اللهم انت السّلام و منک السّلام
و لک السّلام و الیک یعود السّلام
سلاااااااااام
*******
حماسهای به نام هباء
هباء جان سلام
تو حماسهای
هباء، تو ننالیدی، وصف كردی
تو نگریستی، اعتراض كردی
هباء تو نیفتادی، زانو نزدی -حتی ننشستی-، تو ایستادی
هباء جان عمو میدانی؟
این روزها در مسیر وارونهی رشد!
كوكانی هستند كه رشیدتر از بزرگترها هستند
چه میپرسم كه میدانی؟
این را از تو فهمیدم من.
هباء تو كه باید بدانی، خبر آیندهی محتوم را، عرب با گذشته هم میگوید؛ بشارت ماست "اذا جاء "نصر الله" و الفتح" یاری خدا، گشایش و پیروزی، بیتردید خواهد آمد.
هباء جان تو حماسهای، نگاه نكن به كشمكش "فتح" و "حماس".
هباء جان به قول شاعر ما، حافظ، "آتشی بود در این خانه كه كاشانه بسوخت".
هباء ایستاده باش و بمان؛ شاید بیاموزند و برخیزند.
هباء، عید "قربان" است؛ ابراهیم؛ اسماعیل، ذبیحالله و به جای آن، "قربانیای" فرو فرستاده از آسمان برای ذبح.
هباء از اسباببازیهایت گفته بودی،
هباء جان برای عروسكها هم دشمنانت به دوستان پیش دستی كردهاند و از آسمان برایتان عروسك فرو میریزند؛ اما، بمب.
هباء، لبنان، همسایه كشورت- فلسطین را میگویم- را به یاد آر
فان حزبالله هم الغالبون
اذا جاء "نصر الله" و الفتح
هباء جان یاری خدا و پیروزی نزدیك است
نصر من الله و فتح قریب
حالا گلایه كجا ببریم؟ به كه گوییم اگر "فتح" ندانست تعبیر این را و غریب شد با شما، با غریبانه زیستنتان در سرزمینتان، خدایا! در خانهتان.
هباء جان از همسایه دیوار به دیوارت چه بگوییم؟ از همسایهی خانهبه خانهات، چه میگویم از همسایهی "خانه به خرابهات"؛ بگذار فعلاً نگوییم، بگذار بگذریم، شكوهای نگوییم از "سرزمین فراعنه".
هباء جان این حكایت شاید پیشتری هم دارد.
گویا به آن روزها برگردد كه شاید كسانی در ساف ـ سازمان آزادیبخش فلسطین ـ ناصاف شدند. گویی عَلَم "نصر من الله" فرو افتاد و "نقشهی راهی" در دست گرفتند و پیش چشم گذاشتند كه خدا میداند، شاید به صراط مستقیم هدایت نمیكرد.
هباء جان این قصه سر دراز دارد؛ آن سوی دیگر،دشمنان آشكارت، از دیرباز حتی پیامبرانشان را نیز میكشتند و بهانه میگرفتند آن قدر كه زبانزد شدند و اخلافشان هم با پیامبر ما چنین كردند و برای ایمان نیاوردنشان باز بهانه میگرفتند كه چرا پیامبر از قوم آنان برانگیخته نشده؛ خدا میداند شاید كه باز میخواستند از قومشان باشد كه آن را هم بكشند، گرچه كه در آن مقصود، برای پیامبر ما هم كوتاهی نكردند!
هباء جان این قصه سر دراز دارد، یك شب آرام- اگر آمد و بودی- به مادرت- اگر بود و بودی- هنگام آرام خوابیدنت -اگر آمد و رفتی- بگو كه برایت بگوید قصهی یعقوب و یوسف و برادرانش را.
هباء بگو دشمن در خانه و برادركشی؟!
هباء هنوز زود است؛ حالا نخواب، حالا ننشین؛ ایستاده بمان.
هباء از لباسهایت كه پراكنده شدند گفتی؛ آیا لباس و عروسكهای تو كه پراكنده شدند، تأویل "هباءً منثورا" (از آیه 23 سوره فرقان) است كه قرآن خبر داده.
هباءیم برایت عروسك هدیه میفرستند؛
تنت سلامت...
اللهم عجل لولیک الفرج
ماندگار باشید
یا حق