*الان خوشبختانه این چند وقت برای بازیهای فوتبال ملی ما پر میشود به دلیل این که آقای کروش جذابیت ایجاد کرده است و مقداری هم خود ایشان جاذبه دارند برای مردم.
قبول دارم که کروش مدیریت خوبی را اعمال کرد.
*اما واقعا در سال قبل ما به هزار تماشاگر ملی برای تیم ملی فوتبالمان رسیده بودیم در زمان آقای قطبی.
در صورتی که یکی از مهمترین عوامل موقعیت آسیایی و جهانی در گذشته تماشاگرانمان بودند. حتی آن سهمیههایی که ای اف سی توزیع میکند، چون ما بالاترین تماشاگر را داریم همیشه بالاترین سهم را دریافت میکنیم حتی اگر موقعیتمان نزول هم کرده باشد. البته اول دوم سومی که یک جایزه ویژه دارند.
به نظر من باید این ورزش را از مظلومیت بیرون بیاوریم. الان خودتان میدانید که همه دخالت میکنند مخصوصا الان که دوره انتخابات مجلس است بیشتر خواهد شد و هرکسی ورود پیدا میکند که از ورزش یک تکه بگیرد. درصورتی که در گذشته اینطوری نبود. این برداشت من است. وقتی که سال هزار و سیصد و چهل این مساله جمع آوری اعانات را که جبهه ملی سازمان دهی میکرد و خدابیامرز حاج آقا ماهیان از بازار بودند. آن زمان مرحوم تختی سمپاد جبهه ملی بود. آمدند سراغ مرحوم تختی که شما بروید، وقتی که اثر تختی را دیدند سال 1341، داشتند جبهه ملی دوم را شکل میدادند و رفتند سراغ تختی که بیا و در شورای مرکزی جبهه ملی شما هم باش. جالب است که تختی نفر پانزدهم بود و در این پانزده نفر اول خیلی از بزرگان سیاسی را پشت سر گذاشت و جالبتر این است که حضور تختی در کنگره که در دی ماه هم بود و فوتش هم در دی ماه بود، وقتی که میروند این بحث را حالا اگر حضور ذهنم تطبیق بکند یک تعدادی از ورزشیان را تختی با خودش میآورد که کمیته ورزش را شکل میدهند. جبهه ملی اساسنامه تدوین میکند و برای اولین بار در تاریخ احزاب ورزش میشود یک عامل اصلی. یعنی میگویند سیاست، اقتصاد و ورزش تحت عنوان مستقلی در آن اساسنامه میآید و همان جمله معروف بوده که ورزش هدف نیست ولی ورزش میآید در بحث اصلی. حالا برعکس شده است دیگر. تازه جبهه ملی را میدانید که در تاریخ 45 - 46 به لحاظ سیاسی شاید محدودیت داشته اما از لحاظ طرفداری در اوج خودش است و بعد از مرحوم مصدق افت پیدا کرد. اما همه سیاستمداران به دنبال ورزش راه میافتند چون قدرت به آنها میدهد. اما الان برعکس شده است آنجا تختی میرود داخل کار آنها اما حالا اینها هستند که سرازیر شدهاند و آمدهاند فدراسیونهای ما را بگیرند.
