حضرت مسلم بن عقیل(ع)
گو غیر کُشد زارم، من یار پسندیدم
زاری نکنم هرگز کآزار پسندیدم
مبهوت به هر سویم آواره به هر کویم
تا یوسف خود جویم بازار پسندیدم
هر کوچه که شد جایم بر غربت مولایم
رخسار غریبی بر دیوار پسندیدم
با من همه بستیزید آتش به سرم ریزید
او سوختنم خواهد من نار پسندیدم
مست نگه یارم دلباختۀ دارم
در دار غمش تنها من دار پسندیدم
آن دختر دلبندم این خون دو فرزندم
من در ره محبوبم ایثار پسندیدم
کوبید به سر سنگم سازید ز خون رنگم
من یار پسندیدم، من یار پسندیدم
زخمم به بدن نیکوست اینگونه پسند اوست
یک بار که تیغ آمد صد بار پسندیدم
هر بیت تو را «میثم» بیتی بجنان بخشم
چون شیوه شعرت را بسیار پسندیدم
غلامرضا سازگار
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دلم شور می زد که از دور دیدم
دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند
سوارانی از کوفه و غصه هایش
که پیغمبر روضهی یک شهیدند
رسیدند و از ماجرای تو گفتند
از این که نرفتند از کوفه بیرون
مگر این که دیدند دروازهی شهر
شده میزبان سری غرق در خون
شنیدم که گفتند باز اهل کوفه
نمک خورده اند و نمکدان شکستند
به جز کاسه کهنه عهد و پیمان
تو را سر شکستند و دندان شکستند
شنیدم که تا پای جان ایستادی
ولیکن به تو عرصه را تنگ کردند
تو را دوره کردند و مهمانشان را
پذیرایی آتش و سنگ کردند
شنیدم که از روی دارالعماره
تو را پرت کرده؛ پرت را کشیدند
تن بی سرت را به یک اسب بستند
و در کوچه ها پیکرت را کشیدند
شنیدم که لب تشنه جان دادی آخر
تو را آب دادند و آبی نخوردی
اگرچه لبت پاره از سنگ ها شد
ولی خیزران شرابی نخوردی
سرت زینت سر در شهر گردید
ولی سهم نی ها و طشت طلا نه...
تنت قسمت میخ قصاب ها شد
ولی پایمال سم اسب ها نه...
محمد بیابانی