• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1565)
جمعه 10/3/1392 - 10:39 -0 تشکر 607437
اشعار سردار شعر شیعه حاج محمد رضا آقاسی

منبع: http://www.hodaebook.ir/files/ketabkhane/ashareaghasi.htm

محمدرضا آقاسی، 24 فروردین ماه سال 1338 در تهران در خانواده‌ای مذهبی و شاعر متولد شد. وی به علت اختلاف نظر با مسئولین هنرستان تجسمی ادامه تحصیل نداد و به مدرك سیكل اكتفا كرد. آقاسی قبل از انقلاب، در سالهای 55 و 56 به عضویت انجمنهای ادبی آن زمان درآمد و بعد از انقلاب نیز از محضر اساتیدی چون مهرداد اوستا و یوسف میرشكاك استفاده نمود.

وی از سال 51 شروع به سرودن شعر نمود اما عمده اشعار وی متعلق به سالهای 68 به بعد است.

آقاسی مدتی نیز در جبهه‌های جنگ در مناطق شوش دانیال و جزیره مجنون و سه راه جفیر و شلمچه بود.

از وی كه با مثنوی بلند شیعه در جامعه شناخته شد، اشعار زیادی در خصوص جبهه و اهل بیت بر جای مانده است.

محمد‌رضا ‌آقاسی‌،شاعر و مثنوی‌سرای اهل بیت عصمت‌و‌طهارت‌،در سن‌‌٤٦ ‌سالگی‌،بامداد سه شنبه سوم خرداد ماه ٨٤ به علت عارضه قلبی در مركز تخصصی قلب تهران دار فانی را وداع گفت.‌پیكر وی 5 خردادماه از مقابل معراج الشهدای تهران تشییع و در قطعه ۲۵ شهیدان بهشت زهرا به خاك سپرده شد.

جمعه 10/3/1392 - 10:39 - 0 تشکر 607438

شاید این جمعه بیاید ... شــــــــــــاید ...


خبر آمد خبری در راه است


سرخوش آن دل که از آن آگاه است


شاید این جمعه بیاید...شاید


پرده از چهره گشاید...شاید


دست افشان...پای کوبان می روم


بر در سلطان خوبان می روم


می روم بار دگر مستم کند


بی سر و بی پا و بی دستم کند


می روم کز خویشتن بیرون شوم


در پی لیلا رخی مجنون شوم


هر که نشناسد امام خویش را


بر که بسپارد زمام خویش را


با همه لحظه خوش آواییم


در به در کوچه ی تنهاییم


ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر


نغمه ی تو از همه پر شور تر


کاش که این فاصله را کم کنی


محنت این قافله را کم کنی


کاش که همسایه ی ما می شدی


مایه ی آسایه ی ما می شدی


هر که به دیدار تو نایل شود


یک شبه حلال مسائل شود


دوش مرا حال خوشی دست داد


سینه ی ما را عطشی دست داد


نام تو بردم لبم آتش گرفت


شعله به دامان سیاوش گرفت


نام تو آرامه ی جان من است


نامه ی تو خط اوان من است


ای نگهت خاستگه آفتاب


بر من ظلمت زده یک شب بتاب


پرده برانداز ز چشم ترم


تا بتوانم به رخت بنگرم


ای نفست یارومدد کار ما


کی و کجا وعده ی دیدار ما


دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد


به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد


به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم


تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم


کدام گوشه ی مشعر


کدام گوشه ی منا


به شوق وصل تو در انتظار بنشینم


ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش


تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد


ببوسم خاک پاک جمکران را


تجلی خانه ی پیغمبران را


خبر آمد خبری در راه است


سر خوش آن دل که ار آن آگاه است


شاید این جمعه بیاید...شاید


پرده از چهره گشاید...