اگر ما بخواهیم واقعا مملکتی آباد، مترقی و مدرن داشته باشیم دروازهاش ورزش است که متاسفانه مدیران اقتصادی و مدیران سیاسی و مدیران اجتماعی ما به آن بها نمیدهند. همه جای دنیا تعلیم و تربیت است و تربیت نقطه آغازش ورزش است که باید جسم را درست کنیم که بتوانیم در آن روح بدمیم. خداوند عالم هم خلقتش همینطور است و میگوید "نفحت فیه من روحی" یعنی معلوم است که اول جسم را ساخته بعد روح را به آن تزریق کرده است. باز خداوندگار عالم در جای دیگری میفرماید میگویند شما داوود را چرا امیر قرار دادی؟ انتخابش شرایطی داشته است؟ میگوید بله حضرت داوود برتری داشت به علم و جسم. کجا ما این را رعایت کردهایم؟ همه جای دنیا بروید میبینید که هر آدم بزرگشان یک رشته ورزشی را حتما در سطح بالایی بوده است. نمونهاش مثلا پوتین که یک جودوکار حرفهای است. ما کجا چنین چیزی را داریم؟ ما آموزش و پرورش داریم اما خودمان میدانیم که همهاش آموزش است و پرورش را حداقلی داریم. یک زمانی مدیر کل تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش گزارشی میداد که سرانه ورزشی ما در مدارس سالانه به اندازه یک تیشرت ورزشی نیست. تنها فدراسیونها را نگوییم ما در جاهای دیگر هم لنگیم. ما در سبد خانوادهمان ورزش به لحاظ ملزومات جایی ندارد که هیچ، تازه از ورزش هم منعشان میکنیم. چرا فکر میکنید تیراندازی ما عقب میافتد؟ برای اینکه همین که بچه ما چاقو را برمیدارد می ترسانیمش و میگوییم دست نزن. ما در مدرسه میخواندیم که علی کنار حوض نرو میافتی در حوض و غرق میشوی. تا بچهمان تکان میخورد میگوییم ندو. ما ورزشهای مادر را که دو میدانی و شنا است از دست میدهیم. آلمانیها بچه را در آب به دنیا میآورند که همان زمان که به دنیا آمد در آب دست و پا بزند و خب ما به آنها نمیرسیم. کجا وقتی بچهای را میبریم مدرسه که ثبتنام کنیم او را آزمایش میکنند و ابعاد جسمیاش را اندازه میگیرند که ببینیم چقدر با استانداردها مطابقت دارد؟ خدا را شکر الان تنبلی چشم را اندازهگیری میکنند چون میگویند بعدا آسیبهای جدی وارد میکند. جسم هم همین است. شما بروید کفش و پاها را نگاه کنید ببینید اگر 90 درصد جامعه ما راه رفتن درست را بلد بود. خب اینها را کجا باید یاد بگیرند؟ تعادل یک بچه و درست راه رفتن و درست دویدن را کجا باید به او یاد بدهیم؟ ورزش ما مظلوم است. خدابیامرزد امیرکبیر را که ما ورزش مدرنمان را از ایشان داریم. همین دبیرستان دارالفنون و ورزشهای سوئدی که اتریشیها به ایران آوردند.
*پس چرا اسمش سوئدی است؟
به دلیل این که رسم نظامیهاست. این ورزش نظامی است. ارتش الان مظلوم شده است ولی گاهی در این جشنها که میگیرند هنوز آکروبات را دارند ولی در جای دیگر نداریم. چند وقت پیش نیروی انتظامی که آقا داشت بازدید میکرد آکروبات را دیدم که داشتند. آکروبات در مدرسه نظام دارالفنون امیرکبیر به ایران آورد.
در هر حال ما باید به عنوان یک اصل مهم و زیربنایی به ورزش بپردازیم، اگر توانستیم این کار را انجام دهیم آن زمان توقع هم داشته باشیم. نه در آموزش و پرورش ما که مهد ورزش است به آن پرداخته میشود و نه در خانوادهها. خانوادهها الان خیلی گرفتارند و در هر گرفتاری اولین هزینهای که از خانواده زده میشود ورزش است. میگویند گرمکن میخواهیم چکار کنیم؟ توپ را میخواهیم چکار کنیم؟ وقتی در سبد خانواده برایش هزینه نکنی، وقتی در جامعه هزینه نکنی و اگر هزینه هم بکنی تبلیغاتی باشد و عوامفریبی باشد همینطور میشود. بدبختی ما این شده است که الان بعضی وقتها در شهر اتفاقاتی میافتد که متاسفانه بنیادی برای ورزش نیست بلکه برای رای جمع کردن آینده است. بعد هم که مدیران را هر کسی را از هر جایی ماندیم میخواهیم یک پستی به او بدهیم، میگذاریمش مدیر ورزش. من حالا اسم نمیبرم ولی برای ریاست فدراسیون فوتبال آقای رئیسجمهور خواسته بود که چند نفر را آقای هاشمی پیشنهاد کنند که از بین آنها یک نفر انتخاب شود. گفتم این عزیز ما را هم اضافه کن، در این تقسیم پستها چیزی به او نرسیده حتما رئیس جمهور میگوید این باشد بعد هم به سر بیچاره بعدا منت میگذارد که به شما هم چیزی رسید. همین هم شد. پنج تای اول نه اما ششمی که ایشان بودند انتخاب شدند. با این که ایشان شخص لایقی هم بود ولی میخواهم بگویم ایشان را پذیرفتند چون جای دیگری به او نرسید. من اعتقادم این است که آقای سعیدلو معاون اجرایی بود، وقتی آمد سازمان نمره منفی گرفته بود، معاون اجرایی میرود معاون اول میشود و یک درجه پایین که نمی آید. نوعا همه انتخابها در این سالها به این صورت بوده است.