عشق اونه که یادش هر روز صبح از خواب بیدارت کنه
با اسمش روزت رو شروع کنی با حرارت حضورش
به روزت گرما می دی با یاد جسارتش کارهات رو پیش
می بری با امید دوباره دیدنش با عقربه های ساعتت می جنگی
بر یاد امید واری هایی که محبت می داد از نا امیدی واسه خودت
امید می سازی با یاد لبخنداش می خندی و با یاد گریه هاش
از خودت جالت می کشی که چرا تو هستی و اون باید
گریه کند؟ وقتی هوا تاریک می شد و خورشید خانم می خوابد
اونه که برات بدون اینکه ازش بخوایی چراغ آبی آسمون رو
روشن می کند تو هم اونقدر از این محبت شرم زده می شی
می ری توی تخت و چشمات رو می بندی ولی بازم
بهش فکر می کنی تا خوابت ببره خوابی که با یاد اون
شروع می شد و با یاد اون تموم می شد
(بدون اگه عشقت اینطوری باشه اونم همیشه به یادت می مونه)
(تو زندگی فاصله ها نیست که مهمه مهم اینه که کسی که دوسش داری تو
خونه ی دلت جا داره صمیمی و دوست داشتنی همانطور که می خواستیش)