• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 404)
پنج شنبه 4/8/1391 - 17:38 -0 تشکر 568976
آشنایی اجمالی با نهج البلاغه

نهج البلاغه این اثر جاودانه، بر گرفته از بیانات و انوار گهربار امیرالمؤمنین حضرت على (علیه‏السلام) آن بزرگ مرد تاریخ است كه هیچگاه غبار زمان پرده كهنگى و فراموشى بر سیماى پرفروغ او نیفكنده، و از جلوه و شكوه او نكاسته، و تقوا و عدالت و جهاد و دیگر صفات برجسته او را از یاد نبرده، و در برابر عظمت دانش و حكمت او سر تعظیم فرود آورده، و از مرز تعصب و فرقه‏گرایى در گذشته، تا بدانجا كه دوست و دشمن زبان به ستایش او گشوده و به تالیف كتب و سرایش اشعار پرداخته و با زبان اندیشه و سوز و دل نمى‏ازیم فضیلت او را بیان كرده‏اند .
روایات اسلامى و متون تاریخى در شان و منزلت امیرمؤمنان على علیه‏السلام فراتر از شهرت و تواتر است تا بدانجا كه از حقایق مسلم و ضرورت‏ها بشمار مى‏آید .
تدوین نهج البلاغه
این مجموعه نفیس و زیبا به نام«نهج‌البلاغه» كه اكنون در دست ماست و روزگار از كهنه كردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افكار و اندیشه‌های نوتر و روشن‌تر مرتبا بر ارزش آن افزوده است، منتخبی از«خطابه‌ها» و «دعاها» و «وصایا» و«نامه‌ها» و«جمله‌های كوتاه» مولای متقیان علی ـ علیه السّلام ـ است .
این اثر ماندگار كه از متون اولیه فرهنگ اسلامى است توسط ادیب علامه مرحوم سید شریف‏رضى رضوان الله علیه در سال 400 هجرى از میان صدها كتاب و منبع گردآورى و تنظیم گردیده است . آنچه تردید ناپذیر است این است كه علی ـ علیه السّلام ـ چون مرد سخن بوده است، خطابه‌های فراوان انشاء كرده، و همچنین به تناسبهای مختلف جمله‌های حكیمانه كوتاه فراوان از او شنیده شده است، همچنان كه نامه‌های فراوان مخصوصا در زمان خلافت نوشته است، و مردم مسلمان علاقه و عنایت خاصی به حفظ و ضبط آنها داشته‌اند.
اسناد، شروح، ترجمه ها
آفتاب آمد دلیل آفتاب. اگر سخن شناسی بخواهد به دید تحقیق و خالی از تعصبات، با این پرسش كه صاحب سخن در این كتاب كیست، بنگرد؛ قطعا تصدیق خواهد كرد كه او شخصیتی بزرگ است كه به سرچشمه‌ای جوشان و منبعی بی پایان متصل است به گونه‌ای كه نمی‌توان پس از قرآن نظیری برای آن پیدا كرد.
اگر هیچ سند معتبری هم برای آن پیدا نشود باز هم می‌توان اذعان كرد كه این سخن، از اوست و سخنی عادی با محاسبات دنیوی نیست؛ زیرا حقایق ومعارفی كه در این مجموعه در قالب‌های گفتاری بسیار بدیع و جذاب مطرح شده است از عهده بشر عادی خارج است. این كلام با زبان بی زبانی از عظمت و شرافت صاحبش سخن می‌گوید.
شخصیت‌های زیادی تلاش خویش را در جهت بررسی مصادر نهج‌البلاغه صرف كرده‌اند كه اجمالا ذكر اسامی برخی از آنها بی تناسب نیست:
1. مدارك نهج‌البلاغه، علامه كاشف الغطاء 2. استناد نهج‌البلاغه، امتیاز علی عرشی 3. نهج‌السعاده فی مستدرك نهج‌البلاغه، محمد باقر محمودی(در 8 جلد) 4. مصادر نهج‌البلاغه، عبدالله نعمت 5. مصادر نهج‌البلاغه و اسانیده، سید عبدالزهراء حسینی
6. بحثی كوتاه پیرامون مدارك نهج‌البلاغه، رضا استادی 7. روش‌های تحقیق در اسناد و مدارك نهج‌البلاغه، محمد دشتی 8. و...
نهج‏البلاغه در طول حدود هزار سال عمر خود در دسترس دانشمندان، طلاب و اهل علم بوده است و به مطالعه و حفظ آن مى‏پرداختند و در خطبه‏ها و خطابه‏ها بدان استناد و تبرك مى‏جستند و اندیشمندان و محققان بر آن شرح و تفسیر مى‏نوشتند و به ترجمه آن اقدام مى‏كردند .
همه شارحان و مترجمان نهج‏البلاغه كه بیش از سیصد [1] نفر مى‏باشند بالاتفاق معتقدند كه این كتاب از تالیفات علامه [2] شریف‏رضى است و او این توفیق را یافته كه سخنان امام امیرالمؤمنین على (ع) را با سبك و شیوه‏اى جالب گردآورى و تنظیم نماید .
اجازاتى كه علما و محدثان بزرگ به اصحابشان مى‏دادند [3] دلیل روشن و قاطعى بر صحت این انتساب است .
علامه شریف‏رضى - كسى كه در دنیاى علم و ادب به پارسایى و دقت در راستگویى مورد قبول همگان است . [4] - نیز در كتابهاى متعدد خود این امر را تصریح كرده است .
نهج البلاغه مانند قرآن كریم كتاب زنده است و هم چنان می‌درخشد و نظر دانشمندان را به خود جلب می‌كند و به اكثر زبانهای زنده دنیا چون: فارسی، تركی، اردو، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیائی و اسپانیایی و غیره ترجمه شده است.[5]
نام نهج‏البلاغه
نامى كه شریف‏رضى براى این كتاب برگزیده «نهج‏البلاغه‏» یعنى «راه و روش بلاغت‏» است زیرا این كتاب درهاى بلاغت را به روى خواننده مى‏گشاید و طالبان بلاغت را بدان نزدیك مى‏سازد و نیاز دانشمند و دانشجو را برمى‏آورد، و گمشده و خواسته بلیغ و زاهد است و از آن روز كه این كتاب گام به عالم فرهنگ و ادب نهاد و توسط شریف‏رضى به بار نشست، در میان دانشمندان و خطبا و اهل ادب جا باز كرد و بلند آوازه شد و شهره آفاق دانش گردید و ستاره آن در شام و عراق و نجد و تهامه درخشید، و هركجا كه رفت‏با استقبال مردم مواجه گردید و در مراكز علمى به درس و بحث از آن پرداختند زیرا علاوه بر معناى ارزنده و محتواى علمى و عمیق همه‏جانبه و درهاى حكمت و دانش، داراى الفاظ و نگارشى بسیار بدیع و زیبا و سبك و شیوه‏یى هماهنگ و عالى است كه در اوج نثر عربى قرار گرفته است . [6]
ویژگی های نهج البلاغه
نهج البلاغه این اثر ماندگار و بی نظیر را می توان از جهات مختلفی مورد دقت ، شناخت و بررسی قرار داد. اوصاف و ویژگی های این مجموعه بی بدیل را در این نوشتار مختصر نمی توان شناخت، اما به لحاظ اختصار، به شاخصها و ویژگی های مهم آن اشاره می شود:
1. كلامی فوق كلام انسانها و پایین تر از كلام خدا و در حقیقت، كلماتی گهربار از امام معصوم حضرت مولی الموحدین امام علی(علیه السلام) 2. جامعیت نهج البلاغه، به گونه ای كه همانند قرآن، به عنوان انواری از آن، به تمام مسائل دنیوی و اخروی پرداخته است 3. اوج فصاحت و بلاغت بی نظیر 4. در بردارنده رسالتی جاودانه و جهانی پس از قرآن، جهت هدایت بشریت 5. جاذبه خاص نهج البلاغه برای همگان 6. مصون از هرگونه ضعف، خطا وتحریف 7. ارزش والای پیام های نهج البلاغه 8. عدالت خواهی و ظلم ستیزی منحصر به فرد 9. و... .
محتوای نهج البلاغه
نهج‌البلاغه اثری است كه باید با آن زیست و تنفس كرد. روح را با آن هم‌دم ساخت و با آن نبض و قلب را به تپش در آورد، تا معانی آن در عمق جان بنشیند و بتوان دنیاهای آن‌ را وارد شد و سرزمین‌هایش را فتح كرد. هرچند رسیدن به قله‌ی رفیع معرفت علی(ع) حتی در حوزه‌ نهج‌البلاغه بر كسی میسّر نیست و ضعف ما حكم می‌كند كه نمی‌توان تمام دنیاهای زهد و تقوا و عبادت و عرفان و حكمت و فلسفه و پند و موعظه و ملاحم و مغیبات و سیاست و مسؤولیت‌های اجتماعی، حماسه، شجاعت و دیگر زوایای نهج البلاغه را وارد شد و این اقیانوس بی‌پایان را شناخت.
نهج‌البلاغه از نظر محتوایی به مسائل گوناگون اعتقادی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی پرداخته است و در قالب خطبه‌ها، نامه‌ها و حكمت‌ها به پرسش‌ها و مسائل عرصه‌های مذكور پاسخ داده است.
نهج‌البلاغه در مسائل اعتقادی به آفرینش جهان و انسان و جانوران، هدفدار بودن خلقت انسان،[7] معرفت حق تعالی[8] وحدت حق تعالی[9]، هدف فرستادن پیامبران[10]، هدف بعثت پیامبر اكرم(ص) [11]، استمرار رسالت با قرآن و عترت[12] و فرجام و رستاخیز،[13] پرداخته است.
