• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 1833)
شنبه 16/10/1391 - 14:18 -0 تشکر 582854
فدای مردم می‌شوند این سربازها

جام جم آنلاین: یكی‌شان روی پل، بین زمین و هوا معلق است تا مانع سقوط دیگری شود، آن یكی میان موج‌های خروشان رودخانه دست به دست می‌شود تا غریقی را از مرگ برهاند، دیگری با باتلاقی چسبناك و مخوف در جنگ است تا طعمه‌های بی‌رمق او را از دهان گلی و خیسش بقاپد، این یكی میان خودروهایی كه با سرعت برق از پس و پیشش می‌گذرند سمت نوزادی افتاده كف خیابان، خیز بر می‌دارد.

 

یكی دیگر می‌دود كه به مینی‌بوسی بی‌راننده و در حال حركت به سمت دره برسد و آن دیگری در جاده‌ای شلوغ و خطرناك مجروحان را یك‌تنه از چنگال فلزی خودرویی واژگون بیرون می‌كشد و... .

سربازهای فداكار همه جا هستند و هرجا كسی در خطر باشد، بیشتر. قرار است وظیفه‌شان یادگرفتن راه‌های دفاع از كشور در برابر متجاوزان باشد، اما در هر حادثه‌ای آنها همیشه نخستین داوطلبان كمك به همنوعان‌شان هستند و حتی اگر لازم باشد، جانشان را هم فدا می‌كنند.

ما در این مطلب چند ماجرای هیجان‌انگیز در سال‌های اخیر را مرور می‌كنیم كه سربازهای فداكار، مردم را از خطر مرگ حتمی نجات داده‌اند و البته می‌دانیم كه هزاران هزار سرباز سبزپوش و خندان سرتراشیده كه برای نجات جان مردم قطع عضو شده‌اند یا خودشان را فدا كرد‌ه‌اند از قلم افتاده‌اند، مثل خیلی از سربازانی كه در راه مبارزه با قاچاق مواد مخدر شهید شده‌اند یا مامور وظیفه‌های راهور كه خودشان هم قربانی تصادفات شده‌اند یا... .

 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی

 

http://img.tebyan.net/Big/1391/09/fbc019f9a0b44c799f5f3ee58ba495e3.jpg 

 

شنبه 16/10/1391 - 14:19 - 0 تشکر 582856


رودخانه كرج، مهر 1390



یك دو سه، شیرجه! صبر نكرد. فكر نكرد. زانوهایش شل نشد از ترس. كتاب حافظه‌اش را ورق نزد تا یادش بیاید چند خبر خوانده است درباره آدم‌هایی كه سعی كرده‌اند دیگری را از غرق‌شدن نجات بدهند و خودشان غرق شده‌اند.


چه شد كه سرباز كلانتری 128 آدران كرج، كنار رودخانه كرج رسید و آن دو خواهر را دید كه میان موج‌ها این‌سو و آن‌سو می‌روند،‌ جیغ می‌كشند و كمك می‌خواهند؟ او هم داشت مثل بقیه سربازهای همپادگانی‌اش گشتزنی می‌كرد كه آنها را دید و بی‌درنگ داخل رودخانه پرید و اول یكی از خواهر‌ها را از آب گرفت و تا حاشیه رودخانه رساند و بعد با آن كه نفسش كم‌آمده بود پی خواهر دوم تن به آب زد.


موج‌ها اما او را دزدیده بودند و با این حال، تقلای سرباز جوان برای یافتنش، ‌توجه ماموران كلانتری آدران را به رودخانه جلب كرد و آنها مسیر رود را رصد كردند و صد متر پایین‌تر از آنجا كه خواهر اولی پیدا شده بود دومی را یافتند.


هر دو خواهر حالا زنده‌اند و تا پایان عمر مدیون سرباز وظیفه خنده‌رویی هستند كه اگر نبود حالا لابد آنها زیر خاك با ریه‌های پر از آب خوابیده بودند.


 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی

 

http://img.tebyan.net/Big/1391/09/fbc019f9a0b44c799f5f3ee58ba495e3.jpg 

 

شنبه 16/10/1391 - 14:21 - 0 تشکر 582857


تهران، خیابان قزوین، تیر 1387



حالا حدود چهار سال از آن شب گذشته است، اما اصغرزاده بازپرس دادسرای امور جنایی تهران، هنوز هم حادثه را روشن و بی‌كم و كاست به یاد می‌آورد. او آن شب در خیابان قزوین مشغول صدور قبض جریمه برای خودروی پرشیایی بود كه خیابان یكطرفه را خلاف جهت آمده بود.


قبض جریمه را كه نوشت و خواست آن را تحویل راننده بدهد، متوجه شد چشم‌های راننده زن پرشیا از ترس گرد شده است و بی‌آن كه بتواند چیزی بگوید پشت سر بازپرس را نشان می‌دهد.


اصغرزاده وقتی برگشت ابتدا خیال كرد آنچه می‌بیند سكانسی از فیلمی حادثه‌ای است، اما بعد به سرعت از ذهنش گذشت كه كدام بدلكاری می‌تواند به این خوبی از پل عابر آویزان شود، فریاد بكشد و سعی كند خودش را بیندازد پایین و در همان حال سربازی به دستش چنگ بزند و مانع سقوطش شود؟


فیلمی در كار نبود. دختر شانزده ساله‌ای كه از پل آویزان بود واقعا قصد خودكشی داشت و سربازی كه دستش را گرفته‌بود و تا كمر روی لبه پل خم‌شده بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود دخترك را رها كند، می‌خواست او را بالا بكشد.


