• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن عمومی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
عمومی (بازدید: 4000)
سه شنبه 16/10/1393 - 10:4 -0 تشکر 691387
هفده ربیع الاول سالروز ولادت با سعادت پیامبر اکرم محمد مصطفی (ص) و امام جعفر صادق(ع)

سه شنبه 16/10/1393 - 10:5 - 0 تشکر 691388



روز ولادت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و همچنین روز ولادت امام ششم امام صادق علیه السلام است.امروز براى ما شیعیان قهرا روزى است كه عید مضاعف است چون دو عید است،دو ولادت بزرگ در این روز واقع شده است.ولى یك گلایه ازخودمان نمى‏شود نكرد و آن اینكه با اینكه از نظر ما از آن جهت كه مسلمان هستیم این روز روز ولادت پیغمبر اكرم است و از آن جهت كه مسلمان شیعه هستیم روز ولادت امام صادق است،ولى ابراز احساساتى كه ما مردم شیعه در این روز به خرج مى‏دهیم نه با ابراز احساساتى كه مسیحیان در ولادت مسیح به خرج مى‏دهند برابرى مى‏كند(و بلكه تناسب هم ندارد)و نه با ابراز احساساتى كه دنیاى تسنن در همین روزها به مناسبت ولادت رسول اكرم مى‏كند.مى‏دانید كه دنیاى مسیحیت در ولادت مسیح چندین روز عید رسمى خود را مى‏گیرد به طورى كه آثارش در میان ما مسلمین هم ظاهر مى‏شود،و دنیاى تسنن هم طولانى‏ترین عیدى كه براى خود مى‏گیرد كه تقریبا با عید نوروز ما ایرانیها برابرى مى‏كند،همان ولادت رسول اكرم است كه تعطیل چند روزه دارند و عید چند روزه است.البته آنها روز دوازدهم ربیع الاول یعنى پنج روز قبل از روز هفدهم را كه ما عید مى‏گیریم روز ولادت رسول اكرم مى‏دانند،ولى عید آنها از روز دوازدهم شروع مى‏شود و ظاهرا تا پنج روز بعد از هفدهم ادامه پیدا مى‏كند.آنچه براى ما عید نوروز یعنى یك عید عمومى طولانى است،در دنیاى تسنن همان ایام ولادت رسول خداست.ولى در میان ما شیعیانـكه عرض كردم این گله را از خودمان نمى‏شود نكردـولادت رسول خدا مى‏آید و مى‏گذرد و بسیارى از مردم ما احساس نمى‏كنند كه چنین روزى هم بر آنها گذشت.و اگر تنها،مسأله تعطیل رسمى و تعطیل شدن بانكها و بیكار شدن كارمندان ادارى نبود،اساسا كوچكترین احساسى در جامعه ما رخ نمى‏داد،با اینكه عید مضاعف است.حالا اسم این را چه مى‏شود گذاشت،من نمى‏دانم .

سه شنبه 16/10/1393 - 10:5 - 0 تشکر 691389

ولادت و دوران كودكى


ولادت پیغمبر اكرم به اتفاق شیعه و سنى در ماه ربیع الاول است،گو اینكه اهل تسنن بیشتر روز دوازدهم را گفته‏اند و شیعه بیشتر روز هفدهم را،به استثناى شیخ كلینى صاحب كتاب كافى كه ایشان هم روز دوازدهم را روز ولادت مى‏دانند.رسول خدا در چه فصلى از سال متولد شده است؟در فصل بهار.در السیرة الحلبیة مى‏نویسد:«ولد فى فصل الربیع»در فصل ربیع به دنیا آمد.بعضى از دانشمندان امروز حساب كرده‏اند تا ببینند روز ولادت رسول اكرم با چه روزى از ایام ماههاى شمسى منطبق مى‏شود،به این نتیجه رسیده‏اند كه دوازدهم ربیع آن سال مطابق مى‏شود با بیستم آوریل،و بیستم آوریل مطابق است با سى و یكم فروردین.و قهرا هفدهم ربیع مطابق مى‏شود با پنجم اردبیهشت.پس قدر مسلم این است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنیا آمده است حال یا سى و یكم فروردین یا پنجم اردبیهشت.در چه روزى از ایام هفته به دنیا آمده است؟شیعه معتقد است كه در روز جمعه به دنیا آمده‏اند،اهل تسنن بیشتر گفته‏اند در روز دوشنبه.در چه ساعتى از شبانه روز به دنیا آمده‏اند؟شاید اتفاق نظر باشد كه بعد از طلوع فجر به دنیا آمده‏اند،در بین الطلوعین.


تاریخچه رسول اكرم تاریخچه عجیبى است.پدر بزرگوارشان عبد الله بن عبد المطلب است.او پسر بسیار رشید و برازنده‏اى است كه حالا داستان آن مسأله نذر ذبحش و این حرفها بماند .عبد الله جوان،جوانى بود كه در همه مكه مى‏درخشید.جوانى بود بسیار زیبا،بسیار رشید،بسیار مؤدب،بسیار معقول كه دختران مكه آرزوى همسرى او را داشتند.او با مخدره آمنه دختر وهب كه از فامیل نزدیك آنها به شمار مى‏آید،ازدواج مى‏كند.در حدود چهل روز بیشتر از زفافش نمى‏گذرد كه به عزم مسافرت به شام و سوریه از مكه خارج مى‏شود و ظاهرا سفر،سفر بازرگانى بوده است.در برگشتن به مدینه مى‏آید كه خویشاوندان مادر او در آنجا بودند،و در مدینه وفات مى‏كند.عبد الله در وقتى وفات مى‏كند كه پیغمبر اكرم هنوز در رحم مادر است.محمد صلى الله علیه و آله یتیم به دنیا مى‏آید یعنى پدر از سرش رفته است.به رسم آن وقت عرب،براى تربیت كودك لازم مى‏دانستند كه بچه را به مرضعه بدهند تا به بادیه ببرد و در آنجا به او شیر بدهد.حلیمه سعدیه(حلیمه،زنى از قبیله بنى سعد)از بادیه به مدینه مى‏آید كه آن هم داستان مفصلى دارد.این طفل نصیب او مى‏شود كه خود حلیمه و شوهرش داستانها نقل مى‏كنند كه از روزى كه این كودك پا به خانه ما گذاشت،گویى بركت از زمین و آسمان بر خانه ما مى‏بارید .این كودك تا سن چهار سالگى دور از مادر و دور از جد و خویشاوندان و دور از شهر مكه،در بادیه در میان بادیه نشینان،پیش دایه زندگى مى‏كند.در سن چهار سالگى!194 او را از دایه مى‏گیرند.مادر مهربان،این بچه را در دامن خود مى‏گیرد.حال شما آمنه را در نظر بگیرید :زنى كه شوهرى محبوب و به اصطلاح شوهر ایده‏آلى داشته است به نام عبد الله كه آن شبى كه با او ازدواج مى‏كند به همه دختران مكه افتخار مى‏كند كه این افتخار بزرگ نصیب من شده است،هنوز بچه در رحمش است كه این شوهر را از دست مى‏دهد.براى زنى كه علاقه وافر به شوهر خود دارد،بدیهى است كه بچه براى او یك یادگار بسیار بزرگ از شوهر عزیز و محبوبش است،خصوصا اگر این بچه پسر باشد.آمنه تمام آرزوهاى خود در عبد الله را[در]این كودك خردسال مى‏بیند.او هم كه دیگر شوهر نمى‏كند.


