سلام به همه دوستان گل تبیانی
و البته دوستان خوش ذوق و هنری
به همه اونهایی که فی البداعه می گن و در وصف هم اشعار فدایت شوم می سرایند
:)
دوست دارم اینجا با کمک شما اشعاری رو داشته باشیم که در گفت و کلام های روزمره هم کاربرد داره و کلام رو
شیوا تر می کنند.
مثل چی؟
عرض می کنم...
یک کلاس داشتیم تو دانشگاه که به خاطر مشغله استاد به جای هشت صبح ساعت هفت شروع می شد،
حالا حتما می تونید حدس بزنید که قیافه های ما سر صبح چه جوری بوده
:)
استاد این درس یکی از اساتید سن بالا و جا افتاده و البته مهربون بود.
یه روز که یکی از آقا پسر های کلاس ژولیده ، مستقیم از رختخواب اومده بود کلاس و دیر رسیده بود
شاد شنگولی سلامی کرد...
استادمون در جواب گفت:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
و ادامه بیت:
پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست