در منطق الطیر بعد از یاس واندوه مرغان، لطف سیمرغ شامل حال آنها می گردد وعطار از این هم می گذرد واوج تجربه عرفانی را به نمایش می گذارد. لطف سیمرغ مرغان را که غرقه ی درد شده اند، درمی یابد. حاجب لطف آنها را در مسند قربت می نشاند و رقعه ای پیش آنها نهاده و می گوید که از آغاز تا انجام بخوانند:
رقعه ای بنهاد پیش آن همه گفت برخوانید تا پایان همه
رقعه ی آن قوم از راه مثال می شود معلوم این شوریده حال
دراینجا عطار حکایتی از یوسف وبرادران وی نقل می کند. در رقعه ای که به مرغان داده می شود تمام آنچه انجام داده اند، نقش شده است. راز این رقعه برای مرغان تنها با مقایسه داستان یوسف آشکار می شود. نا آگاه واقعه ای را که در گذشته ای دور اتفاق افتاده ودر خاطر حفظ شده است، به ضمیرآگاه مرغان می تاباند:
چون نگه کردند آن سی مرغ زار در خط آن رقعه ی پر اعتبار
هر چه ایشان کرده بودند آن همه بود کرده نقش تاپایان همه
آن همه خود بود سخت این بود لیک کان اسیران چون نگه کردند نیک
رفته بودند وطریقی ساخته یوسف خود را به چاه انداخته
در حقیقت، مرغان چون نیک تامل می کنند، خود را چون برادران یوسف می بینند که اکنون در شرف رسیدن به حضور وی اند- یوسفی که از آغاز، همدم وهمراه آنان بود اما آنان بادلبستگی وتعلق به دام ودانه ی دنیا وحرص و حسد ناشی ازاین دلبستگی، در هرنفس و در هر گامی که در جهت امیال پست شهوانی و مادی خود برداشته اند، او را به بهایی بس ارزان فروخته اند. خواندن آن رقعه ، که طومار سرنوشت مرغان است، انگیزه ی سوال بزرگ وعبرت آمیزی است که پاسخ آن پذیرش شرم و ملامت وتحقیر است:
می ندانی تو گدای هیچ کس می فروشی یوسفی درهر نفس
یوسفت چون پادشه خواهد شدن پیشوای پیشگه خواهد شدن
تو به آخر هم گدا، هم گرسنه سوی او خواهی شدن هم برهنه
چون ازاو کار تو بر خواهد فروخت از چه او را رایگان باید فروخت
مرغان سالک چون بدین دل آگاهی می رسند، روحشان از شرم وتشویر می گدازد واز پای درمی آید. اما این استغراق فنای از همه چیز است ؛ هر چه کرده اندونکرده اند پاک وزدوده می شود، ودر پرتو این پالایش است که خورشید قربت می تابد وجانشان به مرز التهاب می رسد وراز آشکار می گردد وبا «من» ملکوتی نفس به صورت مخاطب ، دیدار به وقوع می پیوندد. سی مرغ در انعکاس چهره ی خود سیمرغ را می بینند. در حیرت ، کشف این راز را از سیمرغ می جویند. بی زبان ازآن حضرت خطاب می آید که این حضرت چون آینه است و هر کس خود را درآن می بیند. بدین ترتیب مرغان در پایان این کوشش پر رنج وسترگ وطولانی آنچه در می یابند وبرایشان آشکار می شود رازنفس خودشان است، نفسی که از خود تبعید شده است:
محو ما گردید درصد عز وناز تابه ما در خویش را یابید باز