در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و تمدنی نیز دین اسلام هدف خود را معطوف به برپایی جامعه و تمدنی الهی میسازد که محور اصلی و اساسی آن بر مبنای متون اسلامی عدالت است؛ عدالتی که متأثر از هیمنه و سیطرهی گفتمانهای مدرن و وجوه سکولار و نیاگرایانهی آنها، نباید صرفاً به صورت اقتصادی آن توجه شود.
بر اساس مبانی اندیشهی دینی و هدف نهایی زندگی انسان در اندیشهی دینی، جامعهای مطلوبِ این سنخِ شناخت از انسان و جهان است که مسیر نیل انسان به آن هدف را هموار نماید و اولویتهای توسعهی خود را متناسب با آن هدف انتخاب کند و معیارهای پیشرفت خویش را بر اساس قرب و بُعدِ آن اهداف تنظیم نماید.
اوج کمال انسان و منشأ همهی مطلوبیتها و حسنها و زیباییها در مقام خلافتاللهی انسان قرار گرفته است و پیامبران الهی آمدهاند تا فطرت درونی انسان را از غبار غفلتها و تعلقات مادی و نفسانی پاک نمایند و او را به سر منزل مقصود هدایت کنند. هدف اصلی انبیای الهی خارج کردن انسان از ظلمات نفسانی و رهنمون شدن او از مسیر هدایت الهی به سوی نور قرار داده شده است: «الر کتب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید»[8]
جامعهی مطلوب در اندیشهی دینی یا مدینهی فاضلهی الهی جامعهای است که علاوه بر آنکه موانع رسیدن به این هدف را رفع کند، توسعهی اجتماعی خود را به گونهای تنظیم نماید که گرایش به قرب و نیل به سعادت اخروی انسان در قامت خلیفهالله را داشته باشد و آن ممکن نیست، جز از طریق عبودیت رحمان:
«ما خلقت الجن و الانس الّا لعیبدون»[9]خداوند جن و انس را برای تحقق عبودیت آفریده است و هدفی جز این برای خلقت وجود ندارد.
بنابراین اگر انسانها بکوشند که همهی حوزههای زندگی خود و جامعهشان را به پرستش گره زنند و ساحات و ابعاد وجودشان را مملو و مشحون از پرستش کنند، به کمال میرسند. بیتردید این مسیر از زندگی دنیوی انسان و در همنشینی او با سایر انسانها و در محیط اجتماعی و جامعه میگذرد و از این روی، از رسالتهای اصلی انبیا تنظیم مناسبات دنیوی زندگی انسان و از جمله ابعاد اجتماعی آن میباشد. این تنظیم امور در اندیشهی دینی در عنوان کلی «قسط» تعریف شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»[10]
مفهوم «قسط» تنها در بر دارندهی عدالت اقتصادی نیست، بلکه عدالت در همهی شئون و ابعاد حیات انسان است و در تنظیم مناسبات فرد با خویشتن، دیگران، طبیعت و آفریدگار عالم و در یک کلام همهی عالم هستی مطمع نظر است. به عبارتی «اگر قسط را به مفهوم عدالت در نظر بگیریم، عدالت اسلامی را میتوان به تناسبات و سازوکارهای دستیابی به کمال تعریف کرد.»[11]
قسط یا عدالت اسلامی معطوف به کمال انسان از مسیر توسعهی عبودیت و پرستش آفریدگار هستی است. در این تعریف، نظامی عادلانه است که همهی مناسبات با توسعهی قرب طراحی و ترسیم شود. عدالت، وسیلهای مهم برای رسیدن به یک اتفاق مهمتر است که آن تکامل انسان و جامعه است. عدالت، ساختار و روابط اجتماعیای است که در یک جامعه تحقق پیدا میکند تا آن جامعه به کمال برسد. به تعبیر دیگر، عدالت یعنی قرار گرفتن امور در جای خود، به شرط اینکه به کمال منتهی گردد. در این صورت، هیچ امری را در رفتار فردی و اجتماعی نمیتوان نشان داد که تناسب با کمال در آن مطرح نباشد و تصمیمگیریهای فردی و اجتماعی نمیتواند فارغ از مقولهی عدالت باشد.
به عبارت دیگر، عدالت در مسیر عبودیت، آن گاه محقق میشود که همهی اعمال و رفتار انسان در تمامی شئون و ابعاد حیات، بر مسیر خواست و ولایت الهی شکل بگیرد؛ به گونهای که «حتی تکون اعمالی و اورادی کلّها ورداً واحداً»[12]
بر اساس این مبانی و اهداف، توسعهی مطلوب دین برای رسیدن به آن اهداف و تعالی و تکامل فرد و جامعه تعریف میشود. اما چه پیوند یا رابطهای میان این اهداف گفتمان انقلاب اسلامی و جهتگیری نظام آموزشی جامعه وجود دارد؟ هدف نظام آموزشی مدرن در ابعاد فردی آن با تأمل و نظر در اهداف اجتماعی این نظام آموزشی و مقتضیات گفتمان مدرن قابل دریافت است و به تبع آن شکل میگیرد.
این هدف تحت تأثیر نگرش و اندیشهی مدرن که در صدد بنای جامعهای با حداکثر لذتجویی و به تعبیری بهشت زمینی ـکه به الزام رویکرد مادیگرایانه و قطع افقهای فرامادی در نگاه انسان شکل میگیردـ قرار دارد و مسیر نیل به این هدف نیز چیزی است که امروز «توسعه» نامیده میشود و جهان غیرغربی در سودای نیل به آنچه غرب به آن نائل شده است آن را پیشهی خود میسازد. این تمدن، علاوه بر اینکه نمیتواند رابطهای با عدالت در معنایی که عنوان شد داشته باشد، بلکه به علت ابتنا بر نفسانیت انسان و تحریک غرایز او برای لذت افزونتر، کاملاً در جبههی مخالف آن قرار میگیرد.
اما رسیدن به این هدف در ابعاد اجتماعی شرایطی دارد که از جملهی آنها بهرهمندی از نیروی متخصصی است که بتواند از عهدهی فعالیتهای بوروکراتیک و طرح و ادارهی فرآیندهای صنعتی آن برآید. هدف نظام آموزشی مدرن، در کنار مشروعیتبخشی به جامعه و نظم مدرن و درونیسازی آن، آماده ساختن و پروراندن این نیروی انسانی است؛ نیرویی که تنها کار و فعالیت به سیاق گفتهشده معرف هویت فردی و اجتماعی آنان خواهد بود.
اما لوازم پرورش این نیرو و بهکارگیری آن در چارچوب ارزشهای مدرن در سبقتجوییهای مادیای است که در قالب امتیازات اجتماعی چون ثروت، قدرت و احترام اجتماعی (پرستیژ) تعریف میشود؛ ارزشهایی که علاوه بر اینکه نظام آموزشی مدرن موجد و مروّج آن است، در عمل نیز مبنایی برای قضاوت در مورد هویت افراد میباشد و البته آشکار است که این امتیازبندی و ارزشگذاری، علاوه بر آنکه هیچ وجه دینی و اسلامی ندارد، از منظر اسلام کاملاً محکوم است و دین اسلام آن را نهی کرده است. بدیهی است، از چنین منظری، جایی برای اخلاق حسنهی اسلامی و انسانی نخواهد بود و لزومی برای آن نیز احساس نمیشود.