• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 625)
شنبه 5/5/1392 - 10:41 -0 تشکر 626111
چشم اندازی بر ادبیات معاصر ایران

لینک مطلب: http://bookfriend.blogfa.com/post-1144.aspx
نویستده شهریار زرشناس

در بررسی تاریخ تطور ادب فارسی از نیمه‌ی اول قرن سوم هجری قمری و پیدایی اولین آثار منظوم و منثور فارسی دری تا دهه‌های پایانی قرن سیزدهم قمری [که سیطره‌ی ادبیات شبه‌مدرن تدریجاً پدیدار می‌شود و میراث و میراث‌داران ادب کلاسیک به حاشیه رانده می‌شود] آنچه که «ادبیات کلاسیک فارسی» می‌نامیم به همراه تطور تمدن کلاسیک ایران، فراز و فرودهای متعددی را تجربه می‌نماید.

شنبه 5/5/1392 - 10:44 - 0 تشکر 626121

ادبیات، زمینه‌ساز مشروطه

ادب و ادبیات در پیشینه‌ی تاریخی ـ فرهنگی مردم ایران بیشتر دارای مضامین حکمی و تعلیمی و دینی و عرفانی بوده و از زبانی تمثیلی و یا نمادین بهره می‌برده است. در بررسی تاریخ تطور ادب فارسی از نیمه‌ی اول قرن سوم هجری قمری و پیدایی اولین آثار منظوم و منثور فارسی دری تا دهه‌های پایانی قرن سیزدهم قمری [که سیطره‌ی ادبیات شبه‌مدرن تدریجاً پدیدار می‌شود و میراث و میراث‌داران ادب کلاسیک به حاشیه رانده می‌شود] آنچه که «ادبیات کلاسیک فارسی» می‌نامیم به همراه تطور تمدن کلاسیک ایران، فراز و فرودهای متعددی را تجربه می‌نماید.

در لایه‌های مختلف و شؤون متکثر این ادبیات و به ویژه در جهان‌نگری غزلیات حافظ و نیز سعدی در «بوستان» و «گلستان» می‌توان «سرنوشت تاریخی» مردم این سرزمین را که با عناصری از تعالیم قدسی اسلامی و برخی ره‌آوردهای فرهنگ یونانی و مرده‌ریگ به جای مانده از ایران باستان و عرب جاهلی آمیخته است را مشاهده کرد. شعر حافظ و نثر سعدی را می‌توان به عنوان نقطه اوج ادب کلاسیک فارسی مطرح کرد و آن را چون آیینه‌ای برای دریافت درونی‌ترین لایه‌های روح تاریخی ساکنان این مرز و بوم دانست.

در آثار مختلف نثر و نظم ادب کلاسیک فارسی همچنین می‌توان جلوه‌هایی از فراز و فرود تاریخی این قوم و نیز سیر بسط و تطور ادبیات کلاسیک را مشاهده کرد. زبان و ادب فارسی پس از دوره‌ی اوج خود در حافظ و سعدی و از منظر مایه‌های حکمی و عرفانی در عطار و مولوی تدریجاً رو به افول نهاد. آنچه که در دوره‌ی رستاخیز کوتاه‌مدت صفویان ظاهر گردید اگرچه از جهاتی قابل ستایش است [به ویژه از منظر توجه به منقبت ائمه شیعه (ع) در آثار نظم و نثر و پیدایی میراث مکتوب عظیمی از ادبیات فقهی و کلامی شیعه و ظهور شاعرانی چون «محتشم» و رواج مراثی دینی برای امامان (ع)] اما به دلیل میل کردن به نحوی ظاهرگرایی در قالب‌ها و چیزی که شاید بتوان آن را نوعی فرمالیسم ادبی خاص این دوره نامید [با فرمالیسم ادبی قرن بیستم ادبیات غرب ماهیتاً متفاوت است] هیچ گاه در حد و اندازه‌ی آثار شکوفای ادب کلاسیک ما فعلیت نیافت.

البته آنچه درباره‌ی حافظ و سعدی به عنوان زبان معیار برای شعر و نثر فارسی می‌گوییم به معنای تأیید تام و تمام روح جهان‌بینی حافظ و یا سعدی نیست. زیرا برای ما که از منظر «واقع‌گرایی آرمان خواه‌ اسلامی و شیعی» به ادبیات نگاه می‌کنیم، فقط و فقط آثاری را که بازتابنده‌ی تام و تمام روح و باطن تعالیم معصومین (علیهم‌السلام) و اسالیب ادبی قرآنی باشد می‌تواند به طور کامل مورد تأیید قرار گیرد به عنوان مثال شاید از پاره‌ای جهات و به ویژه از منظر تعالیم اسلام فقاهتی بتوانیم در برخی معانی مطروحه در ادب فارسی و آثار بزرگان آن [مثلاً مفهوم «رند» و یا پاره‌ای سهل‌انگاری‌ها در خصوص «شریعت» و برخی شطیحات مرسوم یا …] انتقاداتی را وارد نمائیم. اما به هر حال در این مهم تردیدی نیست که سخن حافظ و مولانا و یا «مصیبت‌نامه»ی عطار «حکمت عملی» سعدی در «بوستان» و «گلستان» … غیر از بار محتوایی معنوی و گرانسنگ‌شان از منظر تبیین و سرشت تاریخی و روح غالب جهان‌نگری قومی مردم ما نیز آموزنده و قابل تأمل می‌باشند.

واقعیت این است که ادب کلاسیک فارسی در امتداد بسط تاریخی خود پس از روزگار صفویه [حتی در دوره‌ی صفویه] گونه‌ای افول و افت را تجربه نمود و شاعران و نویسندگان «عصر بازگشت» از «عبدالرزاق دنبلی» و «صبای کاشانی» گرفته تا «قاآنی» و «سروش اصفهانی» و حتی «میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی» اگرچه کوشیدند تا دوره‌ی شکوفایی ادب کلاسیک را احیاء نمایند اما هرگز به این مهم موفق نگردیدند.

شنبه 5/5/1392 - 10:45 - 0 تشکر 626126

اگرچه در دوره‌ی صفویه کوششی برای احیاء نحوی هنر و ادب دینی و اسلامی صورت گرفت که تا حدودی و از جهاتی نیز موفق بود و موجب رواج شعر دینی و مدح و منقبت اولیای دین گردید، اما مجموعه‌ی دلایلی [که بررسی آنها از حوصله‌ی این دفترخارج است] موجب گردید شعر و نثر دینی شیعی به نقطه‌ی اوج کمال خود نرسد و شکوفایی پدید آمده همچون رستاخیر صفویه، دولت مستعجل باشد.

وجه غالب ادب عصر صفوی یعنی «سبک هندی» نیز علی‌رغم زیبایی‌ها و ظرافت‌ها و حتی در بسیاری موراد عمق معانی عرفانی‌اش [به عنوان مثال در شاعری چون «عبدالقادر بیدل دهلوی»] به هر حال قادر به ایجاد گونه‌ای سبک ادبی مبتنی بر رویکرد متعهد شیعی نگردید.

راه و رسم «نهضت بازگشت» نیز اگرچه به دوران شکوفایی از تاریخ ادب این سرزمین چشم دوخته بود، اما به دلیل فقدان اصالت و حالت سطحی و انفعالی‌ای که داشت و نیز به این دلیل مهم که دیگر روح تاریخی مردمان و دوره‌ای که این شاعران و نویسندگان در آن قرار داشتند، امکان چنین احیایی را به ایشان نمی‌داد؛ عملاً به ورطه‌ی شبیه‌سازی و تقلید درغلتیدند، هر چند که به هر حال و در پاره‌ای موارد موجب احیای برخی زیبایی‌ها و موازین متین فراموش‌شده‌ی ادب فارسی گردیدند.

