاج قدرت اقدام به کندن نعلین ببخشید کفشامون کردیم وسپس به پیشنهاد من مسابقه ای صورت گرفت که ابتدا فقط من و حاجی داشتیم میدویدیم

که یه مرتبه یه چیزی شبیه به سایه با سرعت برق از کنارمون رد شد اهمیتی نداده و میدویدیم

که یک مرتبه پاهای مبارکمون تا زیر گلو در خاک فرو رفته وبه یاد استخر افتادیم

.......خلاصه با هزار زحمت پشت سر حاچی به قله رسیدیم که یک مرتبه یکی را که خیلی آشنا بود اونجا دیدیم .....بله درست حدس زدید آقای فهیمی که پیدا بود حداقل یکی دوروز زودتر ازما اونجا رسیده بودند.....

راسته حاجی اسم دیوانهام :جفنگیات ، پرندیات ، چرندیات

ادامه داستان بعدا

   زندگی زنگ تفریحی بیش نیست            زنگ  بعد  زنگ  حساب است

                                                          داودخطر

شنبه 8/1/1388 - 11:37 - 0 تشکر 101798

با سلام

لازم به توضیح است که گزارش حاجی کامل و بی نقص بوده بنده فقط خواستم که این سفر را از 2 دیدگاه براتون تعریف کرده باشیم .

واینک ادامه داستان....

به اونجا رسیدیم که بالای تپه ی شنی آقای فهیمی رو ملاقات نمودیم

اون بالا یه موجود عجیبی هم بود که خیلی سعی میکرد که یاران ما را به ته دره پرتاب کنه ایشون خیلی سمج هم بودند که بنده با کمک حاجی جومونگ موفق به شکست این موجود خطرناک شده و وی را در همانجا خاک کردیم سپس نیروهای شناسایی رسیدند و هویت وی را مشخص نمودند که خیلی تعجب کردیم اون حامد علی بود با چهره مبدل ناقلا اصلا قابل شناسایی نبود خلاصه با مشقت فراوان میت رو از زیر خاک کشوندیم بیرون .

سپس راه رو به مقصد تپه ی بغلی ادامه داده که در این مسیر پاهامون شروع به سوختن کرد که بنده حقیر فریاد زنان به راه ادامه دادم که متوجه شدیم که حامدعلی اصلا نمیسوزه جلو رفته ومتوجه شدیم که نعلین مبارک رو از پای در نیاورده اند خلاصه با هزار مکافات به اتول آقای صغیرا

رسیدیم و مشغول تکانیدن خاک از اندام مبارک گشتیم که متوجه شدیم حامدعلی قصد قاچاق خاک اون منطقه را داشته وبرای این منظور کفشهاش پراز خاک کرده بوده واونا رو از پا در نیاورده بوده ، خلاصه پس از اندکی حامد تکانی راه رفته رو برگشتیم نکته قابل توجه مسیریابی حاجی

بود که به هر دو راهی که میرسیدیم پس از ساعتی تامل مسیر به یاد مبارکشون باز میگشت وما رو راهنمایی مینمودند

خلاصه ما بعدا خونه حاجی رو هم یاد گرفتیم اونطور که از دور نشون دادند اونجا که سه تا در خت هست و کنار اونها یک درخت تنهاست خونه حاجی اونجا کنا اون درختهاست حالا اگه شما یاد گرفتید ماهم یاد گرفتیم

از نکته های جالب این سفر صداقت حامدعلی بود در کنار شترها که ایستاده بودیم مادر گرامی ایشون زنگ زدند و جویای احوال فرزند خلف خود شده که حامدعلی فمودند که حالشون خوبه و اکنون در کلاس کنکور در کنار دوستان و همکلاسیهای خود مشغول زدن تستهای فیزیک میباشند که شتر محترم صورت مبارک رو 45 درجه چرخانده و به صورت نیم رخ و با یک چشم نگاه عاقل اندر سفیه به ما فرمودند به طوری که من عکس دوتاییمون رو در مردمک چشم مبارک ایشون رویت نمودم خلاصه که حامدعلی دیروز هم رفته تهرون پیش خانواده محترم امیدوارم که خانواده محترمشون اهل انجمن و تبیان و این جور قضایا نباشند که حامد جون رو دیگر نخواهیم دید ولی به شدت خواستار سوراخ شدن گواهینامه رانندگی وی هستم چرا که موقع رانندگی خیلی ترسناک میشن ایشون وسرمبارک رو به شونه نفر بغلی گذاشته وبه استراحت میپردازند که از پشت مما فکر کردیم حاجی 2 تا سر داره و راننده ای هم در کار نیست

تا سفر بعدی وخاطرات بعدی خداحافظ

   زندگی زنگ تفریحی بیش نیست            زنگ  بعد  زنگ  حساب است

                                                          داودخطر

شنبه 8/1/1388 - 23:17 - 0 تشکر 101913

هو العزیز

سلام

اول از همه یک تشکر ویژه کنم از دوستانی که زحمت کشیدند و به منزل ما تشریف آوردند

ببخشید اگه پذیراییمون در خور شماها نبود ان شا الله رفتیم سر کار جبران می کنیم .

همچنین جای دوستان دیگه مون خیلی خالی بود

راستی یک تشکر دیگه هم به خاطر هدایایی که آوردید بهتون بدهکاریم

روز خوبی بود ، علی الخصوص شتر سوراری و مکان های دیدنی شهر ورزنه

جای همه دوستان خالی بود

««« تبیان »»»

 

يکشنبه 9/1/1388 - 8:37 - 0 تشکر 101957

هوالحکیم

سلاااااااااااام

به به ....فیض میبریم از بیانات زیبایه آقای داوود خطر که عین واقعیت رو نوشتند ....داوود جان من میخواستم سانسور شده بگم ولی همه رو لو دادیااااااااااااااااااا .... هههههههه........اما واقعا جالب بود ....مر30....از مهندس manham و همسر گرامیشون که مزاحمشون شدیم عذز خواهی و تشکر میکنیم ...انشالله در زیر سایه آقاون زندگی خوب و خوشی رو داشته باشید...

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.