سلام
خیلی دوستش دارم .فكر اینكه میخواد بره خیلی منو آزار میده.تازه بهش عادت كردم.به خاطر اون از خیلی چیزها بریدم وخواب وخوراك رو به خودم حروم كردم.البته اونم به من خیلی كمك كرد تا آدم دیگه ای بشم..
وقتی داشت میومد من وخیلی های دیگه شاد شدیم وحالا كه داره میره غم زیادی داره دل منو میگیره.یادمه سه شب خاص با هم داشتیم .خیلی شبای با صفایی بود .كلی كیف كردم.گفتم كه آدم دیگه ای شدم ومیترسم اگه اون نباشه من دوباره به حال سابقم برگردم ..مثل سالهای گذشته...آخه این دلبر من فقط سالی یه دفعه به من سر میزنه....اصلا دوست ندارم بره..ولی چكنم كه تقدیره وهر اومدنی بالا خره یه رفتنی داره.همینطور كه داره میره واز من دور میشه..از پشت سر نگاهش میكنم وزمزمه میكنم..
او میرود دامن كشان ...........من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان .......كز دل نشانم میرود
اون میره ومن از خدا میخوام كمكم كنه همانطور كه اون تغییرم داده بمونم تا وقتی سال بعد دوباره میاد شرمندش نشم.
خداجون یعنی میشه یه بار دیگه ماه رمضان رو ببینم.
صدهزاران شکر برگو کردگار پاک را
روزه بگرفتی زدودی از دلت خاشاک را
میرود ماه خدا ومی رسد عید خدا
بنده مومن در این مه سرزده افلاک را
در شب آخر روا باشد که احیایی شوی
فرصت آخر رسیده مومن چالاک را
می شود چاک این گریبان در وداع ماه حق
ای خدا دریاب یاران گریبان چاک را
فطره ات را در کناری نه،برای مستحق
کن رعایت سنت شاهنشه لولاک را
اول شوال عید فطر باشد روزه دار
موسم افطار باشد ترک کن امساک را
در نماز عید شرکت کن کنار مومنین
می دهد مزدی نکو حق صائم دل پاک را
اسماعیل تقوایی