آهنگ سازی متبسم
رشته تخصصی من ادبیات فارسی است. در اغلب موارد، بسیار دیدهام شنوندهها با شعر به مشکل میخورند و در ابتدا معنایش را متوجه نمیشوند. حتی گاهی شعر حافظ را که پیچیدگیهای ظاهری چندانی ندارد، سخت درک میکنند.
بله بسیاری دکلمه را هم راحت متوجه نمیشوند. چون زبان ادبی نیاز به یک تفحص جداگانه برای درک دارد. نمیتوان براحتی درکش کرد. وقتی مولانا میگوید: شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن. این سوال پیش میآید که شست دلم به دست کن یعنی چه؟
باید بروی و بررسی کنی که شست دل، دل مرغ است که آن را به عنوان حفاظ روی انگشت شست میکشیدهاند تا وقتی زه کمان را میکشند دستشان زخمی نشود. بعد متوجه میشوی که مولانا به معشوق میگوید شست دل مرا به دستت کن و جان مرا نشانه بگیر. اگر این موضوع را کسی نداند متوجه منظور عاشقانه مولانا نمیشود.
سیمرغ را که کار میکردم نیمی از اشعار را به کمک مشاور ادبی درک کردم. با اینکه از کودکی شعر خواندهام و شاگرد بزرگانی بودهام، ولی هر قدر آدم مطالعه کند باز هم جایی در مقوله زبان و ادب گیر میکند. این است که حتی موسیقی با کلام را باید مقولهای جدای از کلام بررسی کرد، چون یک پدیده مستقل است.
بسیاری میگویند گروه دستان و بخصوص شخص شما خواننده را قبول ندارید و گاهی با اغراق میگویند آقای متبسم به خواننده بیاحترامی هم میکند! یا میگویند خواننده در این گروه هیچ است. شما چه واکنش یا پاسخی درباره این حرفها دارید؟
این خیلیها که میفرمایید قطعا اشتباه میکنند. تعداد کارهای با کلام من بیشتر از کارهای بیکلام است و برای من موسیقی با کلام یک نوع ارزشمند از موسیقی است. رابطه ما نیز با خوانندگان گوناگونی که تاکنون کار کردهایم بسیار نیکوست.
البته تاکید میکنم؛ موسیقی باکلام کارکردن به معنای داشتن خواننده برای پرکردن سالنها، باور من نیست. این اخلاق مربوط به موسیقی پاپ است نه موسیقی کلاسیک. من اصلا به جمعیت اعتقاد ندارم و نمیپذیرم هر پدیدهای که طرفداران بیشتری دارد حتما بهتر است! فلسفه زندگی من این نبوده و نیست.
البته فکر نمیکنم تا به حال در ایران سالنهای اجرایتان خالی بوده باشد.
خالی هم بماند موجب دلمردگی من نخواهد شد. اصل این است که آدم به کاری که انجام میدهد اعتقاد داشته باشد. اگر من کاری که باور ندارم، انجام بدهم حتما آن کار محتوای خوبی ندارد و پیام درستی هم به شنونده نخواهد داد.
برویم سراغ موسیقی و پروژه موسیقایی پردیس که قرار است امسال در تهران روی صحنه برود. چرا نام پروژه پردیسشد؟
این واژه در زبانهای اروپایی هم با اندکی اختلاف گویش معنی بهشت میدهد.
این پروژه تاکنون اجراهایی در دیگر کشورها داشته است. میخواهم بدانم اجرای چنین آثاری در دیگر کشورها چه تاثیری روی نگاه مردم غرب به موسیقی ایرانی دارد و مردم این کشورها تا چه حد پذیرای موسیقی شما و در کل موسیقی ایرانی میشود و این آشنایی به چه میانجامد؟
پردیس دو اجرا در شهرهای خارجی داشته؛ یکی در لندن و دیگری بروکسل. اجرایی که در هلند داشتیم بیشتر به عنوان یک برنامه آموزشی انجام شد، اما در لندن و بروکسل دو کنسرت رسمی داشتیم که این کنسرتها هم به علت کمبود امکانات مالی ما برای جمعکردن یک ارکستر حرفهای بزرگ منحصر به نوازندگان دانشجو بوده و میتوانم بگویم یک ارکستر نیمه حرفهای و کوچک بوده است.
پس میتوان گفت اولین اجرای حرفهایتان را در ایران خواهید داشت.
بله. در اجرایی که در ایران داریم همه نوازندهها حرفهای هستند و تعداد اعضای ارکستر هم بیشتر است. اکنون کار را بازنگری کردهام و با فراغ بال بیشتری برای نوازندگان حرفهای نوشتهام.
احساسم این است که اجرای خیلی خوبی خواهیم داشت و بزودی آلبوم صوتی و تصویریاش را هم ارائه خواهیم کرد. البته پروژه خیلی سنگینی است، ولی به همت موسسه فرهنگی هنری ققنوس که حاضر به همراهی در کاری با سرمایهگذاری بالا و درآمد کم شده است، در حال انجام است که جای سپاس دارد.
