• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خراسان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خراسان (بازدید: 10915)
سه شنبه 20/12/1387 - 9:49 -0 تشکر 97026
خاطرات سفر به مشهد ( گنبد طلا )ا

سلام دوستان من .

ضمن تبریک به مناسبت انجمن دوست داشتنی خراسان که من بهش میگم گنبد طلا میخوایم خاطرات خودمون رو از سفراتی که به مشهد داشتیم بنویسیم .

البته این خاطرات برای غیر مشهدی ها هستش .

اما دوستان مشهدی هم خاطرات حرم رو بنویسند .

با تشکر

کاش میدانستم که کجا دلها به ظهور تو آرام خواهد گرفت  

سه شنبه 20/12/1387 - 10:1 - 0 تشکر 97032

با سلام و صلوات به پیشگاه اقا علی ابن موسی الرضا (ع)

ایجاد تشابه بین ائمه کار جالبی نیست ولی الحق زیارت آقا علی ابن موسی (ع) همونقدر زیبا و با شکوه است که زیارت آقا امام حسین (ع)

در ادامه استفاده می کنیم از بیانات دوستان

یا علی

معین جان زدی به خال

سه شنبه 20/12/1387 - 10:37 - 0 تشکر 97037

آقا ما دانشگاه رضوی شرکت کردیم با چند تن از دوستان .

بعدش دانشگاه توی اکثر مرکز شهرای بزرگ محل برگزاری آزمون گذاشته بود .

نزدیک ترین جا به گرگان ، ساری بود که مرکز مازندرانه .

دوستام اونجا رو انتخاب کردن اما من مشهد .

هی بهم میگفتن خیلی خلی رفتی اونجا . این همه راه بکوبی بری آخرش قبول نشی .

گفتم اتفاقا من میرم که قبول شم . اونجا امام رضا بهم نزدیک تره یه جورایی پشتم گرمه .

گفتن خودت میدونی .

از بین اون چهار نفری که رضوی شرکت کرده بودیم فقط من مشهد رو زده بودم واسه آزمون .

بقیه همه ساری .

بیستم اردیبهشت 87 هم امتحان بود که میشد جمعه .

من هم به خاطر مدارس بلخره پنج شنبه رو مرخصی گرفتم و چهارشنبه بعد از ظهر حرکت کردیم . دیگه صبح رسیدیم مشهد .

اونجا یه سویت گرفتیم بعدش رفتیم حرم . من باز چشمم به ضریح افتاد . باز اشک در چشمانم حلقه زد . به زور رفتم جلو تا خودم رو به ضریح بچسبونم اما خیلی سخت بود . بلخره با تلاش فراوان تونستم دستم رو به ضریح بزنم .

با تموم وجود ازش خواستم که موفق بشم . بهش گفتم آقا من به یه امیدی اومدم اینجا منو برنگردون .

انگار یه چیزی بهش میگفت برو درست میشه .

بعدشم رفتیم بیرون حرم دیدم یک پیرمرد فالگیر با ویلچر در خیابان خسروی هستش .

یک دستش قرآن و دست دیگر دیوان حافظ .

من گفتم با قرآن برام استخاره کن و در حقیقت فال قرآنی میخواستم .

وقتی جواب را به من داد اصلا باورم نمیشد . از یه طرف خنده از یه طرف دلم به حرم وصل بود نزدیک بود از خوشحالی  هق هق گریه کنم .

اون گفت که اصلا ناراحت نباش . وقتی رفتی امشب دعای کمیل رو بخون فردا هم ندبه حتما قبول میشی .

دیگه مادرم هم ساعتای 2 صبح جمعه رفتش حرم تا دعا کنه .

بعدش برگشت منو واسه نماز بیدار کرد و منم نمازم رو توی همون هتل خوندم .

دیگه آماده شدم که برم واسه امتحان . فکر میکنم ساعت هفت و نیم بود امتحان .

امتحان توی یک دبیرستان که اسمش یادم رفته برگزار میشد .

نشستم که جواب بدم . باورتون نشه اگه بگم با یک اعتماد به نفس قوی به سوالات جواب دادم و وقت هم کم نیاوردم .

بعدش بعد از یک ماه یا شایدم تابستون باید میرفتیم واسه مصاحبه  . مصاحبه فقط مخصوص اونایی بود که در آزمون قبول شده بودند . منم قبول شدم .

دیگه واسه مصاحبه رفتیم بازم همش دعا میکردم اما بی خبر از اینکه وسطش جا میزنم و از درس حوزوی خوشم نمیاد و برام سخته و نمیتونم بکشم .

