این یک زندگی جـــــــــــدیـــــــــد است.
باقی عمرم را در کنار یک طـــــــلــــــــــبــــــــه خواهم بود.
*******
7 بهمن 90 عقد کردیم.2 تیر 91هم عروسیمان بود.
*******
روزهای خوشی که در کنار مـــــحــــمــــدم دارم را مینویسم.
از ناخوشی ها هم مینویسم.میخواهم کسانی که تا به حال با یک طلبه زندگی نکرده اند,بدانند زندگی با طلبه چطوری هست.
******
اگر دوست داشتید,دنبال کنید.
خوشحال میشوم.
******
تفکرات مختلفی درباره زندگی متاهلی داشتم.فرق بین خانه بابا و همسر این هست که خانه بابا آزادیهای خودش را دارد و خانه همسر استقلال خودش را.
خانه پدر همه چیز فراهم هست و خانه همسر,سختی های خاص خودش را دارد.نداشتن دغدغه در خانه پدر تبدیل میشود به فکر اقتصادی و عقل معیشت در خانه همسر.
خلاصه اینکه,با تمام تفاوتهای موجود,من سعی میکنم خودم را عادت بدم به این زندگی جدید....اونم چه کسی؟من که کلی لوس بابا بودم و بچه آخر و بیشتر چیزهایی که خواستم روداشتم. ******
از خدا میخوام که حسابی پشت و پناهم باشه و کمکم کنه..آمین..
مدیر وبلاگ : یک خانم