امام علی(ع) در نهج‌البلاغه، به مسائل اقتصادی نیز پرداخته است و مسئولیّت انسان را نسبت به سرزمین‌ها و چهارپایان[14] و ارج نهادن به كار و تلاش انسان و بهره‌مندی از حاصل دست‌رنج خویش[15] و ضرورت آبادانی سرزمین‌ها[16] و ذخیره‌سازی ثروت[17] و توصیه‌‌هایی مربوط به بیت‌المال و عدالت اجتماعی و فقر زدایی و ره‌نمودهای اخلاقی به ثروت‌مندان و برنامه‌های اقتصادی و وظایف فردی نیازمندان و وظایف دولت و جامعه را بیان كرده است.[18]
بخش دیگری از فرمایشات امام علی(ع) به مسائل سیاسی و حكومتی اختصاص دارد. امام(ع) در این ساحت، به وظایف كارگزاران و استانداران، نویسندگان، ارتش و نیروها و سران نظامی، روش‌های دریافت مالیات و اصول كشورداری پرداخته است.[19]
ساحت دیگر نهج البلاغه، مسائل اخلاقی و تربیتی است. كه امام(ع) بر مبنای جهان‌بینی توحیدی، آن‌را استوار ساخته است. اخلاق فردی در نهج‌البلاغه، دانش اندوزی توأم با عمل، بی اعتنایی به زخارف دنیوی، آزادگی و ظلم ستیزی، نظم و حساب‌رسی در امور را تبیین نموده است و اخلاق اجتماعی نیز به خوش خلقی و انسان دوستی، انصاف‌ورزی با مردم و مانند این‌ها اشاره كرده است.[20]
مسائل عبادی و معنوی مانند سیمای عابدان شب زنده‌دار، انگیزه‌های گوناگون در عبادت، حالات و مقامات عابدان و تأثیر عبادت در زوال گناه نیز در نهج‌البلاغه مورد توجه جدی قرار گرفته است[21]. روی‌كرد علی(ع) در سراسر سخنانش بر مبنای عدالت است؛ همان‌گونه كه فرمود: عدالت، زندگی است. [22]
علی(ع) از آن بسیار افرادی نبود كه در سخن، از حق دم می‌زنند، ولی در عمل از آن سرمی‌پیچند؛ [23] زیرا حق، در مقام سخن گسترده‌ترین پهنا را داراست ولی در مقام اجرا و عمل بدان، در تنگنایی بی‌مانند است؛[24] یعنی در مقام سخن، به آسانی می‌توان حق و عدل را ستود و از آن دم زد، ولی عمل كردن بدان، بسیار دشوار و مشكل است.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 4/8/1391 - 17:38 - 0 تشکر 568977

علی(ع) فرزند ابوطالب و نوه‌ی عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار می‌رود. سیزده سال قبل از بعثت، در عرصه‌ی عالم خاكی ظهور كرد. كنیه‌ی او ابوالحسن و حیدر لقب اوست. علی(ع) از دوران كودكی پرورش یافته‌ی پیامبر بود و معرفت و حكمت و اخلاق را از او آموخت. برای شناخت بیش‌تر امام علی(ع) به بیان برخی ویژگی‌های برجسته‌ی آن حضرت می‌پردازیم:
1. ایمان
امیرالمؤمنین اولین كسی است كه رسول خدا را تصدیق كرد و به او ایمان آورد و به نماز او اقتدا كرد.[1] حضرت جای‌گاه خود و یاران پیامبر را چنین توصیف می‌كند: «ما پیوسته و پی‌گیر در كنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهای‌مان ‌می‌جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان‌مان و پذیرش و فرمان برداری بیش‌تر حق، پی‌آمدی نداشت.»[2]
2. موقعیت سنجی
با این‌كه، امت پیامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتی كه پیامبر به دست علی(ع) سپرد، توسط افراد كینه‌توز غصب شد، ولی علی(ع) با موقعیت‌شناسی، صبر را بر تقابل ترجیح داد. و با سكوت، در مقابل فتنه و آشوب ایستاد تا این‌كه، دین رسول الله بماند. حضرت در نامه‌ای به مردم مصر، جریان سقیفه را توضیح می‌دهد: «مردم را دیدم پیرامون دیگری گرد آمده‌اند و با او بیعت می‌كنند. دست از هركاری برداشتم و بیعت نكردم تا آن گاه كه دیدم بازگشتگان از اسلام بازگردیده، به نابودی دین محمد(ص) فرا می‌خوانند؛ لذا ترسیدم كه اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در ساختمان آن شكستگی و رخنه‌ای ببینم، یا آن را سراسر ویران بیابم كه مصیبت چنین پیش‌آمدی بر من، بسی گران‌تر است تا از دست رفتن سرپرستی شما كه بی‌گمان بهره‌ی روزهایی اندك است.»[3]
3. آگاه ساختن مردم و آشنا كردن آن‌ها به حقوق اجتماعی
«آن‌گونه سخنانی كه با گردن‌كشان خودكامه می‌گویند، با من نگویید و چنان كه در نزد خودخواهان تندخو محافظه كاری می‌كنند، با من محافظه‌كاری نكنید. و با ظاهر سازی معاشرت نداشته باشید و درباره‌ی من گمان نبرید كه اگر سخن حقی به من گفته شد، آن را سنگین احساس كنم، و نه این كه بپندارید كه من خواستار بزرگ‌داشت خود از سوی شما هستم»[4]
4. خلوت‌گری عشق علی(ع)
امیرالمؤمنین(ع) با همه‌ی عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو‌می‌آورد و با او خلوت و زمزمه می‌كرد. و چنین با خدا می‌گفت: «خدایا، گناهی را از من بیامرز كه تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه از درونم وعده كردم و بدان وفا كردنی در نزد من برایش نیافته‌ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه به زبانم خواسته‌ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده‌است. خدایا به گوشه‌ی چشم اشاره كردن‌ها و سخنان بیهوده گفتن‌ها و خواسته‌های‌ناروای دل و لغزش‌های زبان را از من بیامرز.»[5]
5. هدایت ساختن مخالفان
خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدی حضرت علی(ع) بودند كه با روش‌های گوناگون با آن حضرت مخالفت می‌نمودند؛ ولی امام علی(ع) در تعلیم و هدایت و آگاه سازی آن‌ها كوتاهی نكرد و در نامه‌ها و خطبه‌هایش، آن‌ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.[6]
6. تدریس و آموزش اخلاق اسلامی
علی(ع) مانند سایر زما‌م‌داران نبود كه تنها به حكومت‌داری خویش بیندیشد و از هدایت‌گری كه مهم‌ترین وظیفه‌ی امامان است، غفلت نماید. به همین دلیل، نهج‌البلاغه، سرشار از ره‌نمودهای اخلاق نظری و عملی است. بیانات اخلاقی امام به جهان‌بینی و فرجام شناسی آن حضرت وابستگی معناداری دارد.
غیبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندی، حرص، كبر، آزمندی، دنیاپرستی، تنگ چشمی نمونه‌هایی از اخلاق ناپسند است كه امام بدان پرداخته است.[7] خوش‌خویی، در اختیار بودن زبان، اقدام كردن به كارهای پسندیده، صبر و پایداری، راستی در گفتار، فروتنی، دانش و بردباری نمونه‌هایی از درس‌های اخلاق پسندیده‌ی امام علی(ع) است.[8] /[9]
7. تبیین فلسفی و عقلی حقایق
امام علی(ع) در بیان حقایق الهی تنها به ذكر چند توصیه‌ی اخلاقی اكتفا نمی‌كرد؛ بلكه با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن‌ها می‌پرداخت.[10] برای نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری حق تعالی می‌فرماید: «هر آن كه خدا را توصیف كند و صفاتش را زاید بر ذات بداند او را دو چیز انگاشته، و هركس او را دو چیز می‌ا‌نگارد برای او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و كسی كه خدا را درست نشناسد به سوی او اشاره می‌كند، و كسی كه به او اشاره كند او را در مكانی محدود دانسته است، و هر كه او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از این نسبت‌ها است.[11]» خوانندگان گرامی توجه دارند كه اسلوبی كه امام علی(ع) در مسائل توحیدی بیان می‌كند، كاملاً عقلی و استدلالی است. شكی نیست كه این بیانات از آن علی(ع) است و با سند معتبر تاریخی و نیز یك‌نواختی سیاق این مطلب مستدل می‌گردد.