اما خداوند و امام رضا ع   مصلحت رو در رد شدن من از مصاحبه میدونستن .

و همینطور هم شد . منم الان خیلی خوشحالم که اونجا نیستم چون نمیتونستم از پس اون مسئولیت سنگین بر بیام .

و از خداوند و امام رضای مهربون خیلی سپاسگذارم .

کاش میدانستم که کجا دلها به ظهور تو آرام خواهد گرفت  

سه شنبه 20/12/1387 - 19:20 - 0 تشکر 97259

به نام خدا

دوستان سلام

ممنون معین جان از این بحث زیبا. (البته این خاطرات برای غیر مشهدی ها هستش .) 

فكر كردم می خوای ما مشهدیا رو ممنوع الورود كنی!!

فكر می كنم شهری كه هر كسی بیشترین مسافرت رو بهش داشته مشهد باشه و حتما این سفرها بدون خاطره نمی شند.  پس بسم لله بگین و وارد بشین.

ما مشهدیا هم كه هر روزمون خاطره ست.

هر لحظه كه چشممون به گند طلا میفته یه خاطره قشنگ تو ذهنمون نقش می گیره.

این عطر حرمه كه  ما رو زنده نگه می داره .

ما هم میاییم و خاطرات شیرین و منحصر به فردمون رو همینجا میگیم.

(اما یه توصیه و اون اینكه به همه این فالگیرها نباید اعتماد كرد. اون فال پرنده ها رو اكه اصلا. و انواع و اقسام فالهای این مدلی)

اللَّهُــــــــمّے صَــــــلٌے  و سَلّـــــمّے علَےَ مُحمَّــــــــدْ وَ آلِےَ مُحمَّـــــــــدْ و عجِّـــــــلْ فرَجَهُــــــمّے
 
 
چهارشنبه 21/12/1387 - 1:5 - 0 تشکر 97419

سلام

خاطره که از مشهد زیاده .. چون من از بچگی سالی یکبارو که صددرصد و بعد ازازدواج هم سالی دوسه بار میرم مشهد.

ولی یکیش که الان یادمه و واسم خیلی هم جالبه رو میگم . تا ایشالا نوبت بعدیاش برسه.

چند سال پیش تابستون (قبل از تعویض ضریح و بازسازی حرم مطهر) بایه کاروان از اقوام اومدیم مشهد (این فعل درست تره دیگه..

من الان تو این انجمن احساس میکنم تو مشهد هستم) . شب شد همه رفتیم زیارت زنونه. بعد که برگشتیم هرکس

داشت تعریف میکرد که آیا موفق شده بره جلو و ضریح رو از نزدیک زیارت کنه یانه؟ یکی از خانومای مسن از من

 پرسید که تو هم رفتی جلو یانه؟ گفتم که نه؟ از همون کنار زیارتنامه خوندم.. با لحن خاصی بهم گفت که مگه

اینجوریم زیارت قبول میشه؟ اصلاً تا نری جلو و ضریح رو نبوسی که زیارتت قبول نیست.

آقا مارو میگی.. این حرف همینجوری رو قلب من سنگینی میکرد تا فردا صبح که دوباره پاشدیم بریم زیارت..

همینجور که گوشه دیوار وایساده بودمو زیارتنامه میخوندم (به علت ازدحام زیاد جمعیت اصلاً نمیشد جلو رفت)

تو دلم با امام رضا درد و دل کردم که : یعنی آقاجون زیارتم قبول نیست؟ یعنی اگه نیام جلو و ضریحتو نبوسم

انگار نه انگار که زیارت کردم؟ دلم شکست خیلی هم زیاد.. همینطور که داشتم اینارو با آقا نجوا میکردم ، دیدم که

جلوی روم یه کوچه بین مردم باز شد تا خود ضریح .. بدون اینکه حتی به یک نفر تنه بزنم یا هل بدم.. بدون اینکه کسی

هلم بده.. رفتم جلو ضریح رو بوسیدم.. تبرک کردم .. صورتمو گذاشتم روش و از همون راه اومدم عقب.. باورم نمیشد که

به این راحتی تونسته باشم زیارت کنم.. هنوزم که هنوزه یادم میفته تنم میلرزه و بغض گلومو میگیره که آقا چقدر مهربونه......

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

جمعه 23/12/1387 - 7:46 - 0 تشکر 98158

دوستان واقعا ممنون از این خاطرات زیباتون

دستتون درد نکنه.هم شما هم تبیان...