به هر حال ادب دوره‌ی بازگشت نتوانست نهضت پرنشاط و فعال و توانمندی در ادب فارسی ابداع نماید و جلوی تشتت و بحران زبان را بگیرد. تشتت و بحرانی که مرتبط با بحران تفکر و پریشانی احوالی حاکم بر همه‌ی وجوه و سامان تمدن کلاسیک ایران بود. در چنین وضعیت بحران‌زده و رو به زوالی، تمدن و ادب کلاسیک و نیز تمامی وجوه حیات تمدنی ما در تندباد تعرض طوفان ویرانگر استعمار مدرن غربی قرارگرفتند که آگاهانه و ناآگاهانه و بنا به بازی طرارانه‌ی تاریخ برای ما تقدیر شوم «غرب‌زدگی شبه‌مدرن» را در آستین آورده بود و به همراه زمینه‌سازی برای سیطره‌ی «فرماسیون شبه‌مدرن» در ایران و به عنوان بستر آماده‌گر آن؛ «کاست»Caste روشنفکری در ایران را پدید آورد که نسل‌های مختلف آن خود را داعیه‌دار و متولی «ادب معاصر ایران» می‌دانستند و در واقع ادبیاتی مبتنی و متکی بر مشهورات ‌شبه‌مدرنیستی و مقلد ادب رو به انحطاط مدرنیته‌ی بحران‌زده را به صورت غالباً تقلیدی و با جوهری اساساً سطحی و ماهیتی نیست‌انگار ترویج نمودند که در افواه و مطالب ژورنالیستی و ادبیات رسانه‌ای «ادبیات معاصر ایران» نام گرفت و شاید بهتر باشد آن را «ادبیات شبه‌مدرنیستی نیست‌انگار» صد و پنجاه ساله‌ی اخیر بنامیم که تنه‌ی اصلی آن متکی بر رویکرد «کاست» روشنفکری مبلغ تجددگرایی سطحی و وابسته قرار دارد و از چهره‌ها و آثار آن تغذیه می‌کند. اگر چه تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و به صورت موارد نادر و استثنایی، معدود چهره‌های متعهد و آرمانگرایی بوده‌اند که در ظرف زمانی سیطره‌ی این ادبیات، رها از آفات روشنفکرانه و تجددگرایانه‌ی آن به گونه‌ای آرمان‌طلبانه و حق‌مدارانه کوشیده‌اند، اما وجه غالب و اصلی این ادبیات چیزی جز ترویج صور مختلف نیست‌انگاری شبه‌مدرن و روایت‌های تقلیدی و شعاری ایدئولوژی‌های غربی و مشهورات مدرنیستی نبوده است. در تاریخ ادبیات ایران مقطع پس از «عصر بازگشت» را که مصادف با دوره‌ی رواج ادبیات نیست‌انگار شبه‌مدرنیستی می‌باشد، مقطع «ادبیات معاصر» می‌نامیم. در این دوره در نظم و نثر ابتدا تحولی در مضامین و دورن‌مایه‌ها و رویکرد کلی نویسنده و شاعر و جهان‌نگری حاکم بر اثر او پدید می‌آید و همزمان [و یا در مواردی به فاصله‌ی اندکی] قالب‌ها و به تعبیر دقیق‌تر اساساً ساختار و مجموعه‌ی ادبی جدیدی ظهور می‌کند که با ادب کلاسیک فارسی در چند ویژگی تفاوت مبنایی و اساسی دارد، بدین مضمون که: اولاً ادبیات شبه مدرن پدید آمده که آن را به صورت مصطلح «ادبیات معاصر» می‌نامیم و به لحاظ ساختار وجودی خود به گونه‌ای کلی مقلد ادبیات مدرن غربی و رویکردهای مختلف آن می‌باشد. این تقلیدگری خود را در پیدایی صورت مقلدانه‌ی ساختارهایی چون «رمان» و «داستان کوتاه» در قلمرو نثر و نیز، «شعر نو» و یا اشعار موزون با درون‌مایه‌های «رمانتیک» و نیهیلیستی و الگوبرداری شده از رویکردهای ادبی و ایدئولوژی‌های سکولار در قلمرو نظم و شعر ادبیات معاصر نشان می‌دهد.

ثانیاً در آنچه که آن را «ادبیات معاصر ایران» و یا به تعبیر دقیق‌تر «ادبیات معاصر شبه‌مدرن و روشن‌فکر زده‌ی ایران» می‌نامیم و اصرار داریم بر تفاوت‌های آن با «ادبیات معاصر متعهد به انقلاب اسلامی» و یا به عبارتی فنی‌تر «ادبیات مبتنی بر واقع‌گرایی آرمان‌خواهانه‌ی شیعی» [که تقریباً با انقلاب اسلامی متولد گردیده است، هر چند جوانه‌هایی از آن در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب نیز وجود داشته است] تأکید ورزیم، از اساس بشر و نسبت او با هستی و نظام عالم بر پایه‌ی تفسیر نیست‌انگارانه‌ی شبه‌مدرن و رویکرد سکولار به انسان و نحوی تقلید ظاهرگرایانه و افراطی از مکاتب ادبی غربی بنا گردیده است.

ثالثاً در ادبیات معاصر شبه مدرن ایران که در این بررسی‌ها آن را به اختصار «ادبیات معاصر ایران» می‌نامیم، تجربه‌ها و درون‌مایه‌های نیست‌انگاری شبه‌مدرن، سیاست‌زدگی ملهم از ایدئولوژی‌های سکولار، یأس‌انگاری و از خودبیگانگی بشر بی‌هویت مدرنیست، برخی آرمان‌ها ایدئولوژیکی لیبرالی، ناسیونالیستی و یا سوسیالیستی و همچنین شاخص مذهب‌ستیزی و بی‌مبالاتی نسبت به اخلاقیات و گونه‌ای سنت‌ستیزی بیمارگونه و سطحی و غریزه‌گرایی نفسانی به طور مستمر دیده می‌شود.

هر چند که این ویژگی‌ها در مقاطع و ادوار مختلف حیات این ادبیات به انحاء و اشکال مختلف ظاهرگردیده‌اند.

رابعاً، طبیعت ادبیات شبه‌مدرن ایران [ادبیات معاصر ایران] به دلیل ذات نیست‌انگار و شبه‌مدرنیستی آن بر غفلت‌زایی و ایمان‌زدایی و ترویج اوهام سکولار قرار دارد و حتی در مقاطعی که رنگ و بو و سبک و سیاق مبارزه‌جو و سیاسی ـ افشاگر علیه مظاهر استبدادی پیدا می‌کند [چه فی‌المثل در اشعار سیاسی ادب مشروطه در سپیده دم ادبیات معاصر شبه‌مدرن و یا در اشعار ضداستبدادی مثلاً «گلسرخی» در انتهای تاریخ ادب شبه‌مدرن ایران] به دلیل رویکرد باطناً غرب‌زده و ملهم و مقلد ایدئولوژی‌های عالم مدرن و تفسیر اومانیستی سکولاریستی آن از بشر و هستی به هر حال روحی غفلت‌زا [غفلت‌زایی نسبت به ساحت قدس و حقیقت متعالی عالم] دارد. هر چند که این سخن هرگز و هرگز به معنای نادیده گرفتن و یا کم بها دانستن رشادت‌های جوانانی که صادقانه اما اسیر قفس بی‌پایه‌ی ایدئولوژی‌ها سکولار مقلدانه به مبارزه با استبداد رژیم سراپا وابسته به شاه پرداختند [و البته تعداد و نیز وزن آنها به لحاظ کمی و کیفی در مجموعه‌ی «کاست روشنفکری» و ادبیات معاصر شبه‌مدرن ایران اندک و ناچیز بوده است] نمی‌باشد. هر چند که در یک ارزیابی کلی می‌توان گفت جهت‌گیری مجموعه‌ی کاست روشنفکری ایران و ادبیات شبه‌مدرنیستی‌اش به نفع رژیم پهلوی و به ویژه در مسیر بسط سیطره‌ی فرماسیون شبه‌مدرن در ایران قبل و بعد از انقلاب بوده و هست.