امام در خطبه‌ی دیگری می‌فرماید:« خداوند با برتری و چیرگی و قدرت خود بر اشیا و پدیده‌ها، جدا از آن‌هاست و موجودات و پدیده‌ها نیز به این‌كه تحت قبضه‌ی قدرت اویند و بازگشتشان به سوی او است جدا از او هستند، هر كس خدا را توصیف كند محدودش دانسته، و هركه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازلیّت الهی است».[12] و نیز می‌فرماید: «خداوند واحد و یگانه است اما نه واحدی عددی؛ همیشگی است لیكن نه در محدوده‌ی زمان، و پایدار است ولی نه به پشتوا‌نه‌ای».[13] حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهی می‌فرماید: «آیات و نشانه‌های قدرت خدا، برهان قاطعی بر اثبات هستی او است، بلكه خود وجود او كه در همه چیز تجلّی دارد و گواه هستی خویش می‌باشد. و شناخت او همان توحید و یگانه دانستن او است، و توحید واقعی، جدا دانستن او از مخلوقات است به این معنی كه صفاتش را مغایر صفات آن‌ها بدانیم، نه این‌كه كناره‌گیری و جدایی جسمانی مقصود باشد. او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود، آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن‌چه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. او است كه دلیل وجود خویش است و وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.»[14]
امام(ع) درباره‌ی شناخت خداوند، تصریح می‌كند كه «حق تعالی با حواس درك نمی‌گردد و به مردم، قیاس و تشبیه نمی‌شود. كیفیت او شناخته نمی‌شود. خِرَدها توان اندازه‌گیری او را ندارند و افكار و تخیلات از حریم كبریایی او دورند.[15] «چشم‌ها و حواس او را نمی‌بیند، ولی دل‌ها در پرتو ایمان واقعی و اخلاص، هستی او را درك می‌كنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصیف نمی‌شود. خواست او بدون اندیشه و قصد صورت می‌گیرد. ظاهر است اما مستقیماً دیده نمی‌شود، ولی وجودش متجلی است»علی(ع) فرزند ابوطالب و نوه‌ی عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار می‌رود. سیزده سال قبل از بعثت، در عرصه‌ی عالم خاكی ظهور كرد. كنیه‌ی او ابوالحسن و حیدر لقب اوست. علی(ع) از دوران كودكی پرورش یافته‌ی پیامبر بود و معرفت و حكمت و اخلاق را از او آموخت. برای شناخت بیش‌تر امام علی(ع) به بیان برخی ویژگی‌های برجسته‌ی آن حضرت می‌پردازیم:
1. ایمان
امیرالمؤمنین اولین كسی است كه رسول خدا را تصدیق كرد و به او ایمان آورد و به نماز او اقتدا كرد.[1] حضرت جای‌گاه خود و یاران پیامبر را چنین توصیف می‌كند: «ما پیوسته و پی‌گیر در كنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهای‌مان ‌می‌جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان‌مان و پذیرش و فرمان برداری بیش‌تر حق، پی‌آمدی نداشت.»[2]
2. موقعیت سنجی
با این‌كه، امت پیامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتی كه پیامبر به دست علی(ع) سپرد، توسط افراد كینه‌توز غصب شد، ولی علی(ع) با موقعیت‌شناسی، صبر را بر تقابل ترجیح داد. و با سكوت، در مقابل فتنه و آشوب ایستاد تا این‌كه، دین رسول الله بماند. حضرت در نامه‌ای به مردم مصر، جریان سقیفه را توضیح می‌دهد: «مردم را دیدم پیرامون دیگری گرد آمده‌اند و با او بیعت می‌كنند. دست از هركاری برداشتم و بیعت نكردم تا آن گاه كه دیدم بازگشتگان از اسلام بازگردیده، به نابودی دین محمد(ص) فرا می‌خوانند؛ لذا ترسیدم كه اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در ساختمان آن شكستگی و رخنه‌ای ببینم، یا آن را سراسر ویران بیابم كه مصیبت چنین پیش‌آمدی بر من، بسی گران‌تر است تا از دست رفتن سرپرستی شما كه بی‌گمان بهره‌ی روزهایی اندك است.»[3]
3. آگاه ساختن مردم و آشنا كردن آن‌ها به حقوق اجتماعی
«آن‌گونه سخنانی كه با گردن‌كشان خودكامه می‌گویند، با من نگویید و چنان كه در نزد خودخواهان تندخو محافظه كاری می‌كنند، با من محافظه‌كاری نكنید. و با ظاهر سازی معاشرت نداشته باشید و درباره‌ی من گمان نبرید كه اگر سخن حقی به من گفته شد، آن را سنگین احساس كنم، و نه این كه بپندارید كه من خواستار بزرگ‌داشت خود از سوی شما هستم»[4]
4. خلوت‌گری عشق علی(ع)
امیرالمؤمنین(ع) با همه‌ی عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو‌می‌آورد و با او خلوت و زمزمه می‌كرد. و چنین با خدا می‌گفت: «خدایا، گناهی را از من بیامرز كه تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه از درونم وعده كردم و بدان وفا كردنی در نزد من برایش نیافته‌ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه به زبانم خواسته‌ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده‌است. خدایا به گوشه‌ی چشم اشاره كردن‌ها و سخنان بیهوده گفتن‌ها و خواسته‌های‌ناروای دل و لغزش‌های زبان را از من بیامرز.»[5]
5. هدایت ساختن مخالفان
خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدی حضرت علی(ع) بودند كه با روش‌های گوناگون با آن حضرت مخالفت می‌نمودند؛ ولی امام علی(ع) در تعلیم و هدایت و آگاه سازی آن‌ها كوتاهی نكرد و در نامه‌ها و خطبه‌هایش، آن‌ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.[6]
6. تدریس و آموزش اخلاق اسلامی
علی(ع) مانند سایر زما‌م‌داران نبود كه تنها به حكومت‌داری خویش بیندیشد و از هدایت‌گری كه مهم‌ترین وظیفه‌ی امامان است، غفلت نماید. به همین دلیل، نهج‌البلاغه، سرشار از ره‌نمودهای اخلاق نظری و عملی است. بیانات اخلاقی امام به جهان‌بینی و فرجام شناسی آن حضرت وابستگی معناداری دارد.
غیبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندی، حرص، كبر، آزمندی، دنیاپرستی، تنگ چشمی نمونه‌هایی از اخلاق ناپسند است كه امام بدان پرداخته است.[7] خوش‌خویی، در اختیار بودن زبان، اقدام كردن به كارهای پسندیده، صبر و پایداری، راستی در گفتار، فروتنی، دانش و بردباری نمونه‌هایی از درس‌های اخلاق پسندیده‌ی امام علی(ع) است.[8] /[9]
7. تبیین فلسفی و عقلی حقایق
امام علی(ع) در بیان حقایق الهی تنها به ذكر چند توصیه‌ی اخلاقی اكتفا نمی‌كرد؛ بلكه با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن‌ها می‌پرداخت.[10] برای نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری حق تعالی می‌فرماید: «هر آن كه خدا را توصیف كند و صفاتش را زاید بر ذات بداند او را دو چیز انگاشته، و هركس او را دو چیز می‌ا‌نگارد برای او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و كسی كه خدا را درست نشناسد به سوی او اشاره می‌كند، و كسی كه به او اشاره كند او را در مكانی محدود دانسته است، و هر كه او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از این نسبت‌ها است.[11]» خوانندگان گرامی توجه دارند كه اسلوبی كه امام علی(ع) در مسائل توحیدی بیان می‌كند، كاملاً عقلی و استدلالی است. شكی نیست كه این بیانات از آن علی(ع) است و با سند معتبر تاریخی و نیز یك‌نواختی سیاق این مطلب مستدل می‌گردد.
امام در خطبه‌ی دیگری می‌فرماید:« خداوند با برتری و چیرگی و قدرت خود بر اشیا و پدیده‌ها، جدا از آن‌هاست و موجودات و پدیده‌ها نیز به این‌كه تحت قبضه‌ی قدرت اویند و بازگشتشان به سوی او است جدا از او هستند، هر كس خدا را توصیف كند محدودش دانسته، و هركه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازلیّت الهی است».[12] و نیز می‌فرماید: «خداوند واحد و یگانه است اما نه واحدی عددی؛ همیشگی است لیكن نه در محدوده‌ی زمان، و پایدار است ولی نه به پشتوا‌نه‌ای».[13] حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهی می‌فرماید: «آیات و نشانه‌های قدرت خدا، برهان قاطعی بر اثبات هستی او است، بلكه خود وجود او كه در همه چیز تجلّی دارد و گواه هستی خویش می‌باشد. و شناخت او همان توحید و یگانه دانستن او است، و توحید واقعی، جدا دانستن او از مخلوقات است به این معنی كه صفاتش را مغایر صفات آن‌ها بدانیم، نه این‌كه كناره‌گیری و جدایی جسمانی مقصود باشد. او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود، آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن‌چه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. او است كه دلیل وجود خویش است و وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.»[14]
امام(ع) درباره‌ی شناخت خداوند، تصریح می‌كند كه «حق تعالی با حواس درك نمی‌گردد و به مردم، قیاس و تشبیه نمی‌شود. كیفیت او شناخته نمی‌شود. خِرَدها توان اندازه‌گیری او را ندارند و افكار و تخیلات از حریم كبریایی او دورند.[15] «چشم‌ها و حواس او را نمی‌بیند، ولی دل‌ها در پرتو ایمان واقعی و اخلاص، هستی او را درك می‌كنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصیف نمی‌شود. خواست او بدون اندیشه و قصد صورت می‌گیرد. ظاهر است اما مستقیماً دیده نمی‌شود، ولی وجودش متجلی است»

علی(ع) فرزند ابوطالب و نوه‌ی عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار می‌رود. سیزده سال قبل از بعثت، در عرصه‌ی عالم خاكی ظهور كرد. كنیه‌ی او ابوالحسن و حیدر لقب اوست. علی(ع) از دوران كودكی پرورش یافته‌ی پیامبر بود و معرفت و حكمت و اخلاق را از او آموخت. برای شناخت بیش‌تر امام علی(ع) به بیان برخی ویژگی‌های برجسته‌ی آن حضرت می‌پردازیم:
1. ایمان
امیرالمؤمنین اولین كسی است كه رسول خدا را تصدیق كرد و به او ایمان آورد و به نماز او اقتدا كرد.[1] حضرت جای‌گاه خود و یاران پیامبر را چنین توصیف می‌كند: «ما پیوسته و پی‌گیر در كنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهای‌مان ‌می‌جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان‌مان و پذیرش و فرمان برداری بیش‌تر حق، پی‌آمدی نداشت.»[2]
2. موقعیت سنجی
با این‌كه، امت پیامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتی كه پیامبر به دست علی(ع) سپرد، توسط افراد كینه‌توز غصب شد، ولی علی(ع) با موقعیت‌شناسی، صبر را بر تقابل ترجیح داد. و با سكوت، در مقابل فتنه و آشوب ایستاد تا این‌كه، دین رسول الله بماند. حضرت در نامه‌ای به مردم مصر، جریان سقیفه را توضیح می‌دهد: «مردم را دیدم پیرامون دیگری گرد آمده‌اند و با او بیعت می‌كنند. دست از هركاری برداشتم و بیعت نكردم تا آن گاه كه دیدم بازگشتگان از اسلام بازگردیده، به نابودی دین محمد(ص) فرا می‌خوانند؛ لذا ترسیدم كه اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در ساختمان آن شكستگی و رخنه‌ای ببینم، یا آن را سراسر ویران بیابم كه مصیبت چنین پیش‌آمدی بر من، بسی گران‌تر است تا از دست رفتن سرپرستی شما كه بی‌گمان بهره‌ی روزهایی اندك است.»[3]
3. آگاه ساختن مردم و آشنا كردن آن‌ها به حقوق اجتماعی
«آن‌گونه سخنانی كه با گردن‌كشان خودكامه می‌گویند، با من نگویید و چنان كه در نزد خودخواهان تندخو محافظه كاری می‌كنند، با من محافظه‌كاری نكنید. و با ظاهر سازی معاشرت نداشته باشید و درباره‌ی من گمان نبرید كه اگر سخن حقی به من گفته شد، آن را سنگین احساس كنم، و نه این كه بپندارید كه من خواستار بزرگ‌داشت خود از سوی شما هستم»[4]
4. خلوت‌گری عشق علی(ع)
امیرالمؤمنین(ع) با همه‌ی عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو‌می‌آورد و با او خلوت و زمزمه می‌كرد. و چنین با خدا می‌گفت: «خدایا، گناهی را از من بیامرز كه تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه از درونم وعده كردم و بدان وفا كردنی در نزد من برایش نیافته‌ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه به زبانم خواسته‌ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده‌است. خدایا به گوشه‌ی چشم اشاره كردن‌ها و سخنان بیهوده گفتن‌ها و خواسته‌های‌ناروای دل و لغزش‌های زبان را از من بیامرز.»[5]
5. هدایت ساختن مخالفان
خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدی حضرت علی(ع) بودند كه با روش‌های گوناگون با آن حضرت مخالفت می‌نمودند؛ ولی امام علی(ع) در تعلیم و هدایت و آگاه سازی آن‌ها كوتاهی نكرد و در نامه‌ها و خطبه‌هایش، آن‌ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.[6]
6. تدریس و آموزش اخلاق اسلامی
علی(ع) مانند سایر زما‌م‌داران نبود كه تنها به حكومت‌داری خویش بیندیشد و از هدایت‌گری كه مهم‌ترین وظیفه‌ی امامان است، غفلت نماید. به همین دلیل، نهج‌البلاغه، سرشار از ره‌نمودهای اخلاق نظری و عملی است. بیانات اخلاقی امام به جهان‌بینی و فرجام شناسی آن حضرت وابستگی معناداری دارد.
غیبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندی، حرص، كبر، آزمندی، دنیاپرستی، تنگ چشمی نمونه‌هایی از اخلاق ناپسند است كه امام بدان پرداخته است.[7] خوش‌خویی، در اختیار بودن زبان، اقدام كردن به كارهای پسندیده، صبر و پایداری، راستی در گفتار، فروتنی، دانش و بردباری نمونه‌هایی از درس‌های اخلاق پسندیده‌ی امام علی(ع) است.[8] /[9]
7. تبیین فلسفی و عقلی حقایق
امام علی(ع) در بیان حقایق الهی تنها به ذكر چند توصیه‌ی اخلاقی اكتفا نمی‌كرد؛ بلكه با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن‌ها می‌پرداخت.[10] برای نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری حق تعالی می‌فرماید: «هر آن كه خدا را توصیف كند و صفاتش را زاید بر ذات بداند او را دو چیز انگاشته، و هركس او را دو چیز می‌ا‌نگارد برای او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و كسی كه خدا را درست نشناسد به سوی او اشاره می‌كند، و كسی كه به او اشاره كند او را در مكانی محدود دانسته است، و هر كه او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از این نسبت‌ها است.[11]» خوانندگان گرامی توجه دارند كه اسلوبی كه امام علی(ع) در مسائل توحیدی بیان می‌كند، كاملاً عقلی و استدلالی است. شكی نیست كه این بیانات از آن علی(ع) است و با سند معتبر تاریخی و نیز یك‌نواختی سیاق این مطلب مستدل می‌گردد.
امام در خطبه‌ی دیگری می‌فرماید:« خداوند با برتری و چیرگی و قدرت خود بر اشیا و پدیده‌ها، جدا از آن‌هاست و موجودات و پدیده‌ها نیز به این‌كه تحت قبضه‌ی قدرت اویند و بازگشتشان به سوی او است جدا از او هستند، هر كس خدا را توصیف كند محدودش دانسته، و هركه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازلیّت الهی است».[12] و نیز می‌فرماید: «خداوند واحد و یگانه است اما نه واحدی عددی؛ همیشگی است لیكن نه در محدوده‌ی زمان، و پایدار است ولی نه به پشتوا‌نه‌ای».[13] حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهی می‌فرماید: «آیات و نشانه‌های قدرت خدا، برهان قاطعی بر اثبات هستی او است، بلكه خود وجود او كه در همه چیز تجلّی دارد و گواه هستی خویش می‌باشد. و شناخت او همان توحید و یگانه دانستن او است، و توحید واقعی، جدا دانستن او از مخلوقات است به این معنی كه صفاتش را مغایر صفات آن‌ها بدانیم، نه این‌كه كناره‌گیری و جدایی جسمانی مقصود باشد. او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود، آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن‌چه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. او است كه دلیل وجود خویش است و وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.»[14]
امام(ع) درباره‌ی شناخت خداوند، تصریح می‌كند كه «حق تعالی با حواس درك نمی‌گردد و به مردم، قیاس و تشبیه نمی‌شود. كیفیت او شناخته نمی‌شود. خِرَدها توان اندازه‌گیری او را ندارند و افكار و تخیلات از حریم كبریایی او دورند.[15] «چشم‌ها و حواس او را نمی‌بیند، ولی دل‌ها در پرتو ایمان واقعی و اخلاص، هستی او را درك می‌كنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصیف نمی‌شود. خواست او بدون اندیشه و قصد صورت می‌گیرد. ظاهر است اما مستقیماً دیده نمی‌شود، ولی وجودش متجلی است»علی(ع) فرزند ابوطالب و نوه‌ی عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار می‌رود. سیزده سال قبل از بعثت، در عرصه‌ی عالم خاكی ظهور كرد. كنیه‌ی او ابوالحسن و حیدر لقب اوست. علی(ع) از دوران كودكی پرورش یافته‌ی پیامبر بود و معرفت و حكمت و اخلاق را از او آموخت. برای شناخت بیش‌تر امام علی(ع) به بیان برخی ویژگی‌های برجسته‌ی آن حضرت می‌پردازیم:
1. ایمان
امیرالمؤمنین اولین كسی است كه رسول خدا را تصدیق كرد و به او ایمان آورد و به نماز او اقتدا كرد.
[1] حضرت جای‌گاه خود و یاران پیامبر را چنین توصیف می‌كند: «ما پیوسته و پی‌گیر در كنار رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهای‌مان ‌می‌جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان‌مان و پذیرش و فرمان برداری بیش‌تر حق، پی‌آمدی نداشت.»[2]
2. موقعیت سنجی
با این‌كه، امت پیامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتی كه پیامبر به دست علی(ع) سپرد، توسط افراد كینه‌توز غصب شد، ولی علی(ع) با موقعیت‌شناسی، صبر را بر تقابل ترجیح داد. و با سكوت، در مقابل فتنه و آشوب ایستاد تا این‌كه، دین رسول الله بماند. حضرت در نامه‌ای به مردم مصر، جریان سقیفه را توضیح می‌دهد: «مردم را دیدم پیرامون دیگری گرد آمده‌اند و با او بیعت می‌كنند. دست از هركاری برداشتم و بیعت نكردم تا آن گاه كه دیدم بازگشتگان از اسلام بازگردیده، به نابودی دین محمد(ص) فرا می‌خوانند؛ لذا ترسیدم كه اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، در ساختمان آن شكستگی و رخنه‌ای ببینم، یا آن را سراسر ویران بیابم كه مصیبت چنین پیش‌آمدی بر من، بسی گران‌تر است تا از دست رفتن سرپرستی شما كه بی‌گمان بهره‌ی روزهایی اندك است.»
[3]
3. آگاه ساختن مردم و آشنا كردن آن‌ها به حقوق اجتماعی
«آن‌گونه سخنانی كه با گردن‌كشان خودكامه می‌گویند، با من نگویید و چنان كه در نزد خودخواهان تندخو محافظه كاری می‌كنند، با من محافظه‌كاری نكنید. و با ظاهر سازی معاشرت نداشته باشید و درباره‌ی من گمان نبرید كه اگر سخن حقی به من گفته شد، آن را سنگین احساس كنم، و نه این كه بپندارید كه من خواستار بزرگ‌داشت خود از سوی شما هستم»
[4]
4. خلوت‌گری عشق علی(ع)
امیرالمؤمنین(ع) با همه‌ی عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو‌می‌آورد و با او خلوت و زمزمه می‌كرد. و چنین با خدا می‌گفت: «خدایا، گناهی را از من بیامرز كه تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه از درونم وعده كردم و بدان وفا كردنی در نزد من برایش نیافته‌ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز كه به زبانم خواسته‌ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده‌است. خدایا به گوشه‌ی چشم اشاره كردن‌ها و سخنان بیهوده گفتن‌ها و خواسته‌های‌ناروای دل و لغزش‌های زبان را از من بیامرز.»