شنبه 24/12/1387 - 16:8 - 0 تشکر 98618

با سلام خدمت همه دوستان 

چلسی جان دستت درد نکنه با این بحثی که زدی

ایولا

خب بریم سر خاطره تعریف کردن

چند روزی بود دو تا از فامیلامون میخواستن برن مشهد ،همش به من میگفتن بیا تو هم با ما بریم اما من میگفتم نمیام تا اینکه به جای من یکی از پسر خاله هام رو اسم نوشتن اما روز حرکت پسر خالم گفت من نمیام به همین دلیل من رفتم

قرار بود خیلی کم بمونیم (فکر کنم کلا دو روز مشهد بودیم) روز آخر رفته بودیم حرم و تقریبا ساعات آخری بود که اونجا بودیم دیگه باید میرفتیم پیش کاروان تا با هم حرکت کنیم

ما با این فامیلامون رفتیم توی حرم دیدیم خیلی شلوغه ، شروع کردیم دعا خوندن که فامیلمون گفت آقا تا اینجا اومدیم اما دستمون به گنبدت نرسید (تقریبا یه همچین چیزی گفت)  این رو گفت که یه دفعه دیدیم در ها رو بستن و ما تو حرم موندیم تازه فهمیدیم که میخوان حرم رو بشورن خیلی زود رفتیم و یه گوشه شروع کردیم به نماز زیارت خوندن ، تا ما نمازمون تموم بشه دیگه خیلی از مردم رو بیرون کرده بودن و فقط چیزی حدود 20 نفر تو بودن ما هم نمازمون تموم شد و رفتیم برای زیارت 

این رو هم بگم که این دفعه اولم بود که برای شستن حرم تو حرم مونده بودم به خاطر همین یه حس عجیبی داشتم که خیلی زیبا بود

انشاالله قسمت همه شما دوستان بشه 

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

شنبه 1/1/1388 - 0:12 - 0 تشکر 100670

به نام خدا

سلام

چه صفایی داره بعد از 7-8 سال بخوای بری مشهد

حتما با خاطرات قشنگگگ برمیگردم اینجا

یا حق

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
چهارشنبه 5/1/1388 - 15:4 - 0 تشکر 101350

به نام خدا

سلام

از دوستان هر کی میاد مشهد التماس دعا و انشاالله زیارت قبول باشه و خوش بگذره اگه این طرح ترافیک بزاره .

این طرح ترافیک هم که واقعا ... ؟  

www.MahmoodFiroozy.blogfa.com

شنبه 15/1/1388 - 17:54 - 0 تشکر 103425

به نام خدا

سلام

همه چی از بابام شروع شد!
اول فروردین بهمون گفت فردا میریم شمال
منم شروع کردم نق زدن که نیییرم آقا نیییرم...من با این ها نییرم( الکی گفته بود با دوستاش میخواد بره)
خلاصه تا 10 شب فکر میکردیم میریم شمال...منم تا اون موقع التماس داداش میکردم که باهامون بیا
و من و تنها نذار و رو قلبم پا نذارو! و....
که بابا گفت متاسفم!اون نمیشه بیاد
منم که گاااطی! گفتم چرا؟ گفت مسیر طولانی ه 5 تا ظرفیت هم تکمیل ه
گفتم بابا بی خیال... کدوم مسیر طولانی؟
این بچه کلا عرضش 25 سانت هم نمیشه
گفت نمیشه دیگه....مسیر طولانیه
حالا از من اصرار و از اون انکار
آخرش گفت میخواهیم بریم مشهد بابا
گفتم نههههه!!!
مثل این مسخ شده ها هر سی ثانیه یه بار یه چی میگفتم
- بابا با ماشین خودمون؟
- بابا چقدر راهه؟
- بابا من میمیرم!( این برای این بود که من از ماشین سواری متنفرم و خیلی حالم بد میشه اگه آفتاب بهم بخوره)
- بابا کی برمیگردیم؟
و کلی سوال دیگه
دو دل شده بودم ناجور از یه طرف بعد هفت هشت سال راهی مشهد بودیم و از یه طرف میدونستم تو ماشین به خاطر گرما رو به موت میشم
خلاصه با کلی ترس و دلهره صبح شد و 5 صبح راه افتادیم
تهرانی چپ و راست میپرسیدن کجایید و رسیدید و اینا و مشهدی ها( البته فقط یکی از بچه های مشهدی میدونست)
انگار نه انگار....
منم هی میگفتم ... چقدر مونده تا خونتون؟شام چی دارید؟!
گوسفند و اینا آماده کردید یا نه؟!
خلاصه که مسیر خیلیییییی عالی طی شد
برعکس راه تهران شیراز که بابای من رو جلوی چشم میاره!
مسیر خیلی خوب بود و هوا هم خنک بود....
حتی من تونستم دقایقی بخوابم( هیشکی باورش نمیشه)
خلاصه که کلی هالی به هولی طرفای 5-6 رسیدیم مشهد
تو عوارضی یه نقشه بهمون دادن که بابام هنوز که هنوزه دعا میکنه در حقشون!
چون هم خیلی کمکمون بود و هم ما رو از طرح ترافیک آگاه کرد
پسر عموی مامان اومد دنبالمون و رفتیم خونشون