جناب عبد المطلب پدر بزرگ رسول خدا،علاوه بر آمنه،متكفل این كودك كوچك هم هست.قوم و خویشهاى آمنه در مدینه بودند.آمنه از عبد المطلب اجازه مى‏گیرد كه سفرى براى دیدار خویشاوندانش به مدینه برود و این كودك را هم با خودش ببرد.همراه كنیزى كه داشت به نام ام ایمن با قافله حركت مى‏كند.به مدینه مى‏رود و دیدار دوستان را انجام مى‏دهد.(سفرى كه پیغمبر اكرم در كودكى كرده،همین سفر است كه در سن پنج سالگى از مكه به مدینه رفته است.)محمد صلى الله علیه و آله با مادر و كنیز مادر برمى‏گردد.در بین راه مكه و مدینه،در منزلى به نام«ابواء»كه الآن هم هست،مادر او مریض مى‏شود،به تدریج ناتوان مى‏گردد و قدرت حركت را از دست مى‏دهد.در همان جا وفات مى‏كند.این كودك خردسال مرگ مادر را در خلال مسافرت،به چشم مى‏بیند.مادر را در همان جا دفن مى‏كنند و همراه ام ایمن،این كنیز بسیار بسیار باوفاـكه بعدها زن آزاد شده‏اى بود و تا آخر عمر خدمت رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسین را از دست نداد،و آن روایت معروف را حضرت زینب از همین ام ایمن روایت مى‏كند،و در خانه اهل بیت پیامبر پیر زن مجلله‏اى بودـبه مكه بر مى‏گردد.تقریبا پنجاه سال بعد از این قضیه،حدود سال سوم هجرت بود كه پیغمبر اكرم در یكى از سفرها آمد از همین منزل ابواء عبور كند،پایین آمد.اصحاب دیدند پیغمبر بدون اینكه با كسى حرف بزند،به طرفى روانه شد .بعضى در خدمتش رفتند تا ببینند كجا مى‏رود.دیدند رفت و رفت،در نقطه‏اى نشست و شروع كرد به خواندن دعا و حمد و قل هو الله و...ولى دیدند در تأمل عمیقى فرو رفت و به همان نقطه زمین توجه خاصى دارد و در حالى كه با خودش مى‏خواند،كم كم اشكهاى نازنینش از گوشه چشمانش جارى شد.پرسیدند:یا رسول الله!چرا مى‏گریید؟فرمود:اینجا قبر مادر من است،پنجاه سال پیش من مادرم را در اینجا دفن كردم.


عبد المطلب دیگر بعد از مرگ این مادر،تمام زندگى‏اش رسول اكرم شده بود،و بعد از مرگ عبد الله و عروسش آمنه،این كودك را فوق العاده عزیز مى‏داشت و به فرزندانش مى‏گفت كه او با دیگران خیلى فرق دارد،او از طرف خدا آینده‏اى دارد و شما نمى‏دانید.وقتى كه مى‏خواست از دنیا برود،ابو طالبـكه پسر ارشد و بزرگتر و شریفتر از همه فرزندان باقیمانده‏اش بودـدید پدرش یك حالت اضطرابى دارد.عبد المطلب خطاب به ابو طالب گفت:من هیچ نگرانى از مردن ندارم جز یك چیز و آن سرنوشت این كودك است.این كودك را به چه كسى بسپارم؟آیا تو مى‏پذیرى؟از ناحیه من تعهد مى‏كنى كه كفالت او را به عهده بگیرى؟عرض كرد:بله پدر!من قول مى‏دهم،و كرد.بعد از آن،جناب ابو طالب،پدر بزرگوار امیر المؤمنین على علیه السلام متكفل بزرگ كردن پیغمبر اكرم بود.

سه شنبه 16/10/1393 - 10:6 - 0 تشکر 691390




مسافرتها


رسول اكرم به خارج عربستان فقط دو مسافرت كرده است كه هر دو قبل از دوره رسالت و به سوریه بوده است.یك سفر در دوازده سالگى همراه عمویش ابو طالب،و سفر دیگر در بیست و پنج سالگى به عنوان عامل تجارت براى زنى بیوه به نام خدیجه كه از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج كرد.البته بعد از رسالت،در داخل عربستان مسافرتهایى كرده‏اند .مثلا به طائف رفته‏اند،به خیبر كه شصت فرسخ تا مكه فاصله دارد و در شمال مكه است رفته‏اند،به تبوك كه تقریبا مرز سوریه است و صد فرسخ تا مدینه فاصله دارد رفته‏اند،ولى در ایام رسالت از جزیرة العرب هیچ خارج نشده ‏اند.

سه شنبه 16/10/1393 - 10:7 - 0 تشکر 691391





شغلها


پیغمبر اكرم چه شغلهایى داشته است؟جز شبانى و بازرگانى،شغل و كار دیگرى را ما از ایشان سراغ نداریم.بسیارى از پیغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانى مى‏كرده‏اند(حالا این چه راز الهى‏اى دارد،ما درست نمى‏دانیم)همچنانكه موسى شبانى كرده است.پیغمبر اكرم هم قدر مسلم این است كه شبانى مى‏كرده است.گوسفندانى را با خودش به صحرا مى‏برده است،رعایت مى‏كرده و مى‏چرانیده و بر مى‏گشته است.بازرگانى هم كه كرده است.با اینكه یك سفر،سفر اولى بود كه خودش به بازرگانى مى‏رفت(فقط یك سفر در دوازده سالگى همراه عمویش رفته بود)آن سفر را با چنان مهارتى انجام داد كه موجب تعجب همگان شد.