[5]
5. هدایت ساختن مخالفان
خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدی حضرت علی(ع) بودند كه با روش‌های گوناگون با آن حضرت مخالفت می‌نمودند؛ ولی امام علی(ع) در تعلیم و هدایت و آگاه سازی آن‌ها كوتاهی نكرد و در نامه‌ها و خطبه‌هایش، آن‌ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.
[6]
6. تدریس و آموزش اخلاق اسلامی
علی(ع) مانند سایر زما‌م‌داران نبود كه تنها به حكومت‌داری خویش بیندیشد و از هدایت‌گری كه مهم‌ترین وظیفه‌ی امامان است، غفلت نماید. به همین دلیل، نهج‌البلاغه، سرشار از ره‌نمودهای اخلاق نظری و عملی است. بیانات اخلاقی امام به جهان‌بینی و فرجام شناسی آن حضرت وابستگی معناداری دارد.
غیبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندی، حرص، كبر، آزمندی، دنیاپرستی، تنگ چشمی نمونه‌هایی از اخلاق ناپسند است كه امام بدان پرداخته است.
[7] خوش‌خویی، در اختیار بودن زبان، اقدام كردن به كارهای پسندیده، صبر و پایداری، راستی در گفتار، فروتنی، دانش و بردباری نمونه‌هایی از درس‌های اخلاق پسندیده‌ی امام علی(ع) است.[8] /[9]
7. تبیین فلسفی و عقلی حقایق
امام علی(ع) در بیان حقایق الهی تنها به ذكر چند توصیه‌ی اخلاقی اكتفا نمی‌كرد؛ بلكه با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن‌ها می‌پرداخت.
[10] برای نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری حق تعالی می‌فرماید: «هر آن كه خدا را توصیف كند و صفاتش را زاید بر ذات بداند او را دو چیز انگاشته، و هركس او را دو چیز می‌ا‌نگارد برای او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و كسی كه خدا را درست نشناسد به سوی او اشاره می‌كند، و كسی كه به او اشاره كند او را در مكانی محدود دانسته است، و هر كه او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از این نسبت‌ها است.[11]» خوانندگان گرامی توجه دارند كه اسلوبی كه امام علی(ع) در مسائل توحیدی بیان می‌كند، كاملاً عقلی و استدلالی است. شكی نیست كه این بیانات از آن علی(ع) است و با سند معتبر تاریخی و نیز یك‌نواختی سیاق این مطلب مستدل می‌گردد.
امام در خطبه‌ی دیگری می‌فرماید:« خداوند با برتری و چیرگی و قدرت خود بر اشیا و پدیده‌ها، جدا از آن‌هاست و موجودات و پدیده‌ها نیز به این‌كه تحت قبضه‌ی قدرت اویند و بازگشتشان به سوی او است جدا از او هستند، هر كس خدا را توصیف كند محدودش دانسته، و هركه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازلیّت الهی است».
[12] و نیز می‌فرماید: «خداوند واحد و یگانه است اما نه واحدی عددی؛ همیشگی است لیكن نه در محدوده‌ی زمان، و پایدار است ولی نه به پشتوا‌نه‌ای».[13] حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهی می‌فرماید: «آیات و نشانه‌های قدرت خدا، برهان قاطعی بر اثبات هستی او است، بلكه خود وجود او كه در همه چیز تجلّی دارد و گواه هستی خویش می‌باشد. و شناخت او همان توحید و یگانه دانستن او است، و توحید واقعی، جدا دانستن او از مخلوقات است به این معنی كه صفاتش را مغایر صفات آن‌ها بدانیم، نه این‌كه كناره‌گیری و جدایی جسمانی مقصود باشد. او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود، آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن‌چه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. او است كه دلیل وجود خویش است و وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.»[14]
امام(ع) درباره‌ی شناخت خداوند، تصریح می‌كند كه «حق تعالی با حواس درك نمی‌گردد و به مردم، قیاس و تشبیه نمی‌شود. كیفیت او شناخته نمی‌شود. خِرَدها توان اندازه‌گیری او را ندارند و افكار و تخیلات از حریم كبریایی او دورند.
[15] «چشم‌ها و حواس او را نمی‌بیند، ولی دل‌ها در پرتو ایمان واقعی و اخلاص، هستی او را درك می‌كنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصیف نمی‌شود. خواست او بدون اندیشه و قصد صورت می‌گیرد. ظاهر است اما مستقیماً دیده نمی‌شود، ولی وجودش متجلی است»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 4/8/1391 - 17:39 - 0 تشکر 568978

جامعیت و جاودانگى قرآن كریم در نهج البلاغه
جامعیت قرآن از نگاه نهج‏البلاغه
جامعیت و جاودانگى قرآن كریم از مهمترین مباحث زیر بنایى، جهت‏شناخت این كتاب الهى و یكى از موضوعات بحث‏انگیز امروزى است. قطعا تشریح و بررسى دقیق و عمیق این موضوع مى‏تواند بر ادعاهاى پوچ در این زمینه خط بطلان كشد.
در پرتو مساله جامعیت، موضوع وجود تمامى علوم مختلف در قرآن كه از نظریه‏هاى افراطى به شمار مى‏آید حجیت قرآن كریم و نظریه اهل حدیث در این باره و نقد و بررسى این دیدگاه مورد بحث قرار مى‏گیرد.
نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترین و نابترین منبعى است كه مى‏تواند ره پویان طریق را در شناخت صحیح و حقیقى قرآن مجید یارى دهد.
در نگاه امیرمؤمنان على علیه السلام، قرآن نسخه‏اى جامع و جاودانى است كه از نیازهاى بشر براى رسیدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شیوه‏هاى زیبا و حكیمانه به ترسیم این ویژگى پرداخته است ; در یكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه (1) با استناد به آیات قرآن، جامعیت آن را بوضوح تشریح كرده است.
حضرت بعد از آنكه درباره دو راى مختلف صادر شده از دو قاضى سخن مى‏گوید، با استفهام انكارى مى‏پرسد: «آیا خداوند دین ناقصى فرو فرستاده و در تكمیل آن از آنان مدد جسته است؟ آیا آنها شریك خدایند و بر خدا لازم است‏به گفته ایشان رضایت دهد؟ یا اینكه خداوند دین را كامل نازل كرده، اما پیغمبرصلى الله علیه وآله در تبلیغ و اداى آن كوتاهى ورزیده است؟»
آنگاه با استشهاد به آیات قرآن بصراحت‏به این شبهه پاسخ مى‏دهد: والله سبحانه یقول:
«ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء» (2)
و قال:
«فیه تبیان لكل شى‏ء» (3)
و ذكر ان الكتاب یصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فیه فقال سبحانه:
«و لو كان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا كثیرا» (4)
خداوند مى‏فرماید: «در قرآن از هیچ چیز فروگذار نكرده‏ایم‏» و نیز مى‏فرماید: «در قرآن بیان همه چیز آمده است‏» و یاد آور شده است كه آیات قرآن، یكدیگر را تصدیق مى‏كنند و اختلافى در آن وجود ندارد، چنانكه مى‏فرماید: «اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود، اختلافات فراوانى در آن مى‏یافتند.»
مرحوم طبرسى رحمه الله در ذیل آیه 38 سوره انعام به ذكر یكى از این اقوال پرداخته، مى‏نویسد: «مراد از كتاب، قرآن است; چرا كه شامل جمیع نیازهاى دنیوى و اخروى آدمى است; چه مفصل بیان شده باشد و چه مجمل; اما مجمل آن در لسان پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله تشریح شده و حق تعالى ما را مامور به تبعیت از او كرده است; چنانكه فرمود:
«و ما اتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا (5)
و شما آنچه را رسول حق دستور مى‏دهد(منع یا عطا مى‏كند) بگیرید و هرچه را نهى مى‏كند، واگذارید.» (6)
بنابراین، قرآن مجید از بیان معارفى كه موجب سعادت حقیقى انسان در دنیا و آخرت مى‏باشد، فروگذار نكرده است. (7)
علامه طباطبایى در تفسیر آیه 82 نساء پس از برشمردن مفاهیم آیه مى‏نویسد: «از آنجا كه قرآن اختلاف قبول نمى‏كند، تغییر و تحول، نسخ و باطل و غیره را هم نمى‏پذیرد; از این رو لازم مى‏آید كه شریعت اسلامى تا روز واپسین استمرار داشته باشد.» (8)
حضرت در ادامه خطبه 18 در چندین عبارت بسیار زیبا در حالى كه ظاهر و باطن قرآن را معرفى مى‏كند، تاییدى دیگر بر جامعیت قرآن ارائه مى‏دهد:
«ان القرآن ظاهره انیق (9) و باطنه عمیق‏»
ظاهر قرآن زیبا و شگفت آور و باطن آن ژرف و پرمایه است، پس عموم و خواص مردم مى‏توانند بهترین و بیشترین بهره را از این كتاب ببرند.
استاد محمد تقى جعفرى در این خصوص مى‏نویسد: «مقصود از عمق معانى، دشوار بودن و حالت معمایى نیست، بلكه قرآن همه مسائل نهایى مربوط به انسان و جهان را در آیاتى كه كلمات آن ساده و زیباست، مطرح كرده است. از طرفى، عبارت بعدى امام‏علیه السلام كه مى‏فرماید: لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به; «نكات شگفت آور آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد و هرگز تاریكیهاى جهل و نادانى جز به آن رفع نشود.»، حاكى از استمرار جاودانى محتویات قرآن است.» (10)
امام علیه السلام در یكى دیگر از سخنان حكیمانه خویش مى‏فرماید: واعلموا انه لیس على احد بعد القرآن من فاقه ولا لاحد قبل القرآن من غنى (11) ; «آگاه باشید! هیچ كس پس از داشتن قرآن، فقر و بیچارگى ندارد و هیچ كس پیش از آن، غنا و بى نیازى نخواهد داشت.»
