یکی از عادت های رایج بین مردم ما، این است که در مواجهه با اتفاقات مختلف، از همدیگر گله و شکایت می کنند.
حتما برای شما هم پیش آمده است که مثلا چند ماه به یکی از دوستان یا اقوام تان تلفن نزده اید. او هم به شما تلفن نزده است. هر دو هم در یک سطح هستید (یعنی هم سن و سال) بعد، وقتی شما این بار تلفن را برداشته اید و با او تماس گرفته اید، او بعد از احوالپرسی می گوید: «اصلا به یاد ما نیستی! زنگی نمی زنی!!!» یا وقتی به خانه ی کسی می روید، با گله و شکایت می گوید: «خبری از شما نیست، سر نمی زنید.» در حالیکه چند بار تماس گرفته بودید بروید و آنها شرایطش را نداشتند.
این جور مباحث، به نظرم آن قدر چیپ و سطح پایین است که حتی در صدد پاسخ دادن به آنها برنمی آیم. یعنی حتی خودم را در موضع دفاع قرار نمی دهم که بگویم ما چند بار خواستیم بیاییم، شما نبودید. چون به نظرم آنها خودشان می دانند. اما این عادت گله کردن از دیگران و علاقه به اینکه همیشه از بقیه توقع داشته باشیم آن قدر بین ما رسوخ کرده است که به راحتی با یکی دو جمله نمی شود طرف مقابل را مجاب کرد.
اطرافیان را که نمی شود تغییر داد.
اما
در تربیت فرزندم، نهایت تلاشم را می کنم او را یک متوقع دائمی بار نیاورم.
به نظرم، این اتفاق، نشان می دهد با اینکه همه ی ما مسلمان هستیم و باید بر مدار خدا زندگی کنیم، اما احتمالا خیلی کارها را برای خدا انجام نداده ایم که حالا متوقع هستیم. مثلا برای کسی سوغاتی می آوریم. بعد، وقتی او در سفر بعدی اش برای ما سوغاتی ای ظاهرا ارزان تر می آورد، گله مند می شویم. اگر ما سوغاتی را به جهت توصیه ای که در کلام ائمه شده می بریم، دیگر نباید به ماجرا اینطوری نگاه کنیم. البته از آن طرف هم حدیث داریم که اگر کسی برایت هدیه ای آورد، تو بهتر از آن را برایش ببر. هر چند آنکه اول هدیه آورده، ارزش کارش بیشتر است!! (نقل به مضمون از حکمت ۶۲ نهج البلاغه) ولی این حدیث را باید در مورد خودمان پیاده کنیم. نه اینکه اگر کسی نتوانست هدیه ی بهتری به ما بدهد، از او متوقع باشیم.
احساسم این است: ما به جای اینکه این احادیث و این اصول و آداب و رسوم را در مورد خودمان رعایت کنیم، بیشتر از دیگران توقع داریم آن را رعایت کنند و احتمالا ریشه اش، خودخواهی زیاد ماست.
به سهم خودم، تلاش می کنم این آفت شایع را کمی تا قسمتی از بین ببرم. شما هم دریغ نکنید.
از سایت از جنس خدا