سه شنبه 16/10/1393 - 10:7 - 0 تشکر 691392





شغلها


پیغمبر اكرم چه شغلهایى داشته است؟جز شبانى و بازرگانى،شغل و كار دیگرى را ما از ایشان سراغ نداریم.بسیارى از پیغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانى مى‏كرده‏اند(حالا این چه راز الهى‏اى دارد،ما درست نمى‏دانیم)همچنانكه موسى شبانى كرده است.پیغمبر اكرم هم قدر مسلم این است كه شبانى مى‏كرده است.گوسفندانى را با خودش به صحرا مى‏برده است،رعایت مى‏كرده و مى‏چرانیده و بر مى‏گشته است.بازرگانى هم كه كرده است.با اینكه یك سفر،سفر اولى بود كه خودش به بازرگانى مى‏رفت(فقط یك سفر در دوازده سالگى همراه عمویش رفته بود)آن سفر را با چنان مهارتى انجام داد كه موجب تعجب همگان شد.



سه شنبه 16/10/1393 - 10:8 - 0 تشکر 691393







سوابق


سوابق قبل از رسالت پیغمبر اكرم چه بوده است؟در میان همه پیغمبران جهان،پیغمبر اكرم یگانه پیغمبرى است كه تاریخ كاملا مشخصى دارد.یكى از سوابق بسیار مشخص پیغمبر اكرم این است كه امى بود،یعنى مكتب نرفته و درس نخوانده بود كه در قرآن هم از این نكته یاد شده است.اكثر مردم آن منطقه در آن زمان امى بودند.یكى دیگر این است كه در همه آن چهل سال قبل از بعثت،در آن محیط كه فقط و فقط محیط بت پرستى بود،او هرگز بتى را سجده نكرد.البته عده قلیلىـمعروف به«حنفاء»ـكه آنها هم از سجده كردن بتها احتراز داشته‏اند ولى نه از اول تا آخر عمرشان،بلكه بعدا این فكر برایشان پیدا شد كه این كار،كار غلطى است و از سجده كردن بتها اعراض كردند و بعضى از آنها مسیحى شدند.اما پیغمبر اكرم در همه عمرش،از اول كودكى تا آخر،هرگز اعتنایى به بت و سجده بت نكرد.این،یكى از مشخصات ایشان است.و اگر یك بار كوچكترین تواضعى در مقابل بتى كرده بود،در دوره‏اى كه با بتها مبارزه مى‏كرد به او مى‏گفتند:تو خودت بودى كه یك روز در آمدى اینجا مقابل لات و هبل تواضع كردى.نه تنها بتى را سجده نكرد،بلكه در تمام دوران كودكى و جوانى،در مكه كه شهر لهو و لعب بود،به این امور آلوده نشد.مكه دو خصوصیت داشت:یكى اینكه مركز بت پرستى عربستان بود و دیگر اینكه مركز تجارت و بازرگانى بود و سرمایه داران عرب در مكه خفته بودند و برده داران عرب در مكه بودند.اینها برده‏ها و كنیزها را خرید و فروش مى‏كردند.در نتیجه مركز عیش و نوش اعیان و اشراف هم همین شهر بود.انواع لهو و لعب‏ها،شرابخواریها،نواختنها و رقاصیها[دایر بود]به طورى كه مى‏رفتند كنیزهاى سپید و زیبا را از روم(همین شام و سوریه)مى‏خریدند و مى‏آمدند در مكه به اصطلاح عشرتكده درست مى‏كردند و از این عشرتكده‏ها استفاده مالى مى‏كردند كه یكى از چیزهایى كه قرآن به خاطر آن سخت به اینها مى‏تازد همین است،مى‏فرماید :


و لا تكرهوا فتیاتكم على البغاء ان اردن تحصنا . (2)


آن بیچاره‏هاى بدبخت(كنیزها)مى‏خواستند عفاف خودشان را حفظ كنند،ولى اینها به اجبار این بیچاره‏ها را وادار به زنا مى‏كردند و در مقابل پولى مى‏گرفتند.خانه‏هاى مكه در دو قسمت بود،در بالا و پایین شهر.بالاها را اعیان و اشراف مى‏نشستند و پایینها را غیر اعیان و اشراف.در خانه‏هاى اعیان و اشراف همیشه صداى تار و تنبور و بزن و بكوب و بنوش بلند بود.پیغمبر اكرم در تمام عمرش هرگز در هیچ مجلسى از این مجالس دایر مكه شركت نكرد .


در دوران قبل از رسالت،به صداقت و امانت و عقل و فطانت معروف و مشهور بود.او را به نام«محمد امین»مى‏خواندند.به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند.در بسیارى از كارها به عقل او اتكا مى‏كردند.عقل و صداقت و امانت از صفاتى بود كه پیغمبر اكرم سخت به آنها مشهور بود،به طورى كه در زمان رسالت وقتى كه فرمود:آیا شما تاكنون از من سخن خلافى شنیده‏اید،همه گفتند:ابدا،ما تو را به صدق و امانت مى‏شناسیم.


یكى از جریانهایى كه نشان دهنده عقل و فطانت ایشان است این است كه وقتى خانه خدا را خراب كردند(دیوارهاى آن را برداشتند)تا دو مرتبه بسازند،حجر الاسود را نیز برداشتند .هنگامى كه مى‏خواستند دوباره آن را نصب كنند،این قبیله مى‏گفت من باید نصب كنم،آن قبیله مى‏گفت من باید نصب كنم،و عن قریب بود كه زد و خورد شدیدى روى دهد.پیغمبر اكرم آمد قضیه را به شكل خیلى ساده‏اى حل كرد.قضیه،معروف است،دیگر نمى‏خواهم وقت شما را بگیرم.


مسأله دیگرى كه باز در دوران قبل از رسالت ایشان هست،مسأله احساس تأییدات الهى است.پیغمبر اكرم بعدها در دوره رسالت،از كودكى خودش فرمود.از جمله فرمود:من در كارهاى اینها شركت نمى‏كردم...گاهى هم احساس مى‏كردم كه گویى یك نیروى غیبى مرا تأیید مى‏كند.مى‏گوید:من هفت سالم بیشتر نبود.عبد الله بن جدعان كه یكى از اشراف مكه بود،عمارتى مى‏ساخت.بچه‏هاى مكه به عنوان كار ذوقى و كمك دادن به او مى‏رفتند از نقطه‏اى به نقطه دیگر سنگ حمل مى‏كردند .