بیان كوتاه اما پر معناى حضرت متضمن این معناست كه این نسخه الهى از چنان غناى فرهنگى برخوردار است كه پیروان خود را بى نیاز از هرگونه مكتب و مسلكى مى‏كند; درحالى كه دیگر مكاتب فكرى و كتب بشرى قادر به پاسخگویى نیازهاى اخلاقى و معنوى بشر نیستند.
در وصف دیگرى از قرآن بصورتى شیوا و دلنشین مى‏فرماید: «ثم انزل علیه الكتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبو توقده و بحرا لا یدرك قعره و منهاجا لا یضل نهجه و شعاعا لا یظلم ضوؤه و فرقانا لا یخمد برهانه و تبیانا لا تهدم اركانه.» (12) سپس كتاب آسمانى یعنى قرآن را بر او نازل فرمود; نورى كه خاموشى ندارد، چراغى كه افروختگى آن زوال نپذیرد، دریایى كه اعماقش را درك نتوان كرد، راهى كه گمراهى در آن وجود ندارد، شعاعى كه روشنى آن تیرگى نگیرد، جداكننده حق از باطل كه درخشش دلیلش به خاموشى نگراید و بنیانى كه اركان آن منهدم نگردد.»
هدف حضرت از بیان این عبارات آن است كه دوران حقایق و مفاهیم قرآن محدود و موقت نیست و آیات و دستوراتش پیوسته نوین و جاودانى اند، تا آنجا كه مفهوم آیاتى كه درباره گروه معینى نازل شده، عمومیت داشته همگان را در موارد مشابه و تا روز واپسین دربرمى‏گیرد. (13)
از امام صادق‏علیه السلام روایت‏شده كه فرمود: «اگر چنین بود كه آیه‏اى درباره قومى نازل مى‏گشت و با از بین رفتن آن قوم، آیه هم از بین مى‏رفت، از قرآن چیزى باقى نمى‏ماند ولكن قرآن تا زمانى كه آسمانها و زمین برپاست، اول تا آخر آن جریان و سریان دارد.» (14)
ارتباط قرآن و علوم مختلف
بنابر اصل جامعیت قرآن، برخى این مجموعه عظیم الهى را حاوى كلیه علوم و مسائل مورد نیاز بشر پنداشته و در پى ایجاد رابطه مابین كلیه علوم نوین با قرآن برآمده‏اند.
آیت الله معرفت این پندار را افراطى مى‏داند و مى‏گوید: «این ادعا كه هرآنچه بشر به آن رسیده یا مى‏رسد مانند دستاوردهاى علمى، فنى، فرهنگى و... از قرآن بوده، و یا ریشه قرآنى دارد، ادعایى گزاف و بى اساس است. مقصود از كمال و جامعیت قرآن، جامعیت در شؤون دینى، اعم از اصول و فروع آن است; یعنى آنچه در رابطه با اصول ، معارف و احكام و تشریعات، بطور كامل در دین مطرح گشته است; به عبارت دیگر هرآنچه كه در زمینه سلامت و سعادت معنوى، روحى و اخلاقى انسان است، در برنامه‏ها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهاى اجرایى، ساختارى و اجتماعى براى پیاده كردن این برنامه‏ها به عهده انسانهاست.
بایستى به این نكته توجه داشت كه دلیل ادعاى قرآن كریم به كمال، در
«الیوم اكملت لكم دینكم‏»
و یا
«تبیانا لكل شى‏ء»
برعهده داشتن تشریع مطالب است; چنانچه از زاویه تكوین چنین مى‏گفت، باید انتظار مى‏داشتیم كه هرآنچه بشر از علوم طبیعى، تجربى و... نیاز دارد بطور كامل در قران آمده باشد و یا حداقل ریشه‏اش در قرآن باشد; ولى منظور قرآن از «بیان هرچیز» و «كامل بودن دین‏» آن است كه قرآن هرآنچه را در زمینه شریعت است،براى ما طرح‏و پایه‏ریزى‏كرده‏است. (15)
آیه
«و لا رطب و لا یابس الا فى كتاب مبین‏» (16)
نیز كه برخى براى تایید صحبت‏خود مبنى بر اینكه در قرآن همه علوم بشرى و طبیعى نهفته است، بدان تمسك جسته‏اند، زمانى مورد قبول است كه «كتاب مبین‏» را «قرآن‏» فرض كنیم، حال آنكه مفسران آن را «لوح محفوظ‏» تفسیر كرده‏اند; یعنى هرآنچه در عالم وجود تحقق مى‏یابد، در آن لوح محفوظ ثبت مى‏گردد. طبق شواهد ارائه شده مفسران، منظور از «كتاب مبین‏» در آیه فوق «قرآن‏» نیست.
آیه‏الله معرفت جایى دیگر در تایید صحبت‏خود، دخالت قرآن در امور مربوط به علوم طبیعى را كه بشر خود بایستى بدان برسد، دور از شان قرآن كریم دانسته مى‏گوید: از طرفى شان قرآن و دین اقتضا نمى‏كند در امورى كه مربوط به یافته‏هاى خود بشر است، دخالت كندو حتى راهنمایى كردن او هم معنا ندارد; زیرا خداوند به انسان عقل و خرد ارزانى داشته و فرموده:«و علم ادم الاسماء كلها» (17) یعنى به انسان اسماء را آموخته است. منظور از اسماء حقایق اشیاست; یعنى ما به انسان قدرت پى بردن به تمام حقایق هستى را داده‏ایم و براى آنكه جنبه جانشینى‏او در زمین به منصه ظهور برسد، باید خود جوشیده و به فعلیت‏برسد.
خداوند انسان را توانمند و خردورز و كاوشگر آفریده است. از طرف دیگر میدان تاثیر پذیرى را در طبیعت‏بازگذاشته است:
«و سخر لكم ما فى السموات و الارض‏»
همین كافى است كه بشر بتواند با تصرف در طبیعت‏به طرف سازندگى دنیوى حركت كند و لزومى ندارد كه خداوند فرمول شیمى یا مسائل ریاضى را توضیح دهد. (18)
واضح است كه شارع در برخى موارد در مسائل غیر شرعى نیز دستوراتى داده است، زیرا خدایى كه
«یعلم السر فى السموات و الارض‏» (19)
است، به هنگام بیان مطالبى از اسرار طبیعت‏به صورت اشاره و كنایه صحبت مى‏كند و این تراوشاتى است كه به هنگام بیان مناسب شرعى عرضه مى‏شود.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 4/8/1391 - 17:39 - 0 تشکر 568979

نهج البلاغه در 121 مورد به طور صریح به آیات قرآن كریم استشهاد نموده و یا اقتباس كرده است:
1ـ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ. (خطبه 1)
2ـ اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. (خطبه 1)
3ـ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً، وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ. (خطبه 1)
4ـ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ. (خطبه 3)
5ـ اِحْدَی الْحسْنَیَیْنِ. (خطبه 23)
6ـ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْءٍِ. (خطبه 85)
7ـ ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ. (خطبه 18)
8ـ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدَ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً. (خطبه 18)
9ـ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَكُمْ إِلَى النَّارِ. (خطبه 28)
10ـ كَاَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ. (خطبه 39)
11ـ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنى. (خطبه 50)
12ـ لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ. (خطبه 57)
13ـ وَ أَنْتُمُ الْاَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ، وَ لَنْ یَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ. (خطبه 65)
14ـ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ. (خطبه 70)
15ـ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ. (خطبه 84)
16ـ فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ. (خطبه 86)
17ـ وَ أَنّی تٌؤْفَكُونَ. (خطبه 86)
18ـ تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ، إِذْ نُسَوّیكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ. (خطبه 90)
19ـ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ، لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. (خطبه 90)
20ـ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. (خطبه 216)
21ـ فَاِنَّ الْعاقِبَهَ لِلْمُتَّقینَ. (خطبه 97)
22ـ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِینَ. (خطبه 102)
23ـ مِنْ ماءٍ مَهینٍ. (خطبه 108)
24ـ رَیْبُ الْمَنُونِ. (خطبه 108)
25ـ كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ، وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَیْ‏ءٍ مُقْتَدِراً.(خطبه110)
26ـ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا، اِنَّا كُنَّا فاعِلِینَ. (خطبه 110)
27ـ فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. (خطبه 113)
28ـ تُنْزِلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ اَنْتَ الْوَلِیُّ الْحَمیدُ. (خطبه 114)
29ـ وَ تُبْلی فیهِ السَّرائِرُ. (خطبه 119)
30ـ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ. (خطبه 125)
31ـ اِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ. (خطبه 128)
32ـ فإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. (خطبه 129)
33ـ ظَهَرَ الْفَسادُ. (خطبه 129)
34ـ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْكُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ. (خطبه 143)
35ـ وَ لا تٌؤاخِذْنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا. (خطبه 143)
36ـ لِیَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. (خطبه 144)
37ـ هُدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ. (خطبه 147)
38ـ وَ لا یُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِیرٍ. (خطبه 152)
39ـ وَ تُبْرَزُ الْجَحِیمُ لِلْغاوینَ. (خطبه 155)
40ـ الم اََحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ. (خطبه 155)
41ـ اَنَّكَ حَیُّ قَیُّومٌ لا تَأْخُذُكَ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ. (خطبه 159)
42ـ وَ اَخَذْتَ بِالنَّواصِی وَ الْاَقْدامِ. (خطبه 159)
43ـ رَبِّ اِنِّی لِما اَنْزَلْتَ اِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ. (خطبه 159)
44ـ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ اِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ. (خطبه 161)
45ـ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ، وُضِعْتَ فِی قَرارٍ مَكِینٍ، اِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ. (خطبه 162)
46ـ اِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَهُ اَنْ لا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ. (خطبه 175)
47ـ اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَكَ بِهِ. (خطبه 175)
48ـ لِاَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ. (خطبه 177)
49ـ بُعْداً لَهُمْ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ. (خطبه 180)
