خواستگاري خر
خري آمد به سوي مادر خويش ******** بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري ******** اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا : اي پسر جان ******** تورا من دوست دارم بهتر از جان
ز بين اين همه خرهاي خوشگل******** يكي را كن نشان چون نيست مشگل
خرك از شادماني جفتكي زد ******** كمي عرعر نمودو پشتكي زد
بگفت : مادر به قربان نگاهت ******** به قربان دوچشمان سياهت
خر همسايه راعاشق شدم من******** به زيبايي نباشد مثل او زن
بگفت:مادر برو پالان به تن كن ******** برو اكنون بزرگان را خبر كن
به آداب و رسومات زمانه ******** شدند داخل به رسم عاقلانه
دوتا پالان خريدند پاي عقدش ******** يه افسار طلا با پول نقدش
خريداري نمودند يك طويله ******** همانطوري كه رسم است در قبيله
خر دانا كلام خود گشاييد ******** وصال عقد ايشان را نماييد
دوشيزه خر خانم آيا رضائي ******** به عقد اين خر خوشتيپ در آيي
يكي از حاضرين گفتا به خنده ******** عروس خانم به گل چيدن برفته
براي بار سوم خر بپرسيد ******** كه خر خانم سرش يكباره جنبيد
خران عرعر كنان شادي نمودند******** به يونجه كام خود شيرين نمودند
به اميد خوشي و شادماني ******** براي اين دو خر در زندگاني
منظر نظراتون هستم
فعلا