من هم مى‏رفتم همین كار را مى‏كردم.آنها سنگها را در دامنشان مى‏ریختند،دامنشان را بالا مى‏زدند و چون شلوار نداشتند كشف عورت مى‏شد.من یك دفعه تا رفتم سنگ را در دامنم گذاشتم،مثل اینكه احساس كردم كه دستى آمد و زد دامن را از دستم انداخت.حس كردم كه من نباید این كار را كنم،با اینكه كودكى هفت ساله بودم.امام باقر علیه السلام در روایاتى،و نیز امیر المؤمنین در نهج البلاغه این مطلب را كاملا تأیید مى‏كنند:


«و لقد قرن الله به من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من ملائكته،یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم.» (3)


امام باقر علیه السلام مى‏فرماید:بودند فرشتگانى الهى كه از كودكى او را همراهى مى‏كردند .پیامبر مى‏فرمود:من گاهى سلام مى‏شنیدم،یك كسى به من مى‏گفت السلام علیك یا محمد!نگاه مى‏كردم،كسى را نمى‏دیدم.گاهى با خودم فكر مى‏كردم شاید این سنگ یا درخت است كه دارد به من سلام مى‏دهد،بعد فهمیدم فرشته الهى بوده كه به من سلام مى‏داده است.


از جمله قضایاى قبل از رسالت ایشان،به اصطلاح متكلمین«ارهاصات»است كه همین داستان ملك هم جزء ارهاصات به شمار مى‏آید.رؤیاهاى فوق العاده عجیبى بوده كه پیغمبر اكرم مخصوصا در ایام نزدیك به رسالتش مى‏دیده است.مى‏گوید:من خوابهایى مى‏دیدم كه«یأتى مثل فلق الصبح»مثل فجر،مثل صبح صادق،صادق و مطابق بود،اینچنین خوابهاى روشن مى‏دیدم.بعضى از رؤیاها از همان نوع وحى و الهام است،نه هر رؤیایى،نه رؤیایى كه از معده انسان بر مى‏خیزد،نه رؤیایى كه محصول عقده‏ها،خیالات و توهمات پیشین است.جزء اولین مراحلى كه پیغمبر اكرم براى الهام و وحى الهى در دوران قبل از رسالت طى مى‏كرد،دیدن رؤیاهایى بود كه به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور مى‏كرد.گاهى خود خواب براى انسان روشن نیست،پراكنده است،و گاهى خواب روشن است ولى تعبیرش صادق نیست.اما گاه خواب در نهایت روشنى است،هیچ ابهام و تاریكى و به اصطلاح آشفتگى ندارد،و بعد هم تعبیرش در نهایت وضوح و روشنایى است.


از سوابق دیگر قبل از رسالت رسول اكرم یعنى در فاصله ولادت تا بعثت،این است كهـعرض كردیمـتا سن بیست و پنج سالگى دوبار به خارج عربستان مسافرت كرد.


پیغمبر فقیر بود،از خودش نداشت یعنى به اصطلاح یك سرمایه دار نبود.هم یتیم بود،هم فقیر و هم تنها.یتیم بود،خوب معلوم است،بلكه به قول نصاب لطیم هم بود یعنى پدر و مادر هر دو از سرش رفته بودند.فقیر بود،براى اینكه یك شخص سرمایه‏دارى نبود،خودش شخصا كار مى‏كرد و زندگى مى‏نمود.و تنها بود.وقتى انسان روحى پیدا مى‏كند و به مرحله‏اى از فكر و افق فكرى و احساسات روحى و معنویات مى‏رسد كه خواه ناخواه دیگر با مردم زمانش تجانس ندارد،تنها مى‏ماند.تنهایى روحى از تنهایى جسمى صد درجه بدتر است.اگر چه این مثال خیلى رسا نیست،ولى مطلب را روشن مى‏كند:شما یك عالم بسیار عالم و بسیار با ایمانى را در میان مردمى جاهل و بى‏ایمان قرار بدهید.و لو آن افراد پدر و مادر و برادران و اقوام نزدیكش باشند،او تنهاست،یعنى پیوند جسمانى نمى‏تواند او را با اینها پیوند بدهد.او از نظر روحى در یك افق زندگى مى‏كند و اینها در افق دیگرى.گفت:«چندان كه نادان را از دانا وحشت است،دانا را صد چندان از نادان نفرت است».پیغمبر اكرم در میان قوم خودش تنها بود،همفكر نداشت .بعد از سى سالگى در حالى كه خودش با خدیجه زندگى و عائله تشكیل داده است،كودكى را در دو سالگى از پدرش مى‏گیرد و به خانه خودش مى‏آورد.كودك،على بن ابیطالب است.تا وقتى كه به رسالت مبعوث مى‏شود و تنهایى‏اش با مصاحبت وحى الهى تقریبا از بین مى‏رود(یعنى تا حدود دوازده سالگى این كودك)مصاحب و همراهش فقط این كودك است،یعنى در میان همه مردم مكه كسى كه لیاقت همفكرى و همروحى و هم افقى او را داشته باشد،غیر از این كودك نیست .خود على علیه السلام نقل مى‏كند كه من بچه بودم،پیغمبر وقتى به صحرا مى‏رفت مرا روى دوش خود سوار مى‏كرد و مى‏برد.

سه شنبه 16/10/1393 - 10:8 - 0 تشکر 691394

در بیست و پنج سالگى،معنا خدیجه از او خواستگارى مى‏كند.البته مرد باید خواستگارى كند ولى این زن شیفته خلق و خوى و معنویت و زیبایى و همه چیز حضرت رسول است،خودش افرادى را تحریك مى‏كند كه این جوان را وادار كنید!200 كه بیاید از من خواستگارى كند.مى‏آیند،مى‏فرماید :آخر من چیزى ندارم.خلاصه به او مى‏گویند تو غصه این چیزها را نخور و به او مى‏فهمانند كه خدیجه‏اى كه تو مى‏گویى اشراف و اعیان و رجال و شخصیتها از او خواستگارى كرده‏اند و حاضر نشده است،خودش مى‏خواهد.تا بالأخره داستان خواستگارى و ازدواج رخ مى‏دهد.عجیب این است:حالا كه همسر یك زن بازرگان و ثروتمند شده است،دیگر دنبال كار بازرگانى نمى‏رود .تازه دوره وحدت یعنى دوره انزوا،دوره خلوت،دوره تحنف و دوره عبادتش شروع مى‏شود.آن حالت تنهایى یعنى آن فاصله روحى‏اى كه او با قوم خودش پیدا كرده است،روز به روز زیادتر مى‏شود .دیگر این مكه و اجتماع مكه،گویى روحش را مى‏خورد.حركت مى‏كند تنها در كوههاى اطراف مكه (4) راه مى‏رود،تفكر و تدبر مى‏كند.خدا مى‏داند كه چه عالمى دارد،ما كه نمى‏توانیم بفهمیم .در همین وقت است كه غیر از آن كودك یعنى على علیه السلام كس دیگر همراه و مصاحب او نیست .