شنبه 5/5/1392 - 10:46 - 0 تشکر 626129

یک نکته‌ی بسیار مهم که باید بدان توجه کرد این است که نام بردن از ژانرها و گونه‌های ادبی‌ای نظیر «رمان» و یا «شعر نو» در قلمرو بررسی ادبیات معاصر شبه‌مدرن ایران به هیچ روی به این معنا نیست که ادبیات معاصر متکی بر «واقع‌گرایی آرمان‌طلبانه‌ی شیعی» و برخاسته از انقلاب اسلامی نمی‌تواند و یا نباید از این گونه‌های ادبی بهره گیرد. بلکه باید توجه داشت نسبتی را که ادبیات واقع‌گرای آرمان‌طلب شیعی با«رمان» و «شعر نو» برقرار می‌کند و دخل و تصرفی را که در آن انجام می‌دهد، از اساس متفاوت با نسبتی است که نویسندگان و شاعران شبه‌مدرنیست با آن برقرار می‌نمایند. در واقع ادبیات واقع‌گرای آرمان‌خواه شیعی، «رمان»،«داستان کوتاه» و در صورت بهره‌گیری،، گونه‌های ادبی و شعری موسوم به «شعر نو» را به گونه‌ای تعریف می‌کند و به عنوان «ماده‌» برای «صورتِ» اندیشه‌ی آرمانی خود قرار می‌دهد که آن گونه‌ها تا حدودی و از جهاتی و به میزان ظرفیت وسعه‌ی وجودی خود دگرگون و حتی متحول می‌گردند هر چند که برخی از خصایص ذاتی گونه و ژانر ادبی خاص خود را نیز تا حدودی با ضریب‌ها و میزان‌های مختلف [بسته به درون‌مایه‌ی اثر و توانمندی مؤلف یا شاعر و برخی عوامل دیگر] حفظ می‌نمایند. در واقع در ارتباط ارگانیک مؤلف و ژانر خاص ادبی در پروسه‌ی پیوند تنگاتنگ و بعضاً دیالکتیکی [در معنای هگلی این اصطلاح و نه معنای مرسوم مارکسیستی آن] آنها و جهان‌نگری دینی و محتوای اعتقادی نویسندگان و شاعران دین‌مدار ادبیات واقع‌گرای آرمان طلب شیعی خواه ناخواه [تا حدودی و از جهاتی و گاه بسیار مبنایی و ساختاری] بر ماهیت و یا حداقل کیفیت و ساختار رمان و یا شعر نو و ژانرها و قالب‌های ادبی مورد استفاده‌ی مؤلف تأثیر دگرگون‌کننده و حتی شاید متحول‌کننده‌ای می‌گذارد که در بررسی ادبیات واقع‌گرای آرمان طلب باید بدان توجه کرد.

شنبه 5/5/1392 - 10:46 - 0 تشکر 626131

در یک نگاه کلی می‌توان تاریخ ادبیات معاصر شبه مدرن ایران تا مقطع انقلاب اسلامی را به ادوار ذیل تقسیم کرد:

1ـ دوره‌ی اول که آن را می‌توان دوره‌ی «ادبیات مشروطه» نامید. در این دوره نخستین وجوه ادب شبه‌مدرن معاصر ایران ظاهر می‌گردد. در این دوره آثار ادبی «رمان واره» و نیز اشعاری در قالب‌های کلاسیک اما با مضامینی مدرنیستی ظاهر می‌گردد. می‌توان گفت ادب مشروطه تقریباً اندکی پس از اصلاحات شبه‌مدرنیستی «میرزا جعفرخان مشیرالدوله» در نیمه‌ی اول دهه‌ی هفتاد هجری قمری آغاز می‌گردد و شاید بتوان تألیف حکایت رمان واره‌ی «ستارگان فریب‌خورده» توسط «آخوند زاده» به سال 1273 ق و یا اندکی قبل از آن برخی اشعار «دساتیریِ» شاعری چون «یغمای جندقی» و یا با دقت‌نظر بیشتر برخی اشعار «میرزا علی اکبر طاهرزاده‌ی صابر» را نخستین جلوه‌های خام آن دانست. البته در خصوص «یغمای جندقی» باید دقت کرد که فقط اشعار «دساتیری» او را به دلیل ماهیت تقلیدی ملهم از ناسیونالیسم شبه‌مدرن‌اش می‌توان در زمره‌ی جلوه‌های آغازین ادب شبه‌مدرن [آن هم با مسامحه و تقریب] نامید. بنابراین می‌توان زمان تقریبی ادب مشروطه را از حدود 1280 ق تا 1324 ق (1240 ش تا 1285 ش) عنوان کرد.

2ـ دوره‌ی دوم که می‌توان آن را «ادبیات پس از مشروطه» نامید و زمان تقریبی آن از 1285 ش تا 1300 ش است. در این دوره نخستین رمان‌های زبان فارسی تألیف می‌گردد و جوانه‌های «شعر نو» در کنار رواج گسترده‌ی اشعاری با اوزان عروضی و مضامین شبه‌مدرنیستی در قلمرو شعری خودنمایی می‌کند.

3ـ دوره‌ی سوم ادب شبه مدرن ایران مصادف با سلطنت مطلقه‌ی استبداد شبه‌مدرنیستی رضا شاه است سال‌های 1300 ش تا 1320 ش را دربرمی‌گیرد. در این دوره شعر نو و ژانرهایی چون «داستان کوتاه» و صور مختلف رمان به تفصیل ظاهر می‌گردند و مضامین نیست‌انگارانه را ترویج می‌کنند.

4ـ دوران پهلوی دوم یعنی سال‌های 1320 ش تا 1357 ش را می‌توان واپسین دوره‌ی ادبیات معاصر ایران قبل از انقلاب دانست که خود در قلمرو شعر و داستان ضمن برخوردای از کثرت و تنوع بسیار، دارای دوره‌های فرعی مختلفی نیز می‌گردد.

نخستین دوره‌ی ادبیات غرب‌زده‌ی شبه‌مدرن ایران که مبدأ تقریبی آغازش را می‌توان سال‌های دهه‌ی 1280 ق قرار دارد؛ «ادبیات مشروطه» نامیده می‌شود. این ادبیات که بیشتر در میان گروه‌های مختلف کاست روشنفکری ایران و طیف اصلاح‌طلبان شبه‌مدرنیست دربار قاجار و نیز بخش‌هایی از طبقه‌ی متوسط شهری در حال شکل‌گیری و سرمایه‌داران نوظهور این دوره نفوذ و مخاطب داشت، از عوامل زمینه‌ساز ایجاد هژمونی کاذب منورالفکران بر نهضت مشروطه بوده است.

شنبه 5/5/1392 - 10:47 - 0 تشکر 626132

جریان ادبی زمینه‌ساز سیطره‌ی بینش مشروطیت لیبرال در اساس و بنیان‌های فکری و نیز کلی‌ترین صور رویکردهای خود به لحاظ قالب و محتوا، جریانی شبه‌مدرنیست بود. اما رویکرد ادبیات این دوره با رویکرد دوره‌های بعدی ادب شبه‌مدرن تفاوت‌هایی دارد. ویژگی‌های ادبیات شبه‌مدرن مشروطه را می‌توان این گونه برشمرد.

1ـ ادبیات مشروطه به لحاظ ساختار و قالب در قلمروهای نثر و نظم دگرگونی‌ها و تغییراتی را پدید آورده است. در قلمرو ادبیات منثور نخستین کوشش‌ها [البته اغلب بسیار ناپخته و سطحی] در تقلید از مدل رمان‌نویسی غرب صورت گرفته است که به پیدایی حکایت‌های رمان‌واره‌ای چون «ستارگان فریب‌خورده» از «آخوند زاده» و «کتاب احمد» و نیز کتاب «مسالک‌المحسنین» از «عبدالرحیم طالبوف» و یا رمان واره‌ی «سیاحتنامه‌ی ابراهیم بیگ» از «زین‌العابدین مراغه‌ای» انجامیده است. همچنین در این دوره در قلمرو اشعار کلاسیک ضمن دگرگونی در محتوا و توجه بیشتر به مسائل سیاسی و اجتماعی و نحوی کوشش برای ترویج رویکرد شبه‌مدرنیستی، به لحاظ قالب نیز تغییراتی پدید می‌آید و قالب‌هایی چون مسمط و مستزاد و تصنیف از مهجوریت چند قرنی خارج شده و مورد توجه خاص شعرای این دوره قرار می‌گیرند. این قالب‌ها به عنوان چارچوبی برای بیان محتوای غالباً سیاسی و سنت‌ستیزانه و در بسیاری موارد دین‌ستیزانه‌ی شبه‌مدرن مورد استفاده قرار می‌گیرند.

2ـ ادبیات مشروطه به لحاظ محتوا تا حدود زیادی رویکرد انتقادی نسبت به مظاهر فساد و انحطاط قاجاری دارد. اما به گونه‌ای تعمدی و یا سهل‌انگارانه مابین سنت‌های قدسی و تعالیم دینی از یک سو، رسوم منجمد و متحجر و غلط و ساختار فرتوت استبداد کلاسیک ایران تفاوتی نگذارده‌ و تحت لوای مبارزه با مظاهر فساد و انحطاط قاجاری به سنت‌ستیزی و دین‌گریزی و ترویج سکولاریسم و غرب‌زدگی شبه‌مدرن روی می‌آورند. البته این رویکرد در نویسندگان و شاعران مختلف مشروطه در حد و اندازه‌های متفاوت وجود دارد. اما به هر حال جهت‌گیری غالب این ادبیات، سنت‌ستیزی و دین‌گریزی و حتی استهزاء روحانیت و هویت اسلامی اعتقادات مردمی است.