50ـ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. (خطبه 182)
51ـ اِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ. (خطبه 182)
52ـ مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ، وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِیمٌ. (خطبه 182)
53ـ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ. (خطبه 182)
54ـ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ. (خطبه 182)
55ـ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ. (خطبه 182)
56ـ فَتَبارَكَ الَّذِی یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ طَوْعاً و كَرْهاً. (خطبه 227)
57ـ وَ اَنْشَأَ السَّحابَ الثِّقالَ. (خطبه 227)
58ـ یَقُولُ لَئِنْ اَرادَ كَوْنَهُ كُنْ فَیَكُونَ. (خطبه 228)
59ـ اِلی أَجَلٍ مَعْلُومٍ. (خطبه 231)
60ـ وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ اِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً. (خطبه 232)
61ـ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها. (خطبه 232)
62ـ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّكُورُ. (خطبه 233)
63ـ وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ. (خطبه 233)
64ـ فَما بَكَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِینَ. (خطبه 233)
65ـ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَهُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ.(خطبه 234)
66ـ قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. (خطبه 234)
67ـ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ. نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ؟ بَلْ لا یَشْعُرُونَ. (خطبه 234)
68ـ فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذی جَعَلَهُ اللهُ للِنّاسِ قِیاماً. (خطبه 234)
69ـ فَقالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ اَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ. (خطبه 234)
70ـ فَاِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ. (خطبه 184)
71ـ اُولئِكَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ. (خطبه 185)
72ـ فی یَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ. (خطبه 186)
73ـ فَاِنَّها كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ كِتاباً مَوْقُوتاً. (خطبه 190)
74ـ ما سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ. (خطبه 190)
75ـ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ اِیتاءِ الزَّكاهِ. (خطبه 190)
76ـ وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاهِ وَ أصْطَبِرْ عَلَیْها. (خطبه 190)
77ـ وَ هُوَ الْاِنْسانُ، إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً. (خطبه 190)
78ـ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ. (خطبه 192)
79ـ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ. (خطبه 193)
80ـ إِنَّ فِی ذلِكَ لَعِبْرَهَ لِمَنْ یَخْشی. (خطبه 202)
81ـ أَلْهیكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ. (خطبه 212)
82ـ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ. (خطبه 213)
83ـ یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ. (خطبه 214)
84ـ هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَىَ اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ. (خطبه 217)
85ـ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ. (نامه 3)
86ـ رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ، وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ. (نامه 15)
87ـ أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ. (نامه 23)
88ـ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْاَبْرارِ. (نامه 23)
89ـ وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ. (نامه 28)
90ـ اِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا، وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ. (نامه 28)
91ـ لَقَدْ عَلِمَ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِینَ لِاِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِیلاً.(نامه 28)

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 4/8/1391 - 17:40 - 0 تشکر 568980

قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی.
آری قرآن و نهج البلاغه دو گوهر گرانبهائی هستند كه هر دو مكمل یكدیگر و چراغ هدایت و روشنگری هستند. در قرآن كریم و نهج البلاغه موارد بسیاری است كه در یكی این دو كتاب ارزشمند، مباحثی به نحو اجمال بیان شده و در دیگری به نحو تفصیل آمده است كه در اینجا با رعایت اختصار، مواردی از آن ذكر می‌شود:
1ـ وحدانیت خدا
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ؛ (اخلاص/1) بگو او خدای یگانه است.»
«الْأَحَدِ لا بِتَأْویلِ عَدَدٍ؛ (خطبه 152) خدا یكی است بدون برگشت به عدد.»
«ما وَحَّدَهُ مَنْ كَیَّفَهُ؛ (خطبه 228) كسی كه كیفیت برای خداوند ثابت كند، خدا را یكتا نشناخته است.»
«وَ التّوْحیدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ؛ (حكمت 462) یكتا دانستن خدا این است كه او را به وهم و اندیشه در نیاوریم.»
«كُلُّ مَسَمًّی بِالْوَحْدَهِ غَیْرُهُ قَلیلٌ؛ (خطبه 64) هر نامیده شده به «یكی» غیر از خدا، كم است.»
بیان:
كلمه «واحد» در چند معنی به كار می‌رود:
1ـ واحدی كه مبدأ كثرت است و كم متصل و منفصل را به وسیله آن تقسیم می‌كنند و خلاصه آن یك كه بعدش دو، سه و چهار شمرده می‌شود كه خداوند واحد به این معنی نیست زیرا اولاً: خدا یكی است كه ثانی و ثالث ندارد؛ ثانیاً: از اوصاف این معنی قلت و كمی است یعنی دو و سه و چهار بیشتر از آن است و خداوند موصوف به قلت نمی‌شود زیرا تمام اوصاف كمالیه در ذات باری به نحو اتمّ و اكمل موجود است. علی ـ علیه السّلام ـ در عبارت اوّل و پنجم مذكور به این معنی اشاره فرموده و چنین وحدتی را از خداوند نفی نموده است.
2ـ وحدت نوعیّه و جنسیّه كه آن وحدت مبهمه‌یی‌ست كه انواع و اجناس ممكنات را به آن موصوف می‌سازند و می‌گویند ابهام در جنس، اشدّ از ابهام در نوع است و می‌گویند انسان یك نوعی‌ست و غنم نوع دیگر و حیوان یك جنس است و جوهر جنس دیگر.
3ـ وحدت به نوع و وحدت به جنس، چنان كه می‌گوییم زید یكی از افراد انسان و انسان یكی از انواع حیوان است و واضح است كه خداوند متعال نه جنس است و نه فصل تا واحد به معنی دوم باشد و نه مندرج تحت نوع و جنسی تا واحد به معنی سوم باشد زیرا تمام این معانی از خصایص ممكنات است.
4ـ وحدت اعتباریه‌یی‌ست كه برای شیء ذات، اجزایی فرض شود و سلب این معنی از ذات باری در كمال وضوح است.
علی ـ علیه السّلام ـ در حدیث دیگری كه در روز جنگ جمل به اعرابی سایل از معنی توحید القا نموده، فرموده است: «واحد بودن خداوند چهار معنی دارد كه دو معنی از آنها درباره خداوند روا نیست و دو معنی دیگر روا و صحیح است. اما آن دو معنی كه درباره خدا روا نیست، اول: واحدی است كه از باب اعداد باشد، این معنی نسبت به خدا روا نیست زیرا چیزی كه ثانی ندارد، در باب اعداد داخل نمی‌شود. نمی‌بینی كه خداوند كسی را كه او را ثالث ثلاثه گفته، كافر دانسته است (اشاره به عقیده نصاری است نسبت به الوهیت حضرت مسیح و به موضوع حلول)؛ معنی دوم آن است كه مردم، واحد می‌گویند و مرادشان نوع و جنس است. این معنی هم درباره خداوند روا نیست زیرا كه لازمه این معنی تشبیه نمودن خالق به مخلوق است و خداوند متعال از تشبیه منزّه است.
و اما آن دو معنی واحد كه درباره خداوند صحیح است: اول این است كه در اشیاء، شبیه و مانندی برای او پیدا نمی‌شود. دوم اینكه نه در مرتبه وجود و نه در مرتبه عقل و وهم، قابل تقسیم نیست.»
[1]
در عبارت سومی كه از نهج البلاغه ذكر شد «وَ التَّوْحیدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ» به معنی چهارم این روایت اشاره می‌فرماید و اما درباره جمله «ما وَحَّدَهُ مَنْ كَیَّفَهُ» می‌گوییم اگر برای خداوند كیفیتی ثابت شود اعم از كیفیات محسوسه یا استعدادیه یا نفسانیه یا كیفیات مختعمه به كمیات تمام اینها عوارضی باشند كه از محل و موضوع مستغنی نیستند و این اعراض، نعت و صفاتی برای محل منعوت
[2] و موصوف خود می‌باشند و لازمه اتّصاف، اقتران است و لازمه اقتران، تثنیه كه منافی با توحید است؛ چنانكه در نهج البلاغه می‌فرماید: «فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحانَهُ فَقَد قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ»[3]
2ـ بهشت پاداش ایمان و عمل صالح است
«وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً؛ (نساء/ 124) هركس از مرد و زن كارهای شایسته كند و مؤمن باشد به بهشت درآید و به قدر رشته هسته خرمایی ستم نبیند.»
«... وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (اعراف/ 43) اهل بهشت را ندا كنند كه این بهشت را به پاداش اعمالی كه می‌كرده‌اید، به دست آورده‌اید.»
قرآن مجید از مردمی كه نماز را تباه كرده و پیر و هوسها شده‌اند، استثنایی نموده، می‌فرماید:
«إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً؛ (مریم/ 60) مگر آنها كه توبه كرده، ایمان آورده، كار شایسته كرده‌اند، آنها به بهشت درآیند و هیچ‌گونه ستم نبینند.»
«... وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها...؛ (نساء/ 13) و هر كس خدا و پیغمبر را فرمان برد خدا او را به بهشت‌هایی درآرد كه جویها در آن روان است.»
«أَلْفَرائِضَ! الْفَرائِضَ! أدُّوها اِلَی اللهِ تُؤَدِّكُمْ اِلَی الْجَنَّهِ؛ (خطبه 166) واجبات را بجا آورید. واجبات را بجا آورید، آنها را برای خدا انجام دهید تا شما را به بهشت رساند.»