ماه رمضان كه مى‏شود،در یكى از همین كوههاى اطراف مكهـكه در شمال شرقى این شهر است و از سلسله كوههاى مكه مجزا و مخروطى شكل استـبه نام كوه«حرا»كه بعد از آن دوره آن را جبل النور(كوه نور)نامیدند،خلوت مى‏گزیند.


شاید خیلى از شما كه به حج مشرف شده‏اید این توفیق را پیدا كرده‏اید كه به كوه حرا و غار حرا بروید،و من دوبار این توفیق نصیبم شده است و جزء آرزوهایم این است كه مكرر در مكرر این توفیق نصیبم بشود.براى یك آدم متوسط حد اقل یك ساعت طول مى‏كشد كه از پایین دامنه این كوه به قله آن برسد،و حدود سه ربع هم طول مى‏كشد تا پایین بیاید.


ماه رمضان كه مى‏شود اصلا بكلى مكه را رها مى‏كند و حتى از خدیجه هم دورى مى‏گزیند.یك توشه خیلى مختصر،آبى،نانى با خودش بر مى‏دارد و به كوه حرا مى‏رود و ظاهرا خدیجه هر چند روز یك مرتبه كسى را مى‏فرستاد تا مقدارى آب و نان برایش ببرد.تمام این ماه را به تنهایى در خلوت مى‏گذارند.البته گاهى فقط على علیه السلام در آنجا حضور داشته و شاید همیشه على علیه السلام بوده است.این را من الآن نمى‏دانم.قدر مسلم این است كه گاهى على علیه السلام بوده است،چون مى‏فرماید:


و لقد جاورت رسول الله علیه السلام بحراء حین نزول الوحى.


آن ساعتى كه وحى نزول پیدا كرد من آنجا بودم.


از آن كوه پایین نمى‏آمد و در آنجا خداى خودش را عبادت مى‏كرد.اینكه چگونه تفكر مى‏كرد،چگونه به خداى خودش عشق مى‏ورزید و چه عوالمى را در آنجا طى مى‏كرد،براى ما قابل تصور نیست .على علیه السلام در این وقت بچه‏اى است حد اكثر دوازده ساله.در آن ساعتى كه بر پیغمبر اكرم وحى نازل مى‏شود،او آنجا حاضر است.پیغمبر یك عالم دیگرى را دارد طى مى‏كند.هزارها مثل ما اگر در آنجا مى‏بودند،چیزى را در اطراف خود احساس نمى‏كردند ولى على علیه السلام یك دگرگونیهایى را احساس مى‏كند.قسمتهاى زیادى از عوالم پیغمبر را درك مى‏كرده است،چون مى‏گوید:


و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزول الوحى.


من صداى ناله شیطان را در هنگام نزول وحى شنیدم.


مثل شاگرد معنوى كه حالات روحى خودش را به استادش عرضه مى‏دارد،به پیغمبر عرض كرد:یا رسول الله!آن ساعتى كه وحى داشت بر شما نازل مى‏شد،من صداى ناله این ملعون را شنیدم .فرمود:بلى على جان!:«انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى إلا أنك لست بنبى» (5) شاگرد من!تو آنها كه من مى‏شنوم مى‏شنوى و آنها كه من مى‏بینم مى‏بینى ولى تو پیغمبر نیستى.


این،مختصرى بود از قضایاى مربوط به قبل از رسالت پیغمبر اكرم كه لازم مى‏دیدم براى شما عرض كنم.

سه شنبه 16/10/1393 - 10:9 - 0 تشکر 691395

سیرى در سخنان رسول اكرم

چند سخن از سخنان این شخصیت بزرگوار را براى شما نقل مى‏كنم كه خود سخنان پیغمبر معجزه استـقرآن كه سخن خداست به جاى خودـمخصوصا با توجه به سوابقى كه عرض كردم.كودكى كه سرنوشت،او را یتیم قرار داد در وقتى كه در رحم مادر بود،و لطیم قرار داد در سن پنج سالگى،دوران شیرخوارگى‏اش در بادیه گذشته است و در مكه سرزمین امیت و بى سوادى بزرگ شده و زیر دست هیچ معلم و مربى‏اى كار نكرده است،مسافرتهایش محدود بوده به دو سفر كوچك،آنهم سفر بازرگانى به خارج جزیرة العرب،و با هیچ فیلسوفى،حكیمى،دانشمندى برخورد نداشته است،معذلك قرآن به زبان او جارى مى‏شود و بر قلب مقدس او نازل مى‏گردد،و بعد هم سخنانى خود او مى‏گوید،و این سخنان آنچنان حكیمانه است كه با سخنان تمام حكماى عالم نه تنها برابرى مى‏كند بلكه بر آنها برترى دارد.حالا اینكه ما مسلمانها اینقدرها عرضه این كارها را نداریم كه سخنان او را جمع كنیم و درست پخش و تشریح نماییم،مسأله دیگرى است.

كلمات پیغمبر را در جاهاى مختلف نقل كرده‏اند.من مخصوصا از قدیمترین منابع،قسمتى را نقل مى‏كنم.از قدیمترین منابعى كه در دست است یا لا اقل من در دست داشته‏ام كتاب البیان و التبیین جاحظ است.جاحظ در نیمه دوم قرن سوم مى‏زیسته است،یعنى این سخنان تقریبا در نیمه اول قرن سوم نوشته شده است.این كتاب حتى از نظر فرنگیها و مستشرقین جزء كتابهاى بسیار معتبر است.اینها سخنانى نیست كه بگویید بعدها نقل كرده‏اند،نه،در قرن سوم به صورت یك كتاب در آمده است كه البته قبل از قرن سوم هم بوده است چون جاحظ اینها را با سند نقل مى‏كند.

مثلا شما ببینید در زمینه مسؤولیتهاى اجتماعى،این شخصیت بزرگ چگونه سخن مى‏گوید،مى‏فرماید :مردمى سوار كشتى شدند و دریایى پهناور را طى مى‏كردند.یك نفر را دیدند كه دارد جاى خودش را نقر مى‏كند یعنى سوراخ مى‏كند.یك نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد.چون دستش را نگرفتند،آب وارد كشتى شد و همه آنها غرق شدند،و این چنین است فساد.