3ـ ادبیات مشروطه درون‌مایه‌های آشکا رسیاسی و ناسیونالیستی دارد. ناسیونالیستی که این ادبیات مطرح می‌کند، گونه‌ای ناسیونالیزم تقلیدی و سطحی است که به عنوان «ماده»ای برای صورت فرماسیون شبه‌مدرن مورد استفاده قرار می‌گیرد. دقیقاً به همین دلیل است که این ناسیونالیسم در آراء اصلی‌ترین نمایندگانش یعنی نویسندگانی و شاعرانی چون: «آخوندزاده»، «طالبوف»، «میرزا آقاخان کرمانی»، «ادیب‌الممالک فراهانی» و نیز در آراء تئوری‌پرداز اصلی خود یعنی «میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله» صبغه‌ی ضداستعماری جدی ندارد و در بسیاری موارد از کانال ترویج‌ تجددگرایی سطحی، گاه خواسته و گاه ناخواسته مبلغ سیطره‌ی استعمار سرمایه‌داری مدرن غربی می‌گردد. این ناسیونالیسم باستان‌گرای شووینیستی [برتری طلبانه] بر مجموعه‌ای از ادعاهای بی‌اساس نژادپرستانه در خصوص قوم مجعولی به نام «آریایی» و خیالبافی‌های بدون پشتوانه تئوریک و غیرمستندی درباره‌ی به اصطلاح «عظمت ایران باستان» قرار دارد که ساخته ایدئولوگ‌ها و مستشرقین فراماسونر و اغلب مأمور دولت‌های استعماری بریتانیا و فرانسه‌ی قرن نوزدهم بوده است. مورخانی چون «گیرشمن» و «گلدزید» و دیپلمات جاسوسی چون «سرجان ملکم» بر پایه‌ی مجموعه‌ای از مفروضات غیرمستند نژادپرستانه که «چمبرلین» و «گوبینو» و برخی «شرق‌شناسان» اوایل قرن نوزدهم فراهم کرده بودند؛ تئوری برتری‌طلبانه‌ی «ناسیونالیسم باستان‌گرا» را تدوین نمودند تا از آن به عنوان محملی تئوریک جهت مبارزه با میراث معارف و رگه‌های اسلامی فرهنگ و تمدن کلاسیک ایران استفاده نمایند.

4ـ ادبیات مشروطه در وجه غالب و مبنایی خود صبغه‌ای سکولاریستی دارد. این رویکرد سکولاریستی مبتنی بر نگرش کاست روشنفکری ایران است که در ذات و جوهر خود ملهم از ایدئولوژی‌های غیردینی عالم غربی به ویژه لیبرالیسم و ناسیونالیسم و صور ملایمی از گرایش‌های سوسیال دموکراتیک می‌باشد. اساساً شاکله‌ی جهان‌بینی غرب‌زدگی شبه‌مدرن ایران و روشنفکری مبلغ آن سکولاریستی و دین‌ستیزانه می‌باشد و این ویژگی در آراء و آثار میرزا ملکم، عبدالرحیم طالبوف، فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، محمدحسن خان اعتمادالسطلنه، میرزا یوسف خان مستشارالدوله و حتی در آثار نسل اول روشنفکران مشروطه مثل «سفرنامه‌ی میرزا صالح شیرازی» مشهود و آشکار است.

5ـ ادبیات مشروطه به لحاظ شیوه‌ی نگارش میل به ساده‌نویسی داشته و تلاش می‌کند طیفی از گروه‌های عوام را به عنوان مخاطب خود در نظر بگیرد. در واقع منورالفکران مشروطه با این کار می‌خواستند پایگاه ارتباطی بین خود و اکثریت مردم برقرار نمایند که البته در تحقق این هدف غالباً ناموفق بوده‌اند.

6ـ ادبیات مشروطه به لحاظ جهت‌گیری غالباً مروج «اصلاحات» شبه‌مدرنیستی است آنها مخاطبان را تشویق به پیروزی از طریق «تجدد» و «ترقی» می‌نمایند و اصطلاحات و تعابیر مدرنیستی‌ای چون «دموکراسی»، «پارلمانتاریسم»، «قانون‌گرایی لیبرالی» در آثار آنها به تفصیل یافت می‌شود.

7ـ آثار ادبی نثر این دوره عمدتاً تقلیدی از «رمان‌»ها و یا رساله‌های سیاسی و مقالات ژورنالیستی غربی است.

منورالفکران ایرانی از «میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی» و «میرزا صالح شیرازی» گرفته تا «میرزا ملکم» و «میرزا آقاخان» و «میرزا حبیب اصفهانی» فاقد آشنایی عمیق و اجتهادی با مبادی و مبانی تمدن غربی بوده و یک سره دعوت به تقلید مظاهر و صفات و شوون عینی و یا جلوه‌های ایدئولوژیک آن تمدن می‌نمودند. فارغ از آن که به باطن تفکر و روح و جان خرد ابزار غرب و فلسفه‌ی مدرن، راهی و رسوخی و یا از آن فهمی و درکی داشته باشند. این سطحی‌گرایی و گسسته خردی در حوزه‌ی ادبیات نیز خودنمایی کرده و آثار داستانی و رمان‌واره‌های این جماعت را دستخوش ضعف‌های عمده‌ی تکنیکی نموده است. نگاهی به آثار داستانی‌ای که «رمان‌»های غربی را الگوی تقلید خود قرار داده‌اند [آثاری مثل «حکایت یوسف شاه» یا «کتاب احمد» و یا «خلسه»] نشان می‌دهد که ضعف مفرطی در تکنیک داستانی، شخصیت‌پردازی، روایت‌گری و توصیف وقایع و حوادث و در کل رعایت مؤلفه‌های وجودی ساختار «رمان» در این آثار دیده می‌شود. این ضعف‌ها به ویژه در حکایت یوسف شاه اثر آخوند زاده بیش از مثلاً «سیاحتنامه‌ی ابراهیم بیگ» اثر زین‌العابدین مراغه‌ای است. هر چند که در کل می‌توان گفت هیچ یک از آثار داستانی این دوره در معنای دقیق کلمه مصداق «رمان» و یا «نوول» نیستند و در بیانی مسامحه‌آلود و تقریبی می‌توان تعبیر «رمان‌واره» را برای آنها به کار برد.

8ـ در آثار داستانی و حتی برخی اشعار این دوره نحوی سیاست‌زدگی تحت لوای «رئالیسم» دیده می‌شود.

نویسندگان و شاعران این دوره از منظر نقد ادبی خود را پیرو «رئالیسم ادبی» [با مضامین پررنگ سیاسی] می‌نامند.

به عنوان مثال آخوندزاده آن گونه که از مقالات و نوشته‌های ادبی‌اش برمی‌آید، خود را طرفدار رئالیسم می‌نامد اما نوع تفسیر او از مفهوم رئالیسم نشان می‌دهد که او از درک مبانی و اصول و مبادی و زیربنای فلسفی و تئوریک رئالیسم ادبی کاملاً غافل بوده و آنچه که به نام رئالیسم ترویج می‌نماید، نحوی واقع‌گرایی نپخته و خام‌اندیشانه و مکانیستی است که با رئالیسم ادبی قرن نوزدهم اروپا تفاوت‌های ماهوی دارد. نمونه‌ای از رویکرد مبتنی بر «نقد ادبی رئالیستی» آخوندزاده را در رساله‌ی «ایراد» او که به سال 1279 در نقد «روضه‌الصفای ناصریه» نگاشته است می‌توان مشاهده کرد.