درباره قطعاتی هم که اجرا خواهید کرد کمی توضیح دهید.
اشعار از شاعران نوپرداز و قدیم ایران است، دو شعر از مولانا «گل خندان که نخندد چه کند» و «عاشق شدهای ای دل سودات مبارک باد»، یک شعر از اخوان ثالث «چاووشی»، از مجموعه آرش کمانگیر سیاوش کسرایی «زندگی زیباست» را کار کردم و یک شعر هم از برادربزرگم رضا متبسم که دوران جوانیاش اشعارش در مجله فردوسی منتشر میشد.
دو قطعه سازی و یک شعر هم از فردوسی آماده کردهایم. در واقع ابیاتی از فردوسی را از داستانهای مختلف جمع کردهام، ولی موضوع همه ابیات ملی است و همهشان درباره ایران.
که ایران چو باغی است خرم بهار / شکفته همیشه گل کامکار / که ایران بهشت است یا بوستان / همی بوی مشک آید از بوستان
این بخش اشارهای دارد به همان که فرهنگ ما ایرانیان در گذشته چگونه بوده است. خواستم قطعهای بسازم که با این مجموعه مناسبت داشته باشد و در پایان کار اجرا شود. این قطعه را برای بخش پایانی اجرا در نظر گرفتهایم که اگر شنونده آنقدر از ما راضی بود که دوباره روی صحنه دعوتمان کند این قطعه را اجرا کنیم.
پس به نوعی جایگزین همان آهنگ درخواستی است که دربارهاش صحبت کردیم.
بله. اصولا پایان اجرا شنوندگان قطعه دیگری را درخواست میکنند، به نظر من خوب نیست که قطعه دوباره (بیز) بیارتباط به موضوع کلی کار باشد. من میگویم شنونده باید با ذهن کاملا عریان بیاید و ببیند ذهنیت هنرمند چیست؟ شاید در این چند سال که او را ندیدیم حرف تازهای برای گفتن داشته باشد. به طور کلی بهتر است شنونده با فضای اصلی کار سالن را ترک کند.
قطعا شما بهتر از من در جریان نقد و نظرات مختلفی که درباره پروژه سیمرغ مطرح شده بود هستید. فکر میکنید پردیس هم تا همان میزان با نظرات مختلف روبهرو شود یا خیر؟ و اینکه این انتقادات شما را ناراحت نمیکند؟
اصلا کاری وجود ندارد که همگان را راضی کند. ما در این جهان حتما باید در تضاد قرار بگیریم و همه نباید نظرشان مانند من باشد. هنرمند باید موافق و مخالف داشته باشد، کسی که مخالف و موافق ندارد مرده است.
چون بود و نبودش، کارکردن و نکردنش برای مردم بیتفاوت شده است. وقتی کسی کارم را نقد میکند با خودم میگویم پس کارم اهمیت دارد که نقد میشود. چیزی که ارزش ندارد را نقد نمیکنند.
در ایران دولت تازهای کار خود را آغاز کرده است .شما فکر میکنید این دولت در عرصه موسیقی باید چه تغییراتی ایجادکندتااهالیموسیقیهمبهآیندهکاریشانامیدوارترشوند؟
باید این نکته را بگویم که مسلما فرهنگ خوراک روحی و پشتوانه رفتاری یک ملت است، برای اینکه بتوانند در کنار هم زندگی کنند. من همیشه گفتهام اگر به وضع هوا و نان مردم میرسید، فراموش نکنید موسیقی و فرهنگ هم هوا و نان است.
به طبیعت نگاه کنید، یک پلنگ وقتی سیر باشد بچه آهوها را نمیگیرد، پس حیوانات نیاز به یک فرهنگ برای همزیستی کنار هم ندارند و این فرهنگ به صورت غریزی در آنها وجود دارد و از طبیعت پیروی میکنند، ولی درباره انسان اینطور نیست. انسانهایی هستند که برای حفظ قدرت خودشان بمباران میکنند و یک ملت و کشور را نابود میکنند.
این انسانها سیریناپذیرند و مدام به دنبال تصاحب چیزهای تازه هستند. پس انسان هیچوقت قانون طبیعت را دنبال نمیکند. برای همین انسان به پدیده دیگری احتیاج دارد که بتواند سالم زندگی کند و آن چیزی نیست جز فرهنگ. بنابراین اگر به فرهنگ پرداخته شود بزهکاری از بین میرود. دزدی و خیانت از بین میرود.
پایمالکردن حق دیگران از بین میرود. چرا؟ چون انسان با آن فرهنگ رشد میکند و دیگر به خودش اجازه نمیدهد این کار را انجام دهد. ولی اگر به فرهنگ پرداخته نشود بیمهری و حق ناشناسی حاکم خواهد شد
. این اتفاق در خیلی از کشورها و تا حدی در ایران رخ میدهد. حالا که مردم اینقدر امیدوارانه به دولت رای دادهاند، دولت شرایطی ایجادکندکهدیگردرمصاحبههایمانازاینحرفهایتلخنداشتهباشیم.
منبع: سایت تبیان زنجان