توضیح اینكه:یك نفر در جامعه مشغول فساد مى‏شود،مرتكب منكرات مى‏شود.یكى نگاه مى‏كند مى‏گوید به من چه،دیگرى مى‏گوید من و او را كه در یك قبر دفن نمى‏كنند.فكر نمى‏كنند كه مثل جامعه،مثل كشتى است.اگر در یك كشتى آب وارد بشود،و لو از جایگاه یك فرد وارد بشود،تنها آن فرد را غرق نمى‏كند بلكه همه مسافرین را یكجا غرق مى‏كند.!203 آیا در باره مساوات افراد بنى آدم،سخنى از این بالاتر مى‏توان گفت:«الناس سواء كاسنان المشط» (6) .(حال من نمى‏دانم شانه‏اى را هم در آورد یا نه).شانه را نگاه كنید،دندانه‏هاى آن را ببینید ببینید آیا یكى از دندانه‏هاى آن از دندانه دیگر بلندتر هست؟نه.انسانها مانند دندانه‏هاى شانه برابر یكدیگرند.ببینید در آن محیط و در آن زمان،انسانى اینچنین درباره مساوات انسانها سخن مى‏گوید كه بعد از هزار و چهار صد سال هنوز كسى به این خوبى سخن نگفته است!

در حجة الوداع فریاد مى‏زند:

«ایها الناس!ان ربكم واحد و ان اباكم واحد،كلكم لآدم و آدم من تراب،لا فضل لعربى على عجمى الا بالتقوى.» (7)

ایها الناس!پروردگار همه مردم یكى است،پدر همه مردم یكى است،همه‏تان فرزند آدم هستید،آدم هم از خاك آفریده شده است.جایى باقى نمى‏ماند كه كسى به نژاد خودش،به نسب خودش،به قومیت خودش و به این جور حرفها افتخار كند.همه از خاك هستیم،خاك كه افتخار ندارد.پس افتخار به فضیلتهاى روحى و معنوى است،به تقواست.ملاك فضیلت فقط تقواست و غیر از این دیگر چیز دیگرى نیست.

سه شنبه 16/10/1393 - 10:10 - 0 تشکر 691396

این حدیث را كه از رسول اكرم است،از كافى نقل مى‏كنم:


ثلاث لا یغل علیهن قلب امرى‏ء مسلم:اخلاص العمل لله و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم (8) .


سه چیز است كه هرگز دل مؤمن نسبت به آنها جز اخلاص،چیز دیگرى نمى‏ورزد(یعنى در آن سه چیز محال است خیانت كند):یكى اخلاص عمل براى خدا.(یك مؤمن در عملش ریا نمى‏ورزد.)دیگر،خیرخواهى براى پیشوایان واقعى مسلمین(یعنى خیرخواهى در جهت خیر مسلمین،ارشاد و هدایت پیشوایان در جهت خیر مسلمین).سوم مسأله وحدت و اتفاق مسلمین(یعنى نفاق نورزیدن،شق عصاى مسلمین نكردن،جماعت مسلمین را متفرق نكردن).


این جمله‏ها را مكرر شنیده‏اید:


«كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعیته.» (9)


«المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده.» (10) لن تقدس امة حتى یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متتعتع. (11)


هیچ ملتى به مقام قداست نمى‏رسد مگر آنگاه كه افراد ضعیفش بتوانند حقوقشان را از اقویا بدون لكنت زبان مطالبه كنند.


ببینید سیرت چیست و چه مى‏كند؟!اصحابش نقل كرده‏اند كه در دوره رسالت،در سفرى خدمتشان بودیم.در منزلى پایین آمده بودیم و قرار بود كه در آنجا غذایى تهیه شود.گوسفندى آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح كنند و از گوشت آن مثلا آبگوشتى بسازند و تغذیه كنند.یكى از اصحاب به دیگران مى‏گوید سر بریدن گوسفند با من،دیگرى مى‏گوید پوست كندن آن با من،سومى مثلا مى‏گوید پخت آن با من و...پیغمبر اكرم مى‏فرماید جمع كردن هیزم از صحرا با من.اصحاب عرض كردند:یا رسول الله!ما خودمان افتخار این خدمت را داریم،شما سر جاى خودتان بنشینید،ما خودمان همه كارها را انجام مى‏دهیم.فرمود:بله،مى‏دانم،من نگفتم كه شما انجام نمى‏دهید ولى مطلب چیز دیگرى است.بعد جمله‏اى گفت،فرمود:


ان الله یكره من عبده ان یراه متمیزا بین اصحابه (12) .


خدا دوست نمى‏دارد كه بنده‏اى را در میان بندگان دیگر ببیند كه براى خود امتیاز قائل شده است.


من اگر اینجا بنشینم و فقط شما بروید كار كنید،پس براى خودم نسبت به شما امتیاز قائل شده‏ام.خدا دوست ندارد كه بنده‏اى خودش را به چنین وضعى در بیاورد (13) .ببینید چقدر عمیق است!


این مسأله به اصطلاح امروز«اعتماد به نفس»در مقابل اعتماد به انسانهاى دیگر،حرف درستى است،البته نه در مقابل اعتماد به خدا.اعتماد به نفس سخن بسیار درستى است،یعنى اتكال به انسان دیگر نداشتن،كار خود را تا جایى كه ممكن است خود انجام دادن و از احدى تقاضا نكردن.


ببینید این تربیتها چقدر عالى است!این«بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»معنى‏اش چیست؟باز اصحابش نقل كرده‏اند (14) كه در یكى از مسافرتها در منزلى فرود آمدیم.همه متفرق شدند براى اینكه تجدید وضویى كنند و آماده نماز بشوند.دیدیم كه پیغمبر اكرم بعد از آنكه از مركب پایین آمد،طرفى را گرفت و رفت.مقدارى كه دور شد،ناگهان برگشت.اصحاب با خود فكر مى‏كنند كه پیغمبر اكرم براى ما چه بازگشت؟آیا از تصمیم اینكه امروز اینجا بمانیم منصرف شده است؟همه منتظرند ببینند آیا فرمان مى‏دهند كه حركت كنید برویم.ولى مى‏بینند پیامبر چیزى نمى‏گوید.تا به مركبش مى‏رسد.بعد،از آن خورجین یا توبره روى آن،زانو بند شتر را در مى‏آورد،زانوى شترش را مى‏بندد و دوباره به همان طرف راه مى‏افتد.اصحاب با تعجب گفتند:پیامبر براى چنین كارى آمدى؟!این كه كار كوچكى بود!اگر از آنجا صدا مى‏زد:آى فلان كس!برو زانوى شتر مرا ببند،همه با سر مى‏دویدند.گفتند:یا رسول الله!مى‏خواستید به ما امر بفرمایید.به هر كدام ما امر مى‏فرمودید،با كمال افتخار این كار را انجام مى‏داد.ببینید سخن،در چه موقع و در چه محل و چقدر عالى است!فرمود:«لا یستعن احدكم من غیره و لو بقضمة من سواك»تا مى‏توانید در كارها از دیگران كمك نگیرید و لو براى خواستن یك مسواك.آن كارى را كه خودت مى‏توانى انجام بدهى،خودت انجام بده.نمى‏گوید كمك نگیر و از دیگران استمداد نكن و لو در كارى كه نمى‏توانى انجام بدهى،نه،آنجا جاى استمداد است.


اگر كسى این توفیق را پیدا كند كه سخنان رسول اكرم را از متون كتب معتبر جمع آورى كند،و هم توفیق پیدا كند كه سیره پیغمبر اكرم را به سبك سیره تحلیلى از روى مدارك معتبر جمع و تجزیه و تحلیل كند،آن وقت معلوم مى‏شود كه در همه جهان شخصیتى مانند این شخص بزرگوار ظهور نكرده است.تمام وجود پیغمبر اعجاز است،نه فقط قرآنش اعجاز است بلكه تمام وجودش اعجاز است.عرایض خودم را با چند كلمه دعا خاتمه مى‏دهم:


باسمك العظیم الاعظم الاعز الاجل الاكرم یا الله...


پروردگارا دلهاى ما را به نور ایمان منور بگردان.انوار معرفت و محبت خودت را بر دلهاى ما بتابان.ما را شناساى ذات مقدس خودت قرار بده.ما را شناساى پیغمبر بزرگوارت قرار بده .انوار محبت پیغمبر اكرمت را در دلهاى همه ما قرار بده.انوار محبت و معرفت اهل بیت پیغمبر را در دلهاى همه ما قرار بده.ما را آشنا با سیرت پیغمبر خودت و ائمه اطهار قرار بده .ما را قدردان اسلام و قرآن و این وجودات مقدسه بفرما.اموات ما را مشمول عنایات و رحمت خودت بفرما.


و عجل فى فرج مولانا صاحب الزمان

سه شنبه 16/10/1393 - 10:10 - 0 تشکر 691397

صد سخن از كلمات پیامبر صلى الله علیه و آله

از كلمات كوتاه حضرت رسول (15) صلى الله علیه و آله


1.هر چه فرزند آدم پیرتر مى‏شود،دو صفت در او جوانتر مى‏گردد:حرص و آرزو.


2.دو گروه از امت من هستند كه اگر صلاح یابند،امت من صلاح مى‏یابد و اگر فاسد شوند،امت من فاسد مى‏شود:علما و حكام.


3.شما همه شبان و مسؤول نگاهبانى یكدیگرید.


4.نمى‏توان همه را با مال راضى كرد اما به حسن خلق،مى‏توان.


5.نادارى بلاست.از آن بدتر،بیمارى تن،و از بیمارى تن دشوارتر،بیمارى دل.


6.مؤمن همواره در جستجوى حكمت است.


7.از نشر دانش نمى‏توان جلو گرفت.


8.دل انسانى همچو پرى است كه در بیابان به شاخه درختى آویزان باشد،از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیر و رو مى‏شود.


9.مسلمان آن است كه مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند.


10.رهنماى به كار نیك،خود كننده آن كار است.


11.هر دل سوخته‏اى را عاقبت پاداشى است.


12.بهشت زیر قدمهاى مادران است.


13.در رفتار با زنان،از خدا بترسید و آنچه درباره آنان شاید،از نیكى دریغ ننمایید.


14.پروردگار همه یكى است و پدر همه یكى.همه فرزند آدمید و آدم از خاك است.گرامى‏ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.


15.از لجاج بپرهیزید كه انگیزه آن،نادانى و حاصل آن،پشیمانى است.


16.بدترین مردم كسى است كه گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد،و باز از او بدتر كسى است كه مردم از گزند او در امان و به نیكى او امیدوار نباشند.


17.خشم مگیر و اگر گرفتى،لختى در قدرت كردگار بیندیش.


18.چون تو را ستایش كنند،بگو اى خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمى‏دانند بر من ببخش و مرا مسؤول آنچه مى‏گویند قرار مده.


19.به صورت متملقین خاك بپاشید.


20.اگر خدا خیر بنده‏اى را اراده كند،نفس او را واعظ و رهبر او قرار مى‏دهد.


21.صبح و شامى بر مؤمن نمى‏گذرد مگر آنكه بر خود گمان خطا ببرد.


22.سخت‏ترین دشمن تو همانا نفس اماره است كه در میان دو پهلوى تو جا دارد.


23.دلاورترین مردم آن است كه بر هواى نفس غالب آید.


24.با هواى نفس خود نبرد كنید تا مالك وجود خود گردید.


25.خوشا به حال كسى كه توجه به عیوب خود،او را از توجه به عیوب دیگران باز دارد.


26.راستى به دل آرامش مى‏بخشد و از دروغ شك و پریشانى مى‏زاید.


27.مؤمن آسان انس مى‏گیرد و مأنوس دیگران مى‏شود.


28.مؤمنین همچو اجزاى یك بنا همدیگر را نگاه مى‏دارند.


29.مثل مؤمنین در دوستى و علقه به یكدیگر مثل پیكرى است كه چون عضوى از آن به درد بیاید،باقى اعضا به تب و بى خوابى دچار مى‏شوند.


30.مردم مانند دندانه‏هاى شانه با هم برابرند.


31.دانش جویى بر هر مسلمانى واجب است.


32.فقرى سخت‏تر از نادانى و ثروتى بالاتر از خردمندى و عبادتى والاتر از تفكر نیست.


33.از گهواره تا گور دانشجو باشید.


34.دانش بجویید گرچه به چنین باشد.


35.شرافت مؤمن در شب زنده‏دارى و عزت او در بى‏نیازى از دیگران است.


36.دانشمندان تشنه آموختن‏اند.!37209.دلباختگى كر و كور مى‏كند.


38.دست خدا با جماعت است.


39.پرهیزگارى جان و تن را آسایش مى‏بخشد.


