بغــــــضهای نهـــــــفته
وقتی دلها وسعت آسمان بیکران را درک نمیکنند،
تمام وجودت فریاد میشود،
آنگاه که پایانی برای دلتنگیها نیست،
و میخواهی تمام بغضهای نهفته در دل را فریاد کنی،
آنجاست که دنبال فریادرسی هستی،
تا هر آنچه در دل داری با او بگویی.
فریادرسی که بیاید
و ...
مرضیه نظری از سمنان
خانه زخم
ظهر الفساد فی البر و البحر،
خانه اول، صدای لهو و لعب میاید،
خانه دوم، همه در سکر شراب و قمار،
خانه سوم، کسی وضو نمیگیرد،
و در خانه چهارم، قرآن روی طاقچه خاک دارد.
میایی، میدانم که میایی،
به خانهای که در آن قرآن تلاوت میشود،
و همه اول وقت نماز میخوانند،
و خانهای که برای تو زخمها خوردهاند،
و خانهای که از آن عشق اباعبدالله بیرون میتراود.
اعظم بای از رامیان
غروب دلگیر
جمعه است و یک غروب دلتنگ دلگیر
جمعه و جمعهها از پی هم؛
میدانم که خواهی آمد.
بیا و آنچه را سالها بر دلم سنگینی میکند،
بردار.
ساناز ایزدی از زرند
ترانه های جدایی
در باغچه دلم گلهای یاس کاشتهام،
تا راه را بر شما گل ببارم
دیگر این دل بیقرار نای تپیدن ندارد
مالامال از فراق و دوری تو
آهنگ غم و اندوه مینوازد
و نگاهم با سوز و گداز غریب خود
ترانههای جدایی میسراید.
بیا تا چشمهایم محبت و عشق و ایثار را،
از تو هدیه بگیرد.
ملیحه غلامی از رامیان