آنچه که این رئالیسم سطحی ادبیات این دوره را از اعتبار می‌اندازد، درک کاملاً مکانیستی از رابطه‌ی مؤلف و واقعیت و عدم شناخت مبادی و مبانی و غایات فلسفی رئالیسم ادبی است. ضمن اینکه پریشان احوالی ناشی از گسسته خردی موجب گردیده که ادبیات این دوره که میل آشکار به سیاسی بودن و درون مایه‌های سیاسی دارد [و این میل در معنای اعم خود البته فی‌نفسه و در نفس‌الامر چیز خوبی است و حکایت‌گر توجه به وجهی از وجوه تعهد و آرمان‌گرایی در ادبیات است] گرفتار «سیاست‌زدگی» شود. سیاست‌زدگی به معنای صرف، پرداختن به درون‌مایه‌ها و مضامین سیاسی نیست بلکه «سیاست‌زدگی» مترادف با رویکرد فاقد ذکر و فکر و بدون پشتوانه‌ی تفکری و فارغ از اصول و مبادی به صرف ادا و اطوارها و شعارهای سیاسی است که سیاست‌زدگی در این معنا در ذات کاست روشنفکری ایران و ادبیات آن نهفته بوده است، زیرا کاست روشنفکری ایران فرزند لژهای فراماسونری و مجموعه‌ای از زدوبندها و فعالیت‌های گسترده‌ی سیاسی ـ فرهنگی می‌باشد که از زمان سفر «سرجان ملکم» به ایران به سال 1222 ق و فعال شدن «موریه» و «فریزر» و «ملکم» و «اوزلی» در ایران بسترها و ساختارهای وجودی آن براساس نحوی رویکرد مشخص سیاسی و قدرت‌طلبانه پی‌ریزی گردیده است.

ادبیات زمینه‌ساز مشروطه در قلمرو نثر و نظم با نویسندگان و شاعرانی چون: میرزا فتحعلی آخوندزاده، عبدالرحیم طالبوف تبریزی، زین‌العابدین مراغه‌ای، «حاج سیاح»، میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر، میرزا آقاخان کرمانی، «ادیب الممالک فراهانی»، «ایرج میرزا» و به هنگام در گرفتن امواج نهضت با تصانیف «عارف قزوینی» و برخی منظومه‌های او قدم به عرصه گذاشت.

شنبه 5/5/1392 - 10:50 - 0 تشکر 626133

ادبیات مشروطه را در قلمرو نثر و نظم می‌توان مورد بررسی قرار داد. در قلمرو نثر این افراد به عنوان نخستین نویسندگان «رمان‌واره‌ها» و سفرنامه‌های ستایش‌آمیز شبه داستانی نسبت به غرب مدرن، قابل بررسی هستند:

1ـ میرزا فتحعلی آخوندزاده متوفی به 1295 ق.

2ـ میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی متوفی به 1329 ق.

3ـ زین‌العابدین مراغه‌ای متوفی به 1328 ق.

4ـ محمدعلی سیاح متوفی به 1344 ق.

1ـ آخوندزاده و رمان‌واره‌ای در ترویج رویکرد مدرنیستی
آخوندزاده یکی از چهره‌های معروف روشنفکری زمینه‌ساز مشروطه است که آراء او توسط رهبران فراماسونر مشروطه‌ی ایران قبل و بعد از «استبداد صغیر» دنبال می‌شده است. او نویسنده‌ای ماتریالیست و از مبلغان ناسیونالیسم باستان‌گرا در ایران است. آخوندزاده دیدگاه‌هایی فاجعه‌بار در خصوص تغییر الفبا و خط فارسی مطرح کرده بود که در صورت تحقق منجر به قطع کامل ارتباط مردم با پیشینه‌ی فرهنگی و ادبی‌شان می‌گردید.
آخوندزاده افسر ارتش تزاری و مبلغ تشکل لژهای فراماسونری بود. او گرایش‌های شدید ضداسلامی و ضدروحانیت داشته و از تحقق نوعی رژیم سکولار ـ لیبرال شبه‌مدرنیست در ایران دفاع می‌کرده است. از آثار مهم او می‌توان «رساله‌ی الفبای جدید» و «مکتوبات کمال‌الدوله» را نام برد.
آخوندزاده در فاصله‌ی سال‌های 1266 تا 1273 ق مجموعه‌ی شش نمایشنامه کمدی و یک رمان‌گونه به نام «ستارگان فریب‌خورده یا حکایت یوسف‌شاه» را تألیف می‌نماید که چند سال بعد توسط «جعفر قراچه‌داغی» به فارسی ترجمه و منتشر می‌گردد.  آخوندزاده اشعاری به زبان ترکی در اهانت به عزاداری محرم سروده است. او همچنین در اشعار خود به توهین به روحانیت و اصل تقلید مقلد از مقلد می‌پردازد.
تنها اثر داستانی آخوندزاده داستانی در تقلید از ژانر «رمان» است که البته به گونه‌ای بسیار ساده و نپخته و سطحی نوشته شده است و به لحاظ روایی و شخصیت‌پردازی داستانی و نیز بهره‌گیری از تکنیک‌های نگارش رمان بسیار ضعیف و ابتدایی است. به راستی «رمان» نامیدن این اثر کار دشواری است و البته از جهات مختلف با «حکایت» یا «قابل» نیز تفاوت دارد. تعبیر رمانس هم از جهاتی با آن انطباق کامل ندارد از این رو آن را «رمان‌واره» می‌نامیم، هر چند که شاید به یک اعتبار نزدیکی‌های آن به ژانر رمانس بیش از دیگر گونه‌های ادبی باشد. آنچه که در این اثر به لحاظ تکنیکی و ادبی بسیار ضعیف بیشتر مورد توجه بوده است، درون مایه‌ی آن است که در لابه‌لای مجموعه‌ای از حوادث و ساختار قصه‌ای به خواننده منتقل می‌گردد.