40.هر كس چهل روز به خاطر خدا زندگى كند،چشمه حكمت از دلش به زبان جارى خواهد شد.


41.با خانواده خود بسر بردن،از گوشه مسجد گرفتن،نزد خداوند پسندیده‏تر است.


42.بهترین دوست شما آن است كه معایب شما را به شما بنماید.


43.دانش را به بند نوشتن در آورید.


44.تا دل درست نشود،ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود،دل درست نخواهد بود.


45.تا عقل كسى را نیازموده‏اید،به اسلام آوردن او وقعى نگذارید.


46.تنها به عقل مى‏توان به نیكیها رسید.آن كه عقل ندارد از دین تهى است.


47.زیان نادانان بیش از ضررى است كه تبهكاران به دین مى‏رسانند.


48.هر صاحب خردى از امت مرا چهار چیز ضرورى است:گوش دادن به علم،به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل كردن.


49.مؤمن از یك سوراخ دوبار گزیده نمى‏شود.


50.من براى امت خود،از بى‏تدبیرى بیم دارم نه از فقر.


51.خداوند زیباست و زیبایى را دوست مى‏دارد.


52.خداوند مؤمن صاحب حرفه را دوست دارد.


53.تملق،خوى مؤمن نیست.


54.نیرومندى به زور بازو نیست،نیرومند كسى است كه بر خشم خود غالب آید.


55.بهترین مردم،سودمندترین آنان به حال دیگران‏اند.


56.بهترین خانه شما آن است كه یتیمى در آن به عزت زندگى كند.


57.چه خوب است ثروت حلال در دست مرد نیك.


58.رشته عمل،از مرگ بریده مى‏شود مگر به سه وسیله:خیراتى كه مستمر باشد،علمى كه همواره منفعت برساند،فرزند صالحى كه براى والدین دعاى خیر كند.


59.پرستش كنندگان خدا سه گروهند:یكى آنان كه از ترس عبادت مى‏كنند و این عبادت بردگان است،دیگر آنان كه به طمع پاداش عبادت مى‏كنند و این عبادت مزدوران است،گروه سوم آنان كه به خاطر عشق و محبت عبادت مى‏كنند و این عبادت آزادگان است.


60.سه چیز نشانه ایمان است:دستگیرى با وجود تنگدستى،از حق خود به نفع دیگرى گذشتن،به دانشجو علم آموختن.


61.دوستى خود را به دوست ظاهر كن تا رشته محبت محكمتر شود.


62.آفت دین سه چیز است:فقیه بدكار،پیشواى ظالم،مقدس نادان.


63.مردم را از دوستانشان بشناسید،چه،انسان همخوى خود را به دوستى مى‏گیرد.


64.گناه پنهان به صاحب گناه زیان مى‏رساند،گناه آشكار به جامعه.


65.در بهبودى كار دنیا بكوشید اما در كار آخرت چنان كنید كه گویى فردا رفتنى باشید.


66.روزى را در قعر زمین بجویید.


67.چه بسا كه از خودستایى،از قدر خود مى‏كاهند و از فروتنى،بر مقام خود مى‏افزایند.


68.خدایا!فراخترین روزى مرا در پیرى و پایان زندگى كرامت فرما.


69.از جمله حقوق فرزند بر پدر این است كه نام نیكو بر او بگذارد و نوشتن به او بیاموزد و چون بالغ شد،او را همسر انتخاب كند.


70.صاحب قدرت،آن را به نفع خود به كار مى‏برد.


71.سنگین‏ترین چیزى كه در ترازوى اعمال گذارده مى‏شود،خوشخویى است.


72.سه امر،شایسته توجه خردمند است:بهبودى زندگانى،توشه آخرت،عیش حلال.


73.خوشا كسى كه زیادى مال را به دیگران ببخشد و زیادى سخن را براى خود نگاه دارد.


74.مرگ،ما را از هر ناصحى بى‏نیاز مى‏كند.


75.اینهمه حرص حكومت و ریاست و اینهمه رنج و پشیمانى در عاقبت!


76.عالم فاسد،بدترین مردم است.


77.هر جا كه بدكاران حكمروا باشند و نابخردان را گرامى بدارند،باید منتظر بلایى بود .


78.نفرین باد بر كسى كه بار خود را به دوش دیگران بگذارد.


79.زیبایى شخص در گفتار اوست.


80.عبادت هفت گونه است كه از همه والاتر طلب روزى حلال است.!81 211.نشانه خشنودى خدا از مردمى،ارزانى قیمتها و عدالت حكومت آنهاست.


82.هر قومى شایسته حكومتى است كه دارد.


83.از ناسزا گفتن،به جز كینه مردم سودى نمى‏برى.


84.پس از بت پرستیدن،آنچه به من نهى كرده‏اند در افتادن با مردم است.


85.كارى كه نسنجیده انجام شود،بسا كه احتمال زیان دارد.


86.آن كه از نعمت سازش با مردم محروم است،از نیكیها یكسره محروم خواهد بود.


87.از دیگران چیزى نخواهید گرچه یك چوب مسواك باشد.


88.خداوند دوست ندارد كه بنده‏اى را بین یارانش با امتیاز مخصوص ببیند.


89.مؤمن خنده‏رو و شوخ است،و منافق عبوس و خشمناك.


90.اگر فال بد زدى،به كار خود ادامه بده و اگر گمان بد بردى،فراموش كن و اگر حسود شدى،خود دار باش.


91.دست یكدیگر را به دوستى بفشارید كه كینه را از دل مى‏برد.


92.هر كه صبح كند و به فكر اصلاح كار مسلمانان نباشد،مسلمان نیست.


93.خوشرویى كینه را از دل مى‏برد.


94.مبادا كه ترس از مردم،شما را از گفتن حقیقت باز دارد!


95.خردمندترین مردم كسى است كه با دیگران بهتر بسازد.


96.در یك سطح زندگى كنید تا دلهاى شما در یك سطح قرار بگیرد.با یكدیگر در تماس باشید تا به هم مهربان شوید.


97.هنگام مرگ،مردمان مى‏پرسند:از ثروت چه باقى گذاشته؟فرشتگان مى‏پرسند:از عمل نیك چه پیش فرستاده؟


98.منفورترین حلالها نزد خداوند طلاق است.


99.بهترین كار خیر،اصلاح بین مردم است.


100.خدایا مرا به دانش توانگر ساز و به بردبارى زینت بخش و به پرهیزگارى گرامى بدار و به تندرستى زیبایى ده

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.