تبیان، دستیار زندگی

www.mc-dastan.blogfa.com/post-250.asp

فصل برگ ریزان – پاییز - در لارستان فارس ، کودکی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند نعمت که چون نام خانوادگی پدر را یدک می کشید ، شد نعمت نعمتی . شش ساله که بود ، به همراه خانواده اش رفت خرمشهر. بعد از سه سال رفت آبادان و به طور رسمی ، آبادانی شد.از همان وقت که فهمید، وجود خارجی دارد، ادبیات و هنر سفت و سخت یقه اش را گرفت و گفت: هرجا بروی ، رهایت نمی کنیم.سرنوشت تو این است که به جای داشتن خانه و ماشین و این حرفها ، مثل بچه ی آدم فقط به ما فکر کنی و بس. اوهم دست هایش را برد بالا و مثل بچه ی آدم گفت: چشم. تسلیم شما هستم.این بود که به جای شیطنت های کودکی و نوجوانی ، تا دلتان بخواهد در آن فضای نیمه اروپایی ، فیلم دید و در محافل ادبی شرکت کرد. سر انجام آن همه فعالیت ، این شد که هم تئاتر بازی کرد ، هم فیلم ساخت ، هم داستان نوشت ، هم در رادیو نفت ملی ، شد نویسنده و گوینده ی برنامه ی " زیباترین شاهکارهای شهر جهان". بماند که بعدها فهمید اگر دنبال آن کارها نمی رفت ، مثل آدم زندگی می کرد!اما چه فایده که دیگر دیر شده بود و همین طور سرنخ ادبیات و هنر را گرفت و رفت جلو، تا حالا که نه تنها سر نخ از دستش در رفته ، بلکه نمی داند کجای این دنیا ایستاده است. به همه ی آنچه خواندید ،تدریس را هم اضافه کنید. هم در سینمای جوان ، هم در انجمن نمایش اهواز.

از این حرفها که بگذریم ، چون سال 1354 در صنعت نفت اهواز مشغول به کار گردید و علوم تربیتی خوانده بود ، شد مدرس دوره های : مدیریت ، شیوه های برقراری ارتباط موثر ، پرورش مهارت های ارتباطی ، راه های افزایش خلاقیت ، آیین نگارش و گزارش نویسی ، فن اداره ی جلسات و....... البته هنوز هم عقوبت آن تسلیم شدن در برابر ادبیات و هنر ، ادامه دارد. سال 1353 فیلم کوتاه "جرقه" راساخت که کیانوش عیاری آن را تدوین کرد و شد بهترین فیلم بخاطر بهترین ارائه ی سینمایی و بعد در جشنواره ی سراسری سینمای جوان ، پلاک زرین گرفت و تا چشم باز کرد، دید "جرقه" رفته به فستیوال فیلمهای کوتاه آسیا! با اجازه ی شما ، به همین منوال ادامه داد تا همین الآن که یک سالی می شود از صنعت نفت بازنشسته شده ، هنوزهم وادی ادبیات و هنر، نمی خواهد دست از سرش بردارد. بر روی چند فیلم مستند ، گویندگی کرده و هنوز هم بعضی ها که فکر می کنند نعمتی صدای خوبی دارد، از او به عنوان گوینده ی فیلم یا مجری سمینارهای علمی و هنری استفاده می کنند.اولین داستانش در سال 1349 در مجله ی فردوسی چاپ شد. خلاصه نوشت و نوشت تا سال 87 به صرافت چاپ برخی داستان هایش افتاد که حاصل آن شد مجموعه داستان " مثل باران ، مثل بودن " که چاپ دوم آن هم سال بعد با مقدمه ی صفدر تقی زاده وارد بازار کتاب شد.

از این مجموعه ، داستان هایی که در زیر می آید برگزیده ی جشنواره های مختلف شدند:

" سمبو " برگزیده ی جایزه ی ادبی صادق هدایت در سال 1381

" گوژ پشت " در سال 1386 به مرحله ی نهایی پنجمین جایزه ی ادبی اصفهان راه یافت و از آن تقدیر شد.