«ستارگان فریب‌خورده» داستان به قدرت رسیدن تصادفی یک زندانی محکوم به اعدام به نام «یوسف سراج» به جای پادشاه برای مدت کوتاهی است. ظاهراً این حکایت از ماجرایی واقعی در «عالم آرای عباسی» اقتباس گردیده است. آخوندزاده نقل ماجرای پیش‌گویی «منجم باشی» خطاب به شاه صفوی و چاره‌اندیشی درباریان برای نجات شاه از طالع نحس و آوار کردن آن بر سر یک زندانی عامی را دستمایه‌ای برای حمله به روحانیت و ترویج آراء شبه‌مدرنیستی خود قرار می‌دهد.
در «حکایت یوسف شاه یا ستارگان فریب‌خورده» شخصیت روحانی داستان، فردی ریاکار و ضدمردمی تصویر می‌گردد و «یوسف سراج» که نقش قهرمان مثبت اثر را بازی می‌کند، عامل اجرای ایده‌های شبه‌مدرنسیتی آخوندزاده است. با این که ظاهراً ماجرا مربوط به دوران صفویه است اما فضا و حوادث به گونه‌ای انتخاب گردیده و اعمال و رفتار یوسف شاه به نحوی است که در واقع تداعی‌گر عقاید لیبرال ـ ناسیونالستی آخوندزاده و تجددگرایی سطحی مورد نظر او می‌باشد.
آخوندزاده دشمنی خاصی با میراث ادبی و عرفانی زبان فارسی دارد و از میان شاعران بزرگ ایران فقط فردوسی را از تیغ انتقادات بی‌رحمانه‌ی خود در امان می‌گذارد.
آخوندزاده ضمن انتقاد از «گلستان» و برخی دیگر از آثار ادبی فارسی دری به ستایش از «فن دراما و رمان» می‌پردازد. از مجموع رویکرد او در مقالات ادبی و نیز آنچه با عنوان «نقد» تألیف کرده است، کاملاً مشخص است که درکی سطحی از ادبیات جدید غربی و رمان دارد. او خود را طرفدار رئالیسم می‌داند و در شعر و نثر به ستایش رئالیسم می‌پردازد  و مقلد «بلینسکی» و «دابرولیوبوف» روشنفکران روسی معاصر خود بوده است.
آخوندزاده آراء خود در زمینه‌ی نقد ادبی را در مقاله‌ی «قرتیکا» که به سال 1283 ق نگاشته و نیز در مقاله‌ی «درباره‌ی پوئزی»  و درباره‌ی «ملای رومی»  بیان کرده است. آنچه که در آثاری چون الفبای جدید و رساله‌ی ایراد به چشم می‌خورد عمدتاً ستایش از ادبیات غربی و تحقیر فرهنگ اسلامی است که چرا نقد ادبی به شیوه‌ی مدرن غربی نداشته است؟ همین رویکرد نشان‌دهنده‌ی نهایت سطحیت او حتی در درک مدرنیته و نقد ادبی مدرن می‌باشد. زیرا آخوندزاده متوجه نمی‌شود که نقد ادبی آن گونه که در غرب مدرن مطرح گردیده محصول عقلانیت ابزاری و انتقادی عصر روشنگری و تفسیر اومانیستی از نسبت میان «بشر» و «اجتماع» می‌باشد و فقدان چنین رویکردی در قلمرو تمدن کلاسیک ایران که اساساً در ساحت درکی تمثیلی و معنوی از انسان و عمدتاً بر پایه‌ی توجه به جهت‌گیری «انسان کامل» و تئوری‌های عرفانی مربوط به آن قرار داشته است، صرفاً نشان‌دهنده‌ی یک تفاوت ماهوی در جهت‌گیری‌های تاریخی ـ فرهنگی است و نشان‌دهنده‌ی ضعف یکی و قوت دیگری نمی‌باشد. به خصوص اگر توجه نماییم که رویکرد نقد ادبی مدرن در غرب از زمان پیدایی تقریبی آن در دوره‌ی رمانتیک‌ها و پس از آن، خود به طور مستمر دستخوش دگرگونی و بحران بوده است و سرانجام حرکت نقد ادبی در غرب معاصر به انکار هر نوع معنای نهایی و قطعی برای متن و ترویج سوفسطایی‌گرایی محض انجامیده است و آنچه که آخوندزاده شیفته‌وار از آن سخن می‌گوید بیانی سطحی و ابتدایی و تقلیدی از رویکرد نقد رئالیستی منتقدانی چون «بلینسکی» و «چرنیشفسکی» و «مالینوسکی» و دابرولیوبوف است که خود رویکرد آنها به لحاظ محتوایی بسیار پرنقض و آفت‌زده بوده و در خود روسیه فقط برای دو، سه دهه رواج داشته است.
آخوندزاده به دلیل عدم آشنایی با مبادی و مبانی فلسفی درنمی‌یابد که نقد ادبی در ساحت تاریخی ـ فرهنگی تمدنی ایرانی باید ریشه در فرهنگ و ساختارهای ادبی و تاریخی آن تمدن داشته باشد و هنگامی که بستر زیربنایی مدرنیته وجود ندارد، تقلید سطحی از مظاهر نقد ادبی مدرن چیزی بیشتر از تکرار طوطی‌وار و شکلک درآوردن سطحی و مبتذل نمی‌باشد. دلیل این نکته هم این است که آخوندزاده‌ی روشنفکر، مبلغ تجددزدگی سطحی و تقلیدی است و در قلمرو ادبیات هم انتظار دیگری از او نمی‌توان داشت.
اساس نقد ادبی در غرب مدرن به دلیل تکیه آن بر تفسیر اومانیستی از نسبت میان بشر و هستی و درک سوبژکتیویستی و رویکرد راسیونالیستی ـ ابزاری گرفتار بحران جدی در حد فروپاشی است و نشانه‌های بحران را حتی در زمان آخوندزاده هم در نقد رئالیستی امثال بلینسکی می‌شد دید، اما تعلق آخوندزاده به ساحت تاریخی ـ فرهنگی غرب‌زدگی شبه‌مدرن و رویکرد شیفته‌وار او نسبت به همه‌ی مظاهر تمدن مدرن و نیز بی‌بهر‌گی او از خودآگاهی عمیق و پشتوانه جدی تئوریک موجب شده بود که آخوندزاده از درک این مهم غافل باشد.