ادامه دارد

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
شنبه 15/1/1388 - 17:55 - 0 تشکر 103426

به نام خدا

سلام

شب اونجا بودیم و صبح ساعت 5 راهی حرم شدیم
مرسییییی بارون....
تصور کنید من یه لا قبا رفته بودم و اونجا مثل بید میلرزیدم و ... رو نفرین میکردم که چرا نگفتی اینجا هوای ایجوریه!
البته من عشق سرمام و فقط میترسیدم کلیه و معده درد بگیرم
خلاصه که رسیدیم حرم و وااااااااو
چه صفاااااایی..... پامو که گذاشتم داخل اشکام شروع کردن به ریختن!
چه حسی داشتم... داشتم بیهوش میشدم رسما!
مثل دخترای خوب بدون هیچ تقلایی برای رسیدن به ضریح روبروش ایستادم و آنچنان صفایی کردم که حد نداشت
راز و نیاز و دعا و گله! فک کنییید... جوری گله میکردم که بیا و ببین
پرروئم من!
خلاصه که دل کندم و اومدم بیرون و رفتیم خرید
مرسی اجناس ارزان!
قیمت های بازار رضا رو که میدیدم چشام 00 میشد
همش میگفتم مااااااماااااان این میدونی تهران چنده؟!
خلاصه که اندر کف اون قیمت ها موندم هنوز
صبحانه رو خوردیم و به خاطر هوای فوق العاده سرد برگشتیم خونه ی فامیل گرام!
اونروز گذشت و شب دعوت شدیم خونه یکی دیگه
عجججب صفایی دارن این مردم مشهد وجدانا
اصولا من رو با زور میبرن مهمونی
اونجا هم دلم نمیخواست برم اما خب چاره ای نبود
ولی وقتی رفتم کلییی کیفیدم... سراسر خنده و خوشی
ساده و بی ریا
ولی پر از محبت
فردا و پس فرداشتم جریان روز اول تکرار شد
5 صبح حرم
بعدش خرید و ناهار و شام هم دعوت بودیم
روز آخر دوستای بابام اومدن دنبالمون و عجب کیفی داد
هر چند اونا با خانواده نبودن و مجرد تشریف داشتن ولی خیلی با صفا بودن
اول بردنمون آرامگاه فردوسی
یکیشون شده بود راهنمای من و هی شاهنامه رو برام تعریف میکرد و نقش ها رو نشونم میداد
( وجدانی لجم گرفته بود چون زیرش نوشته بود همه چیو!)
هیم میگفت اگه عکس میخواید بگیرید از این نقش ها بگیرید
(منم تو رو در بایستی هی فیلم میگرفتم! ههه هه ...آخه خیلی شلوغ بود و هیچی معلوم نبود)
یه دوری تو محوطه زدیم و راهی طرقبه شدیم.... وااااااای که چقدر باحال بود
خوشبختانه هوا اونروز خیلی خوب بود
ناهار رو مهمون همون دوست راهنما بودیم و الحق که تو انتخاب اون باغ با صفا سنگ تموم گذاشته بود
( خوش به حال مشهدیون...! خیلی جای باحالی بود
تهران صفای اونجا رو واقعا نداره... حتی اگه محیط مثل اونجا باشه جوونای مردم! خرابش کردن!
چپ و راست قلیون و دود و ....)
بعد از اون هم برای نماز راهی امام زاده ....امام زاده... هووووم... اوووم
یادم نمیاد!
یاسر و ناصر؟
یه همچین اسمی، شدیم
یادش بخیر با بدبختی مامان رو راضی کردم آلو بخره
فک کنید... آقا غیر بهداشتی بود در حد تیم ملیییی....
هه هه
ولی همشو خوردم
هه هه

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.