بازپرس هم بلافاصله بالای پل رفت و با كمك یكدیگر جان دختر را نجات دادند. حالا گاهی وقت‌ها اصغرزاده در مرور خاطره آن شب، از خودش می‌پرسد راستی آن سرباز كم سن‌و‌سال با چه دلی در لحظه رهاشدن دختر میان پل و خیابان، او را گرفت و نترسید همراهش سقوط كند؟ 


 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی

 

http://img.tebyan.net/Big/1391/09/fbc019f9a0b44c799f5f3ee58ba495e3.jpg 

 

شنبه 16/10/1391 - 14:21 - 0 تشکر 582858


جاده روستای ملاسالمی، دی 1388



سرباز معلم جنوبی هر روز مسیر 20 كیلومتری پر پیچ و خم و خطرناك میان روستای محل زندگی و روستای محل تدریسش را با موتورسیكلت می‌رفت.


آن روز باران تندی كه بر زمین می‌كوبید، موج موج گل متحرك و چسبناك شده بود كه راه افتاده بود و همه زمین‌های اطراف را به باتلاق تبدیل كرده بود و به همین علت پیرزن و پیرمرد كشاورزی كه میان گل و لای گیر كرده بودند دیگر امیدی به نجات‌نداشتند، اما برای آخرین بار ناله كردند و كمك خواستند و همین آه‌های غمگین به گوش سرباز معلم فداكار رسید و او بلافاصله خودش را به آنها رساند و از باتلاق نجات‌شان داد و بعد ترك موتور سوارشان كرد و رساندشان به روستا.


این آقا معلم حالا در خانه‌اش نامه‌ای با خط كج و كوله دارد از شاگردهای كلاسش در مدرسه ملاسالمی كه از او تشكر كرده‌اند و برایش از خدا طلب خیر كرده‌اند. او می‌گوید «عجیب است كه آن روز موضوع انشای كلاسم احسان و نیكوكاری بود.»


 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی

 

http://img.tebyan.net/Big/1391/09/fbc019f9a0b44c799f5f3ee58ba495e3.jpg 

 

شنبه 16/10/1391 - 14:23 - 0 تشکر 582860


گردنه قلاجه ایلام، خرداد 1389



سراشیبی روی گردنه قلاجه كه می‌رسد به دره، اتو‌بوسی درب و داغان و بی‌راننده كه با سرعت روی آن در حال حركت است؛ راننده‌ای كه مات و مبهوت ایستاده و با وحشت اتوبوسش را نگاه می‌كند كه ارابه مرگ شده، ۲۰ زائر مسافر عتبات عالیات اهل خراسان رضوی كه از شهر خودشان به قصد زیارت، راهی مهران شده‌اند تا از آنجا به عراق برسند و حالا فریاد می‌كشند و كمك می‌خواهند و به پنجره‌های كدر اتو‌بوس می‌كوبند.


نگران نشوید. مرگ نقطه پایان این ماجرا نیست چون همان وقت سربازی به سمت اتو‌بوس می‌دود، در را باز می‌كند و خودش را داخل آن می‌اندازد و پایش را روی پدال ترمز فشار می‌دهد و اتوبوس، دقیقا لب دره، متوقف می‌شود و مسافران از ذوق به گریه می‌افتند.


سربازی كه مسافران را نجات داد یكی از مامور وظیفه‌های پلیس‌راه فرماندهی نیروی انتظامی استان ایلام بود كه وقتی داشت پی اتوبوس بی‌راننده می‌دوید باخودش عهد كرد «یا همراه زائران ابی‌عبدالله می‌روم ته دره یا نجاتشان می‌دهم.»


 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی

 

http://img.tebyan.net/Big/1391/09/fbc019f9a0b44c799f5f3ee58ba495e3.jpg 

 

شنبه 16/10/1391 - 14:24 - 0 تشکر 582863


جاده جمكران، تیر 1390



همه ماجراهایی كه تعریف كردیم یك طرف داستان، وحید یك طرف دیگر. داستان وحید دل هر شنونده‌ای را می‌لرزاند و هر چشمی را از اشك خیس می‌كند. تیر ماه سال 90 وقتی او از مسجد جمكران باز می‌گشت خودرویی واژگون در اتوبان را دید كه سرنشینانش بشدت مجروح شده بودند.


وضع‌شان بحرانی بود و فرصتی برای منتظر اورژانس‌ شدن نمانده بود به همین علت گروهبان یكم وظیفه نیروی زمینی ارتش، به تنهایی تك‌تك سرنشینان خودرو را از میان آهن‌پاره‌ها بیرون كشید، اما در لحظه آخر خودرویی عبوری با او تصادف كرد و وحید بشدت از ناحیه نخاع، مهره‌های گردن و پای چپ آسیب دید.


او حدود یك ماه روی تخت بیمارستان با چشم‌هایی نیمه‌باز و لبخندی كمرنگ كه حتی در خواب هم از روی لب‌هایش پاك نمی‌شد، در انتظار بهبود ماند اما سرانجام، دیگر دوری از معشوقش را تاب نیاورد و همه چشم‌های نگران و پر اشك را از دیدن روی ماهش محروم كرد و شهادت را برگزید تا در آغوش خدایش آرام بگیرد.


 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی

 

http://img.tebyan.net/Big/1391/09/fbc019f9a0b44c799f5f3ee58ba495e3.jpg 

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.