شنبه 5/5/1392 - 10:53 - 0 تشکر 626134

2ـ عبدالرحیم طالبوف تبریزی و کتاب مسالک‌المحسنین

آخوندزاده به لحاظ اندیشه‌ی فلسفی و معرفت‌شناختی فردی اساساً ملحد و ماتریالیست بود. او را می‌توان اصلی‌ترین سخنگوی گرایش الحادی [آته ئیست] نسل دوم روشنفکری دوره‌ی مشروطه‌ی ایران دانست. آخوندزاده از بانیان و سخنگویان اصلی ناسیونالیزم و لیبرالیزم تقلیدی شبه‌مدرن کاست روشنفکری ایران می‌باشد. اما در دل روشفنکری دوره مشروطه شاخه‌ی دیگری هم وجود داشت که مبلغ الحاد صریح نبود و افق آراء شبه‌مدرنیستی را در چارچوب روشنفکری التقاطی ترویج می‌کرد.
عبدالرحیم طالبوف یکی از چهره‌های مهم شاخه‌های التقاطی [به اصطلاح دینی] کاست روشنفکری ایران است که او را می‌توان یکی از نویسندگان رمان‌واره‌های این دوره نیز دانست.
طالبوف به لحاظ فکری مبلغ تجددگرایی سطحی‌ای بود که گرایش‌های لیبرالیستی و سوسیال دموکراتیک را نمایندگی می‌کرد. او صراحتاً به نفی اسلام و دین نمی‌پرداخته و ظاهراً برخی باورهای دینی نیز داشته و پای‌بند مناسک نیز بوده است. اما به دلیل جوهر شبه‌مدرنیستی اندیشه‌ی خود، تفسیری التقاطی و غیراصیل و مبتنی بر مفروضاتی چون «اندیشه‌ی ترقی» و «اصالت مدرنیته» و لیبرال ـ ناسیونالیستی از اسلام و احکام آن ارائه می‌دهد به گونه‌ای که آیت‌الله شهید فضل الله نوری به تکفیر او پرداخته است. طالبوف در آثاری چون «ایضاحات» در خصوص «آزادی» و «مسائل الحیات» به ترویج مفهوم لیبرالی آزادی و تمدن مدرن غربی می‌پردازد.
اما آن دسته از آثار او که از منظر ما مهم و قابل توجه است، نوشته‌های داستانی او یعنی «کتاب احمد» [منتشر شده در استانبول 1312 ق] و «مسالک‌المحسنین» [انتشار یافته در قاهره به سال 1323 ق] می‌باشد.
«کتاب احمد» یک اثر آموزشی جهت ترویج مفاهیم علوم تجربی و فیزیکی جدید به زبان ساده و در قالبی شبه داستانی است که اساس آن بر دیالوگ مؤلف کتاب با فرزند هفت ساله‌اش «احمد» قرار دارد. کتاب نثری ساده دارد و بار داستانی آن بسیار ضعیف است. این کتاب که آن را شاید بتوان نخستین «رمان‌واره‌ی علمی» در ترویج علوم تجربی به زبان فارسی دانست با این عبارات آغاز می‌شود:
«پسر من احمد هفت سال دارد. روز شنبه اول ماه ذی‌الحجه متولد شده، طفلی با ادب و بازی دوست و مهربان است. با صغر سن همیشه صحبت بزرگان و مجالست مردان را طالب است. از برادرانش اسد و محمود و از خواهرانش زینب و ماه‌رخ، اسد و ماه رخ را که هر دو از وی کوچک‌ترند زیاده دوست می‌دارد. استعداد و هوش غریبی از وی مشاهده می‌شود، هر چه بپرسی سنجیده جواب می‌دهد، سخن را آرام می‌گوید، آنچه نفهمد مکرر سوال می‌کند، بسیار مضحک است، کم می‌خندد. بهانه‌ای جزیی و کافی است که نیم ساعت بگرید».
در «کتاب احمد» طالبوف کوشیده تا با استفاده از یک قالب روایی و دیالوگ به بیان ساده‌ی برخی فرمول‌ها و آراء علوم تجربی مدرن پردازد. کتاب از زاویه‌ی داستانی ارزش چندانی ندارد و فاقد عناصری چون «حادثه» و فراز و فرود معمول یک رمان می‌باشد.
آن گونه که طالبوف، خود مدعی است، کتاب احمد تحت تأثیر و الهام کتاب «امیل» اثر «ژان ژاک روسو» [از نویسندگان دئیست و سکولاریست عصر به اصطلاح روشنگری فرانسه که از بانیان اندیشه‌ی دموکراسی و تعلیم و تریبت مدرن غیردینی بوده است] قرار دارد  و بینش حاکم بر کتاب، مبتنی بر مجذوبیت و تقلید از اندیشه‌ی مدرن غربی است. آنچه که طالبوف در این کتاب از زبان «احمد» بیان می‌کند، خارج از ظرفیت‌های عقلی کودکی هفت ساله و اغراق‌آمیز است. بینش حاکم بر کتاب احمد همانا پوزیتیویسم معرفت‌شناختی غربی است که از لابه‌لای توضیحات راوی در خصوص مفاهیم و تئوری‌های علوم جدید به خواننده القاء می‌گردد.
اما اثر اصلی داستانی طالبوف، «مسالک‌المحسنین» می‌باشد که به سال 1323 ق در قاهره منتشر گردیده است. این کتاب در مقایسه با کتاب احمد از ساختار داستانی مناسب‌تری برخوردار است، هر چند که در کل این اثر را نیز باید یک رمان‌واره‌ای دانست که به لحاظ تکنیک داستان‌نویسی و ویژگی‌های رمان همچنان یک اثر ضعیف تقلیدی است. در واقع ویژگی‌ آخوندزاده و طالبوف و دیگر نویسندگان داستانی ادبیات مشروطه این است که مبنای کار خود را تقلید از ژانرها و مدل‌های ادبی غربی قرار داده‌اند و در تحقق این امر نیز اغلب ناموفق بوده‌اند. البته مسالک‌المحسنین در مقایسه با کتاب احمد یا «رساله خلسه» [اثر اعتمادالسلطنه] از کشش بیشتری برخوردار است اما ضعف‌های عمومی آثار ادبی مشروطه [نظیر فقدان شخصیت‌پردازی داستانی، ساحت روایی و تکنیکی ضعیف، طرح خام و ابتدایی داستانی…] در آن مشهود است.
موضوع مسالک‌المحسنین، مسافرت علمی یک هیأت متشکل از چهار جوان آشنا به علوم غربی [دو نفر مهندس، یک نفر پزشک و یک نفر معلم شیمی] به سرپرستی داوری [که با نام محسن بن‌عبدالله معرفی می‌گردد] و به مأموریت از «اداره‌ی جغرافیای موهومی مظفری» جهت صعود به قله‌ی کوه دماوند می‌باشد.
مسالک‌المحسنین از عنصر حادثه تقریباً بی‌بهره است و بنیان آن بر دیالوگ‌های شخصیت‌های داستان [که هر کدام مفتون و مجذوب یکی از کشورهای اروپایی و همگی معتقد به مشهورات مدرنیستی هستند] قرار دارد. شخصیت‌های مختلف داستان و به ویژه «محسن» [راوی] بیانگر آراء طالبوف می‌باشند. در واقع طالبوف از قالب شبه داستانی و گفت‌وگوها استفاده کرده است تا به بیان آراء سیاسی و فرهنگی خود بپردازد.
طالبوف در این کتاب به ستایش از کشورهای اروپایی به ویژه انگلستان می‌پردازد و از تجددگرایی غربی دفاع می‌کند.   وی همچنین به تبعیت از آخوندزاده و میرزا ملکم خان به ترویج نظریه‌ی به اصطلاح «اصلاح الفبا» می‌پردازد و صراحتاً این دعوی را مطرح می‌کند که «علت عقب‌افتادگی کشور، الفبای مندرس ما است»  و اصرار بر تغییر این الفبا دارد. او در این کتاب به ترویج آراء التقاطی خود می‌پردازد و نظری شبیه «عصری کردن احکام دین» و تغییر احکام دینی به تبع عصر جدید را مطرح می‌نماید.
طالبوف در مسالک‌المحسنین به تبع روشنفکران دیگر این دوره از «قانون» به عنوان یکی از اسباب به اصطلاح «ترقی» مغرب زمین نام می‌برد و احکام شرعی و فقهی را متناسب با هزار سال پیش دانسته و از ضرورت تغییر آن سخن می‌گوید. گویی که احکام فقهی و شرعی تابعی از خواست بشری است که بتوان آن را بنا به خواست خود دگرگون نمود. او مدعی است که احکام شرعی نسبت به زمان او که هیچ، حتی نسبت به صد سال قبل نیز نامتناسب می‌باشد  و این نکته‌ی مهم را درنمی‌یابد که حقیقت تابع تطورات زمانی نمی‌باشد و برخی احکام مبنایی حقوقی و اخلاقی که از مبدأ وحیانی صادر گردیده است ارزش جاودانی و مطلق دارند زیرا بیان نسبت‌های ثابت فطری و حقایق ازلی و ابدی هستند.
طالبوف مبلغ لیبرالیسم ناسیونالیستی شبه‌مدرن است و برخی گرایش‌های سوسیالیستی نیز از خود نشان می‌دهد. او اگرچه اعتقاد و پای‌بندی‌هایی به بسیاری از باورها و احکام اسلامی دارد، اما اساساً دین اسلام را در پرتو مشهورات و اعتبارات مدرنیستی و اومانیستی و نظریه‌ی پیشرفت تعریف می‌کند و لذا آرای او ویژگی التقاطی پیدا می‌کند.
طالبوف در مسالک‌المحسنین به دفاع از به اصطلاح اصلاحات غرب‌زده‌ی شبه‌مدرن می‌پردزاد و شخصیت‌های فراماسونر و لیبرالی چون «کرامول» انگلیسی و «حسن مشیرالملک» را می‌ستاید.
طالبوف در آثار خود از «جرمی بنتام» لیبرال انگلیسی و ولتر روسو و ارنست رنان و کانت اقتباس می‌کرده است(  و مسالک‌المحسنین او نیز بنا به گفته‌ی رشید یاسمی، تقلیدی از داستان «آخرین روز یک فیلسوف» اثر «همفری دیوی» انگلیسی می‌باشد. 