" دوکبوتر زیر باران " در سال 1388برگزیده ی" نخستین جشنواره ی داستان نفت آبادان " شد و لوح سپاس و تقدیر نامه گرفت.

"بی قرار" در سال 1388لوح تقدیر ویژه ی هیات داوران " اولین جایزه ی ادبی ایلام راوی " گرفت.

دومین مجموعه داستانش " سال هزار و سیصد و هیچ " تازه از تنور چاپ در آمده و از این مجموعه ، داستان " سایه " در آبان ماه 1389برگزیده ی نخستین جایزه ی ادبی بامداد " شد.

سومین مجموعه داستانش هم آماده ی چاپ است که فعلا در انتخاب نام آن دارد روزهای وسواس را سپری می کند. شاید بشود " بلند ترین پشت بام دنیا" شاید هم " رطیل " یا " ضیافت " یا .....

به هر روی ، از عرصه ی ادبیات و هنر که چیزی نصیبش نشد. اما در زندگی خانوادگی ، ثروتمند ترین آدم روی زمین است. سه فرزند دارد. نیما ، پزشک است. مانی ، مهندسی گیاه پزشکی دارد و نسترن ، کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر از دانشگاه تهران.

خیلی زیاد شد وگرنه می نوشت، آخرین فیلم سینمایی که بازی کرده ، " شب واقعه" است به کارگردانی شهرام اسدی و بازی حمید فرخ نژاد.

نعمت نعمتی ، با توجه به رشته ی تحصیلی اش - علوم تربیتی -   شخصیت های داستان هایش را در حوزه ی روان شناسی شخصیت ، روان شناسی تربیتی و روان شناسی اجتماعی موشکافی می کند و رنج و تنهایی انسان را تصویر می نماید.به بیان دیگر ، نعمتی راوی تنهایی انسان است که به مدد تصویر شناسی ، به تجزیه و تحلیل روانی شخصیت هایی که دور و بر ما زندگی می کنند می پردازد.

مشخصات و معرفی دو کتاب از این نویسنده:

مثل باران ، مثل بودن مجموعه ای از داستانهای کوتاه نویسنده ای حسّاس و خوش قلم است.ماجرای داستانها ، بیشتر در جنوب ، در خوزستان و به ویژه در آبادان می گذرد و خاطره ی سالهای دورِ زندگی در این شهر کارگری را زنده می کند.

بارِش مدامِ باران و آسمانِ ابری در غالبِ داستانها ، نمادِ گویایی از محرومیت و درماندگی ِ تلخی است که بر زندگی ِ خانواده ها و شخصیّتِ داستانها ، به ویژه نوجوانان سایه افکنده است.

نویسنده ، توانسته است چهره ی این محرومیت و اندوه زدگی را با نثری روان و گاهی آمیخته به اصطلاحات ِ بومی و گفت و شنود ِ طبیعی ، تصویر کند.

استان های برگزیده ی این کتاب:

" سمبو" برگزیده ی جایزه ی ادبی صادق هدایت در سال 1381 و چاپ شده در کتاب " یاد هدایت 82 "به کوشش جهانگیر هدایت.

" گوژ پشت " راه یافته به مرحله ی نهایی پنجمین جایزه ی ادبی اصفهان در سال 1386

" دو کبوتر زیر باران " برگزیده ی تارنمای http:www. nisoc.ir شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب در سال 1387

" دو کبوتر زیر باران " برنده ی لوح سپاس و تندیس جشنواره ی داستان نفت آبادان ، یادواره ی استاد نجف دریا بندری در سال 1388

" بی قرار " برنده ی لوح تقدیر ویژه ی هیات داوران اولین جشنواره ی ادبی سراسری ایلام

۲ */ - معرفی مجموعه داستانی جدید از این نویسنده  "سال هزارو سیصدو هیچ":

nemati265@yahoo.com

"وب ادبی این نویسنده معاصر"مثل باران مثل بودن"