شاید

جمعه 10/3/1392 - 10:39 - 0 تشکر 607439

بخشهایی از مثنوی شیعه :


شیعه یعنی شوق یعنی انتظار


صاحب آیینه تا صبح بهار


شیعه یعنی سالک پا در رکاب


تا که خورشید افکند از رخ نقاب


شیع یعنی وعده ای با نان جو


کشت صد آیینه تا فصل درو


شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر


بین نان خشک خود یا یک اسیر


شیعه یعنی تیغ تیغ موشکاف


شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف


شیعه یعنی امتزاج نار ونور


شیعه یعنی راس خونین در تنور


شیعه یعنی هفت وادر اضطراب


شیعه یعنی تشنگی در شط آب


شیعه یعنی دست بیعت با غدیر


بارش ابرکرامت بر کویر


شیعه یعنی عدل و احسان ووقار


شیعه یعنی انحنای ذوالفقار


شیعه یعنی شرح منظوم طلب


از حجاز و کوفه تا شام و حلب


شیعه یعنی یک بیابان بی کسی


غربت صد ساله بی دلواپسی


شیعه یعنی صد بیابان جستجو


شیعه یعنی هجرت از من تا به او


شیعه یعنی دست بیعت با غدیر


بارش ابر کرامت بر کویر


شیعه یعنی عدل و احسان و وقار


شیعه یعنی انحنای ذوالفقار


شیعه یعنی وعده ای با نان جو


کشت صد آیینه تا فصل درو


شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر


بین نان خشک خود با یک اسیر


شیعه یعنی عشقبازی با خدا


یک نیستان تکنوازی با خدا


شیعه یعنی هفت خطی در جنون


شیعه توفان می کند در کاف و نون


شیعه یعنی تندر آتش فروز


شیعه یعنی زاهد شب، شیرروز


شیعه یعنی شیر، یعنی شیر مرد


شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد


شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف


شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف


شیعه یعنی سابقون السابقون


شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون


شیعه باید آبها را گل کند


خط سوم را به خون کامل کند


خط سوم خط سرخ اولیاست


کربلا بارزترین منظور ماست


شیعه یعنی بازتاب آسمان


بر سر نی جلوه رنگین کمان


شیعه یعنی امتزاج نار و نور


شیعه یعنی رأس خونین در تنور


شیعه یعنی هفت وادی اضطراب


شیعه یعنی تشنگی در شط آب


شیعه یعنی دعبل چشم انتظار


می کشد بر دوش خود چل سال دار


شیعه باید همچو اشعار کمیت


سر نهد برخاک پای اهل بیت(ع)


