به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست
با سلام به دوستان گرامی و عزیز و ارجمند .
و سلام به محسن افلاک عزیز .
بحث خیلی خوبی رو مطرح کردید .
ولی ای کاش این بحث رو توی انجمن روانشناسی می زدید .
این بحث بیشتر به روان و شخصیت آدمی برمی گردد .
هر چند در زمینه اجتماع هم قابل بررسی هست .
اما جنبه اول و شروع کارش هم همون روانشاسی هستش .
البته به نظرمن ها .
اما دیگر دوستان که لطف کردند و جواب دادنه ، اما کمی تند دارند.
می خوام بگم که اعتیاد روزانه ما به خیلی کارها که در حال حاضر بیشتر انسانها دارند کاملا با اعتیاد جسمی فرق می کنه .
در واقع ما اعتیاد جسمی هم به صورت عادی داریم .
اما منظورو معنی این دو تا کاملا با اعتیاد به مواد مخدر فرق می کنه .
در مورد اعتیاد نگاه کنیم به اصل واژه عربی اش .
اعتیاد از عود می آدش بر وزن افتعال هستش.
پس با عادت هم خانوداه هستش .
عادت رو هم تقریبا همه مون می دونیم که معنی اش چیه .
یعنی کاری که در روز به انجامش عادت کردیم .
اما معنی دقیق ترش ، یعنی کاری که دیگه ما خودآگاهانه به انجام آن نمی پردازیم . بلکه آنقدر کار رو تکرار کردیم که در ذهن ما تمام مراحل انجام کار کاملا ثبت شده ( بهش می گن توی ذهن ملکه شده ) و دیگه بدون اصلا توجهی به کار می تونیم اون کار رو کامل انجام بدهیم .
اما این کلمه وقتی شده اعتیاد یعنی : ما اون کار رو بدون توجه به اینکه بهش نیاز داریم یا نه ، بدون هیچ فکری و .... انجام می دهیم .
همچنین معنای دیگری هم که می گیره این است که : یک کاری رو اونقدر تکرار کنیم که دیگه بهش نیاز پیدا کنیم . درحالی که اصلا عقل نیاز اون رو نفی می کنه ، اما ما احساس می کنیم که بهش نیاز داریم . بدن ما به اون کار نیاز داره .
پس ما دو معنی از اعتیاد داریم . در واقع بسیاری از کارهای روزمره ما از جنبه اول هستش . چه بخواهیم یا نخواهیم .
اما این دلیل بر معتاد بودن ما نیست .
چون اگر از این کلمه منظورمون معنی دوم باشه ، اون هم اعتیادی که ما کاملا در درکش اشتباه می کنیم ، اینجا هم باز فرق بین مواد مخدرش و خیلی چیزهای دیگر هستش .
یادمه توی یک حدیثی از پیامبر فکر کنم شنیدم که می فرمودند : سعی کنید که نماز برای شما یک عادت نشود و نماز رو از سر عادت نخونید .
اما من خودم مطمئن هستم که خیلی از قسمتهای نماز دیگه برای من عادت شده . یعنی که وقتی توی نماز هستم ، کمتر به خودش توجه دارم .
اگر هم توجه دارم ، باز هم این قدر از حفظ شدم نماز رو که وقتی دارم می خونم توجه می کنم که کدوم قسمت رو جا نیاندازم ، نه اینکه توجه کنم که این قسمت رو باید ادا کنم یا اینکه باید این جوری ادا کنم .
در واقع اگر حواسم هم پرت باشه ، باز هم تا آخر نماز رو کامل می خونم بدون کوچکترین اشتباهی .
این همون عادت شدن هستش .
یا مثلا گاهی وقتها خودم عادت می کنم که نماز رو در ساعت مشخصی می خونم .
یا اینکه که غذا حتما باید در ساعت مشخصی بخورم .
من خودم از این مورد عادت خیلی بدم می آدش . اما مسلم شده برای من که انسان با عادت تقریبا هفتاد درصد کارهاش رو انجام می ده .
اگه ما خیلی کار بزرگی کنیم و توی سی درصد عقلی اش درست کار کنیم و اونجا هم عادت رو راه ندهیم شانس آوردیم .
مثلا واضح کاری که برای ما عادی شده : همین تنفس .
کسی هست که یادش بره باید نفس بکشه ؟ نه .
اما خود قاعدتا ما روی کشیدن یا نکشیدنش اختیار داریم .
شما بیاید یک لحظه نفس نکشید . نمی توانید ؟ می توانید . ولی فقط بعدش می میرید .
برای همین فرار از مرگ هم بوده که از کودکی عادت به نفس کشیدن داریم .
پس عادت نقش بزرگی توی زندگی ما ایفا می کند .
در واقع ما خیلی از کارهامون رو بعد از ملکه کردن اونها توی ذهنمون انجام می دهیم .
مثالش ورزش هست .
اونقدر باید تمرین باشه که دیگه وقتی داری ورزش حرفه ای می کنی ، بدون توجه به خیلی چیزها اون کارها رو انجام می دهند .
البته شرح زیادی دارد . اما اگر از مربی ورزش بپرسید ، به شما می گوید که باید با تمرین این کارها رو توی ذهن ملکه کنید .
وقتی که می خواهید انجام دهید دیگر به چگونگی انجام آنها فکر نکنید و یا توجه نکنید . بلکه به چیزهای مهمتر دیگری توجه کنید .
دیگه زیاد شده . بقیه رو در پاسخ های بعدی می نویسم . پس فعلا تا بعد .
همیشه شاد و پیروز باشید .