شنبه 5/5/1392 - 10:54 - 0 تشکر 626136


3ـ زین‌العابدین مراغه‌ای و رمان‌واره‌ای در ستایش تجدد غربی
زین‌العابدین مراغه‌ای یکی از منورالفکران ناسیونالیست و مروج تجددگرایی سطحی دوران مشروطه در ایران است که رمان‌واره‌ای او به نام «سیاحتنامه ابراهیم بیک» یکی از آثار مهم داستانی و شاید بتوان گفت اصلی‌ترین اثر داستانی دوره‌ی مشروطه است. او خود هدف نگارش سیاحتنامه‌ را این گونه بیان می‌کند:
«غرض از نگارش سیاحتنامه هم همین بود که افکار بیدار شود».
در واقع مراغه‌ای بیان داستانی سیاحتنامه‌ی ابراهیم بیک را بهانه و محملی برای بیان آرای سیاسی و فرهنگی خود قرار داده است. فضای کلی حاکم بر این اثر فضای ستایش تجددگرایی و مدرنیته است. مراغه‌ای همچنین در این اثر به ستایش از لیبرالیسم پرداخته است.
زین‌العابدین مراغه‌ای این اثر سه جلدی [که جلد اول آن احتمالاً 1312 ق و یا 1314 ق منتشر شده است] را با مقدمه‌ای تجت عنوان «عرض مخصوص» آغاز می‌کند. مراغه‌ای در ابتدای «عرض مخصوص» چنین می‌نویسد:
«بر دانشمندان روشن‌ضمیر که روی سخن ایشان است واضح و آشکار است که امروز در روی زمین نخستین اسباب ترقی و تمدن ملت‌ها … به واسطه‌ی مطبوعات است». 
مراغه‌ای روایت داستانی کتاب را با بیان «مختصری از ترجمه‌ی حال» ابراهیم آغاز می‌کند.   براساس روایت «زین‌العابدین مراغه‌ای»، ابراهیم [شخصیت محوری داستان] پسر بازرگانی ایرانی است که از تجارت در مصر ثروتی اندوخته است. پدر، فرزند خود را سفارش به سیاحت و سفر و آموزش از این طریق می‌کند. ابراهیم دختری به نام «محبوبه» را دوست می‌دارد اما علاقه و مهر او به ایران موجب می‌شود از محبوبه دور شده و به سیاحت و سفر به ایران بپردازد. ابراهیم به همراه عموی خود «یوسف» که نقش معلم و راهنمای او را نیز به عهده دارد برای دیدار از ایران از مصر راهی می‌شود. در بین راه در «استانبول» کتاب احمد طالبوف را مطالعه می‌کند اما آنچه طالبوف درباره‌ی اوضاع پریشان سیاسی و اجتماعی ایران نوشته است را باور نمی‌کند و خود به ایران می‌آید و از مشاهده‌ی اوضاع کشور پریشان می‌گردد و بیمار می‌شود…»
سیاحتنامه‌ی ابراهیم بیک در جلد اول مضمون صریح انتقادی اجتماعی ـ سیاسی دارد اما در جلد دوم و به ویژه جلد سوم دارای مایه‌های عاشقانه و تصاویر فانتزی شبه سورئال می‌گردد. نویسنده در این کتاب به ستایش از مشروطه‌خواهی لیبرالی و منورالفکران شبه‌مدرنیست وابسته‌ای چون «امین‌الدوله» می‌پردازد. مراغه‌ای مثل دیگر روشنفکران هم دوره‌ای خود گمان می‌کند راه غلبه بر مفاسد و مظالم و انحطاط عصر قاجاری، در پیش گرفتن طریق تجددگرایی سطحی و تقلید از غرب است و آشکارا مخاطبان را به پیروی از ناسیونالیسم و لیبرالیسم غربی دعوت می‌کند. حال آنکه در همان دوره بودند ژرف‌اندیشان روشن‌بینی که می‌دانستند، راه نجات یاران در احیای هویت معنوی و میراث اسلامی تمدن خود است و سیطره‌ی غرب‌زدگی شبه مدرن جز به قدرت‌یابی استبدادی خشن و وابستگی‌ای به مراتب تلخ‌تر از آنچه در زمان قاجاریه وجود داشته است، نمی‌انجامد. اما مراغه‌ای به پیروزی از ملکم و دیگر غرب‌زده‌های شبه‌مدرنیست گام گذاشتن در طریق تجددگرایی سطحی و تقلید ایدئولوژی‌های سکولار را تبلیغ می‌نماید. درک مراغه‌ای از غرب و مدرنیته همچون دیگر هم‌نسلان هم‌فکر او در این دوره، بسیار سطحی و ظاهربینانه و از منظری غالباً مجذوبانه و مرعوبانه بوده است.
مراغه‌ای در رمان‌واره‌ی «سیاحتنامه‌ ابراهیم بیک» به هجو روحانیت می‌پردازد و به شیوه‌ی منورالفکران آن دوره و تحت لوای مخالفت با خرافات به تخطئه موجودیت روحانیت و ماهیت آن می‌پردازد.   مراغه‌ای در این اثر به شدت تحت تأثیر نویسندگان انقلاب فرانسه و «حقوق بشر» اومانیستی قرار دارد. او صراحتاً به تبلیغ سکولاریسم پرداخته و می‌نویسد: «الا در ایران در هیچ گوشه‌ی دنیا روسای روحانی به امور سیاسی مداخله ندارند، مگر در ایران در هیچ نقطه روی زمین مقامات متبرکه و خانه‌های علما و آخورهای بزرگان مأمن و ملجأ مردمان دزد و دغل و خونی نیست مگر در ایران».
ابراهیم، قهرمان رمان‌واره‌ی مراغه‌ای، نمودی از نسل افرادی است که در بی‌راهه‌ی شبه‌مدرنیته قدم نهادند و موجبات تباهی تمام عیار کشور در اسارت استبداد و استعمار شبه‌مدرن و مدرن را فراهم آوردند. اگرچه احتمالاً برخی از این افراد، اشخاص صادقی بودند اما به هر حال مسیری که انتخاب کرده و مردمان را بدان دعوت نمودند چیزی جز یک کژراهه نبود که از مشروطه تا انقلاب اسلامی بیش از هفت دهه، بهترین فرصت‌ها و امکانات این مردم برای تحقق عدالت و تعالی تاریخی را در پای یک توهم ویرانگر و تقلید بی‌اساس [یعنی الگوی غرب‌زدگی شبه مدرنى] به هدر داد و آثار منفی آن هنوز و هم اینک نیز دامنگیر جامعه‌ی ما است.
نثر ساده‌ی مراغه‌ای در سیاحتنامه‌ را شاید بتوان برجسته‌ترین وجه آن دانست. البته این کتاب به لحاظ ساحت داستانی به مراتب قوی‌تر و جذاب‌تر از «کتاب احمد» طالبوف و یا «حکایت یوسف‌شاه» آخوندزاده می‌باشد، هر چند که در مقام مقایسه با صورت مثالی رمان و یا آثار داستانی‌ای که دو، سه دهه بعد پدید آمدند، باید آن را رمان‌واره‌ی نه چندان قوی دانست. به نظر می‌رسد ضعف در شخصیت‌پردازی و نیز عدم توجه کافی به عناصری چون «حادثه» در شکل‌گیری تاروپود داستانی را بتوان عمده‌ترین ایرادات ادبی سیاحتنامه‌ ابراهیم بیک دانست.

شنبه 5/5/1392 - 10:55 - 0 تشکر 626137

4ـ جهانگردی غرب‌گرا و سفرنامه‌اش

اثر رمان‌واره‌ی دیگری که در این دوره مطرح بوده و می‌توان نام برد، «سفرنامه‌ی حاج سیاح» می‌باشد که توسط «محمدعلی سیاح» نگاشته شده است. محمدعلی سیاح روستازاده‌ای است که پس از آموختن اندکی از دروس حوزوی میل به سفر و جهانگری پیدا می‌کند و به بسیاری از شهرهای اروپا و هند و عثمانی سفر می‌کند. او با برخی روشنفکران غرب‌زده‌ی آن دوره و نیز بعضی شاهزادگان تجددگرای قاجاری و همچنین با شاهزاده‌ی سنگدل «ظل‌السلطان» مرتبط بوده است. سیاح از طرف این شاهزاده قاجاری تحریک و حمایت می‌شود تا با برادر کوچک شاهزاده یعنی «کامران میرزا» [ولیعهد] درافتد. آن گونه که از برخی رفتارهای و خصایص اخلاقی سیاح برمی‌آید، وی فردی فرصت‌طلب و اهل زدوبند و رابطه‌بازی سیاسی و مال‌اندوزی بوده است. «میرزا رضا کرمانی» در بازجویی‌های خود پس از قتل ناصرالدین شاه، سیاح را «فردی مذبوب و خودپرست» که در فکر جمع کردن «مال و مکنت» است معرفی می‌نماید.

سیاح اگرچه الحاد آشکار و مغرضانه‌ای ندارد اما در کل با تجددگرایی سطحی و جریان غرب‌زده‌ی شبه مدرنیست همسویی و همراهی دارد. در جای جای اثر او نسبت به غرب و مدرنیسم و ملل اروپایی ستایش‌هایی ابراز می‌گردد. رفتار سیاسی او نشان‌دهنده‌ی گرایش‌های لیبرالیستی وی می‌باشد. سیاح در بخش‌هایی از اثر خود به ستایش چهره‌های لیبرال و ناسیونالیست اروپایی نظیر «گاریبالدی»   و مردم انگلیس می‌پردازد. او صراحتاً می‌گوید: «ما باید انسانیت و مال‌بینی را از این مردم [انگلیسی‌ها] بیاموزیم».

مرعوبیت نسبت به جاذبه‌های غرب مدرن در همه‌ی بخش‌های این سفرنامه به چشم می‌خورد. سیاح پس از خلع محمدعلی شاه از سطلنت به عنوان «للـه‌ی احمدشاه» برگزیده شد.

نثر سیاح در سفرنامه نثر جذابی است و کثرت و تنوع مشاهدات و برخی ماجراهای مطروحی در اثر که از متن تجربیات او برخاسته موجب خواندنی شدن کتاب گردیده است. هر چند که رویکرد سیاح غالباً جانبدارانه به نفع تجددگرایی و مدرنیسم می‌باشد.

نثر داستانی و ادبی زمینه‌ساز مشروطه نقش مهمی در فضاسازی به نفع ترویج شبه مدرنیسم و غلبه‌ی گرایش روشنفکری و بهره‌گیری آنها از فضای اعتراضات مردمی به نفع محافل لیبرال و فراماسونر داشت. این نقش در قلمرو شعر مشروطه بیشتر پس از وقوع نهضت و صدور فرمان مشروطه و یا حداقل در آستانه‌ی آن وقایع ظاهر گردید و از این منظر شعر زمینه‌ساز مشروطه در سال‌های دهه‌ی هفتاد و هشتاد قرن سیزدهم تا صدور فرمان به سال 1324 ق از قدرت مانور کمتری برخوردار بوده است. هر چند که در فضای طوفانی سال‌های 1324 ق تا 1332 ق و پس از آن نسل شاعران داعیه‌دار مشروطه از نقش و تأثیرگذاری بسیاری برخوردار گردیدند. علی ای حال نثر و نظم زمینه‌ساز مشروطه و ادبیات مشروطه‌طلب در کل به عنوان مرحله‌ی اول ادبیات معاصر ایران و نخستین نمایندگان تجددگرایی تقلیدی تاریخی ـ

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.