یا فرزدق وار در پیش هشام


ترک جان گوید به تصدیق امام


مادر موسی که خود اهل بلاست


جرعه نوش از باده جام بلاست


در تب پژواک بانگ الرحیل


می نهد فرزند بر دامان نیل


نیل هم خود شیعه مولای ماست


اکبر اوییم و او لیلای ماست

جمعه 10/3/1392 - 10:40 - 0 تشکر 607440

اشک


آفتاب از روی زین افتاده است


مشک آبش بر زمین افتاده است


کیست این ساقی که بی دست آمده است


کز سبوی تیغ سر مست آمده است


کیست این ساقی که در خون پا نهاد


تیرها را دید پیشانی گشاد


کیست این ساقی که بر خود پا گذاشت


آب را در حسرت لبها گذاشت


مشک کن لبریز آب و آبرو است


چشم من با خیمه ها در گفتگو است


ای خدا این مشک را از من مگیر


گر گرفتی اشک را از من مگیر


شیعه ی بی اشک شمع مرده است


کز غم بی آتشی افسرده است


نسبتی باهم دارند آب و گل


اشک می شوید غبار از چشم دل


اشک ای عجز ای ثبوت بندگی


چشمه ی جوشان آب زندگی


اشک ای تسبیح احمد در حرا


غرق در خون کن تماشای مرا


اشک ای سر تسلای علی


ای سکوت آلوده فریاد جلی


اشک ای آیینه ی بی تار و پود


همدم زهرا به شبهای کبود


اشک ای آرام جان بی قرار


در رکاب ناقه ی زینب ببار


خواب می دیدم که در بیداری ام


در مسیر کاروانی جاری ام


کاروانی بی سر و بی سرپرست


غل به گردن خشک لب تاول به دست


کاروان از بس که آتش دیده بود


اشک در چشمانشان خشکیده بود

جمعه 10/3/1392 - 10:40 - 0 تشکر 607441

اشک بی معرفت آب چشم است


اشک با معرفت تر خشم است


گر حسینی شدی ترک سر کن


عزم پرواز بی بال و پر کن


پیش از آن کز تو ذلت بسازند


خانه ی ظلم زیر و زبر کن


شیعه و عافیت وامصیبت


دین واشرافیت وامصیبت


ای شمایی که در خود خزیدید


شیعه ی راستین یزیدید


شیعه آیا فقط اشک و آه است


این تصور بسی اشتباه است

جمعه 10/3/1392 - 10:41 - 0 تشکر 607442

تمام فتنه ز حکم شریح قاضی شد


هموکه کیسه ی زر گرفت و راضی شد


کنون که دین محمد به قتل من بر پاست


فیا سیوف خزینی که ظهر عاشوراست


ظهر عاشورا که زیر خنجرم


دست بگشا سایه افکن بر سرم


از لب نی بشنوم صوت تورا


صوت انی لا ارالموت تورا


پرچم زلفت رها در باد شد


وز شمیمش کربلا ایجاد شد


آنچه شرح حال خویشان تو بود


تاب گیسوی پریشان تو بود


می روی بر نیزه تا شام خراب


تا لبی تر سازی از تشت شراب


می سزد نی نکته پردازی کند


در بیابان آتش اندازی کند


صبر کن نی از نفس افتاده است


ناله از دوش جرس افتاده است


کاروان بی میر و بی پشت و پناه


بی غل و زنجیر می افتد به راه


می رود منزل به منزل در کویر


تا بگوید سر بیعت با غدیر

جمعه 10/3/1392 - 10:41 - 0 تشکر 607443

سلام بر تو و نیزه ای که حامل توست


به محملی که درونش تمامی دل توست


سلام بر تو بر زلف عنبر افشانت


نگاه غم زده ی زینب پریشانت

جمعه 10/3/1392 - 10:41 - 0 تشکر 607444

ای صبا از ما بگو با کربلا


ای نماز ما به خاکت مبتلا


تا به کی دور از تودر خود سوختن


چشم بر راه نسیمت دوختن


یا جنون کن راه خود را بازکن


یا مرا آماده ی پرواز کن


بر سر نی زلف ما را تاب ده


ماهیان را رخصت گرداب ده


آنچنان کن تا نماند در زمین


از وجودم غیر آهی آتشین


گفت با من نکته دانی اهل دل


کی خدا گنجد درون آب وگل


خانه ی حق چار چوبی تنگ نیست


حج همین گردش به دور سنگ نیست


حج حجامت می کند ارواح را


پاک میسازد ز دل اشباح را


حج تو آن گه قبول حق شود


که دلت در تور مستغرق شود


طوف سنگ کعبه حج اصغر است


حج اصغر شاخ بی برگ و بر است


حج اکبر کن به خون احرام کن


سینه را بر تیغ ها اطعام کن


کربلا بیت الحرامی دیگر است


حاجیانش را مقامی دیگر است


نیتش ترک سر و پا گفتن است


در پی اش تکبیر در خون خفتن است


از حرم تا قتلگه سعی صفاست


رد پای اهل بیت مصطفاست


عید اضحی ذبح اکبر راببین


کعبه ی در خون شناور را ببین


ای جوانان بنی هاشم چرا


بر نمی دارید تابوت مرا


تاک تا کی سر کند در آفتاب


تا ز شاخ و برگ او جوشد شراب


ای خماران را شرابی سوخته


ما عطشناکیم و آبی سوخته


بی تودر چاهیم و آهی آتشین


دولی از دود طنابی سوخته


دوش دیدم خیمه هایی را به خواب


شعله گون در پیچ و تابی سوخته


از حرارت سوختم آبی کجاست


چشم حسرت ماند و خوابی سوخته


خشک سالی می تپد از شش جهت


آسمان دارد سحابی سوخته


ذوالجناح آمد ولیکن بی سوار


خسته با زین و رکابی سوخته


کاروان بر باد گویی می رود


غرق ماتم در نقابی سوخته


می رود تا شام در بهت غروب


بر سر نی آفتابی سوخته

جمعه 10/3/1392 - 10:41 - 0 تشکر 607445

گفت فحشا در کجا آید پدید


گفتمش در کوچه های بی شهید


بی شهیداند بی سوز و گداز


بر سر سجاده های بی نماز


بی شهیدان را غم لیلا کجاست


سوز و اشک وآه واویلا کجاست


کوچه ی ما بوی مجنون می دهد


بوی اشک و آتش وخون می دهد


بوی مجنون مست میسازد مرا


در پی لیلی می اندازد مرا


نام لیلی بردم آرامم گریخت


هفت بندم بند بند از هم گسیخت


از جنوب وشرق تا غرب وشمال


گشته ام در بین اشباح الرجال


کیست تا از مرگ من پروا کند


یا به روی غربتم در وا کند


آب می جو یم ولیکن در سراب


کوفه بازار است این شام خراب


در تمام کوفه آیا مرد نیست؟


جز علی مردی سراپا درد نیست؟


چون علی باید که سر در چاه کرد


شیعه را تا از خطر آگاه کرد


شیعه کی از مرگ پروا می کند


پرچم دین را به پر وا میکند


شیعه کی تسلیم فحشا می شود


فسق را محو تماشا می شود


کربلا بر شیعه نامکشوف نیست


حکمتش جر امر بالمعروف نیست


این نماز و روزه و حج و زکات


امر بالمعروف نهی از منکر است


شیعه ی بی امر و بی نهی ابتر است


شیعیان فرهنگ عاشورا چه شد


پرچم خون رنگ عاشورا چه شد


کیست تا پرچم به دوش خون کشد


شیعه را از خواب خوش بیرون کشد


گفت مولا کل ارض کربلا


شیعه یعنی غربت و رنج و بلا


شیعه ی بی درد زخم بی نمک


بس کن این یا لیتنی کنت معک


کربلا غوغاست سازو برگ کو


ظهر عاشوراست شور مرگ کو


ظهر عاشورا و این تذهبون


نعم تقولون ما لا تفعلون

جمعه 10/3/1392 - 10:42 - 0 تشکر 607446

آخرین ققنوس!


کربلا گفتم کران را گوش نیست


ورنه از عم بلبلی خاموش نیست


بلبلان چهچه زماتم میزنند


روز وشب از کربلا دم می زنند


هر نظر بر غنچه ای تر میکنند


یادی از غوغای اصغر میکنند


غنچه می بینم دلم پر می زند


بوسه بر قنداق اصغر می زند


گفت بابا! بی برادر مانده ای؟


بی کس و بی یار و یاور مانده ای؟


کر تو تنهایی بگو من کیستم؟


اصغرم اما نه اصغر نیستم


خیز و اسماعیل را آماده کن


سجده ی شکری بر این سجاده کن


ای پدر حرف مرا در گوش گیر


خیز و این قنداقه درآغوش گیر


خیز و با تعجیل میدانم ببر


بر سر نعش شهیدانم ببر


تشنه ام ! اما نه بر آب فرات


آب می جویم! ولی آب حیات


آب در دست کمان دشمن است


تیر آن نامرد احیای من است


اتش اقیانوس را آواز داد


آخرین ققنوس ر ا پرواز داد


خون اصغر آسمان را سیر کرد


خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد


زینب آیا سر به محمل می زند


کاروان را زخمه بر دل میزند؟

جمعه 10/3/1392 - 10:42 - 0 تشکر 607447

دل من فدای دو دست اباالفضل


به قربان چشمان مست ابالفضل


ربود از همه ساقیان گوی سبقت


به چوگان دل ناز شصت ابالفضل

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.