«... أَلا وَ ِإَّن التَّقْوی مَطایا ذُلُلٌ حٌمِلَ عَلَیْها أَهْلُها وَ أُعْطُوا أ‍َ‌زِمَّتَها فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ؛ (خطبه 16) تقوی مانند شترهای رامی است كه صاحبشان بر آنها سوار شده و مهارشان را به دست دارند و ایشان را به بهشت وارد می‌سازند.»
«فَاِنَّ التَّقْوی فیِ الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجَنَّهُ وَ فی غَدٍ الطَّریقُ اِلیَ الْجَنَّهِ؛ (خطبه 233) تقوی در امروز پناه و سپر است و فردا راه بهشت.»
«... فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَی الْجَنَّهِ مِنْ عامِلِها ...؛ (نامه 27) چه كسی به بهشت نزدیك‌تر است از كسی كه كار بهشت كرده است؟»
در وصیّتی، آن حضرت بعد از مراجعت از جنگ صفّین راجع به ماترك و دارایی خویش چنین فرموده است:
«هذا ما أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِیُّ بْنُ أَبیطالِبٍ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ فیِ مالِهِ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللهِ لِیُولِجَنی بِهِ الْجِنِّهَ وَ یُعْطینی بِهِ الأَمَنَهَ؛ (نامه 24) این است آنچه كه بنده خدا علی بن ابیطالب پیشوای مؤمنین نسبت به دارایی خود دستور داده است برای خشنودی خدا و برای اینكه مرا به بهشت درآورد و آسودگی عطا فرماید.»
بیان:
در قرآن و نهج البلاغه آیات و عبارات بسیار دیگری نیز به این مضمون وارد شده است كه در تمام آنها، بهشت را تنها پاداش عمل صالح، تقوی، ترس از خدا، اطاعت خدا و رسول و امثال این عبارات كه همه متضمن یك معنی است، قرار داده است و در هیچ مورد چیز دیگری را مانند انتساب به خاندان پیغمبر اكرم یا وصول به حق یا حضور در مقام جلالی كه دسته‌یی ادّعا می‌كنند، موجب دخول بهشت ندانسته است.
3ـ خلقت آدم ابوالبشر
«إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ؛ (آل عمران/60) حكایت عیسی نزد خدا چون حكایت آدم است، وی را از خاك آفرید و بدو گفت باش! پس وجود یافت.»
همچنین علی ـ علیه السّلام ـ بعد از آنكه خلقت زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستاره را تشریح می‌كند، می‌فرماید:
«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِها وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها تُرْبَهً سَنَّها بِالْماءِ حَتّی خَلَصَتْ وَلاطَها بِالْبِلَّهِ حَتّی لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْها صُورَهً ذاتَ أَحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضاءٍ وَ فُضُولٍ أَجْمَدَها حَتَّی اَسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَها حَتّی صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَجَلٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثَلَتْ‌ إِنْساناً ذا أَذْهانٍ یُجیلُها وَ فِكْرٍ یَتَصَرَّفُ بِها وَ جَوارِحِ یَخْتَدِمُها وَ أَدَواتٍ یُقَلِّبُها وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقَّ وَ الْباطِلِ وَ الْأَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْأَلْوانِ وَ الْأَجْناسِ مَعْجُوناً بِطینَهِ الْأَلْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ وَ الْاَشْباهِ الْمِؤْتَلِفَهِ وَ الْأَضْدادِ الْمُتَعادِیَهِ وَ الْأَخْلاطِ الْمُتَبایِنَهِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ اْلبِلِّهِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَهِ و السُّرُورِ... ؛ (خطبه 1) سپس از زمین سنگلاخ و زمین هموار و كشتزار و شوره زار پاره خاكی فراهم آورد و آب بر آن ریخت تا پاكیزه شد و آن را با آب آمیخت تا به هم چسبید؛ آنگاه از آن خاك آمیخته شكلی را كه دارای دست و پا و اعضا و پیوستگی‌ها و گسستگی‌ها بود، بیافرید و آن را جمود داد تا از یكدیگر جدا نشود و محكم كرد به حدّی كه صدا می‌كرد؛ سپس آن را گذاشت تا زمان معیّن و مدّت معلومی، پس آن گل خشكیده را جان بخشید و انسانی بوجود آمد دارای قوای مدركه‌یی كه آنها را جولان می‌داد و فكری كه با آن در كارها تصرّف می‌كرد و اعضایی كه خدمتگزارش بود و ابزاری كه آنها را به حركت می‌آورد و دارای معرفتی بود كه میان حق و باطل و چشیدنی‌ها و بوییدنی‌ها و رنگها و جنسها تمیز می‌داد.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 4/8/1391 - 17:40 - 0 تشکر 568981

قرآن كتاب هدایت و روشنگری است و نهج‌البلاغه نیز تالی تلو قرآن كریم می‌باشد. محتوای این گوهر گرانبها، همواره به دنبال یك هدف مشترك می‌باشند.
مطالب و موضوعاتی كه در قرآن و نهج البلاغه به طور مساوی و با یك مضمون بیان شده است عبارتند از:
1ـ حمد و ستایش خداوند
قرآن مجید و نهج البلاغه‌ی شریف، بعد از تسمیه با كلمه «الحمدلله» آغاز می‌شوند كه عین این كلمه بیست و دو مورد در قرآن و سی و یك مورد در نهج‌البلاغه آورده شده است؛ به علاوه تركیب‌های دیگری كه مفید این معنی باشد، بیشتر از این مقدار است تا دستوری باشد برای مردم كه در ابتدای خطابه خود، منعم و رازق خویش را ستایش كنند و متذكّر عظمت و جلال او در ضمن صفاتی كه بعد از این كلمه بیان می‌شود، بشوند؛ چنانكه علی ـ علیه السَلام ـ می‌فرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِكْرِهِ.»[1] یعنی سپاس سزاوار خداوندی است كه سپاسگزاری را كلیدی جهت یادآوری خود قرار داد.
و چون علمای بیان الف و لام كلمه «الحمدلله» را استغراقیه و لام جر را مفید اختصاص دانسته‌اند، معنی این كلمه این است: «به طور كلی هر گونه ستایش مختص خداوند است».
از بیان شیخ توسی در تفسیر تبیان پیرامون آیات اول سوره انعام، استفاده می‌شود كه صفاتی كه بعد از كلمه الحمدلله ذكر می‌گردد، علّت امر به تحمید بندگان و مانند «دعوی الشییء ببینه و برهان» است. شیخ جلیل بعد از ذكر آیه « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»[2] می‌گوید: «اخبر الله تعالی فی هذه الآیه ان المستحق للحمد من خلق السموات و الارض»[3] یعنی خداوند متعال در این آیه خبر می‌دهد كه سزاوار ستایش كسی است كه آسمانها و زمین را آفریده و تاریكی‌ها و نور را قرار داده است.
و ملاّ عبدالله ـ مؤلّف حاشیه معروف در منطق ـ نیز به این معنی تصریح كرده و آن را از لطایف كلام شمرده است و نیز در علم معانی و بیان خلاصه این مطلب را به این عبارت بیان می‌كند: «تعلیق الحكم الوصف یشعر بعلیه مأخذ الاشتقاق.» بنابراین می‌توان گفت معنی آیه « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلى كَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ»[4] این است كه چون خداوند ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داد، سزاوار است كه او را ستایش كنیم. معنی آیه شریفه « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ»[5] این است كه چون خداوند قرآن را بر بنده‌اش محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرو فرستاد، سزاوار ستایش است. همچنین در جمله نهج البلاغه «اَلْحَمْدٌلِلَّهِ النّاشِرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ وَ الْباسِطِ فیهِمْ بِالْجُودِ یَدَهُ»[6] معنی این است كه چون خداوند احسانش را بر مردم پراكنده و همه را مشمول بخشش خود قرار داده است، سزاوار ستایش است.
به طوری كه در قرآن و نهج‌البلاغه تفحّص و استقصا نمودیم، حمد و ستایش الهی در شش مورد آورده شده است.
1ـ در موقع بیان نعمتی از نعم الهی مانند سه مثال سابق.
2ـ هنگام ذكر صفات الهی مانند آیه‌یی كه از شیخ توسی در تفسیر تبیان بیان شد.
3ـ زمان تذكر نعمت و احسانی كه از جانب خداوند به انسان ارزانی شده است مانند آیه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِیلَ»[7]
4ـ موقعی كه بلا و مصیبتی از انسان دفع شود، مانند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحُزْنَ؛ (فاطر/ 34) سپاس خدایی را سزاست كه اندوه را از ما برد.»
5ـ در اوقات مخصوصی از شبانه روز مانند آیه:
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ؛ (ق/ 39)»
6ـ ستایش در همه اوقات به صورت صنعت تأبید مانند:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّما وَقَبَ لَیْلٌ وَ غَسَقَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّما لاحَ نَجْمٌ و خَفَقَ؛ (خطبه 48)» سپاس خداوندی را سزا است تا هر زمان كه شب فرا رسد و تاریكی فراگیر شود و هرگاه كه ستاره هویدا و پنهان گردد.
2ـ دین پسندیده خدا، اسلام است
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛(آل عمران/ 19) همانا دین نزد خدا اسلام است.»
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ (آل عمران/ 85) كسی كه غیر از اسلام دینی را بجوید، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است.»
«الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً؛ (مائده/ 3) امروز دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دین شما انتخاب كردم.»
«ثُمَّ اِنَّ هذَا الْاِسْلامَ دینُ اللِه الَّذِی اِصْطَفاهُ لِنَفْسِهِ وِ أِصْطَنَعَهُ عَلی عَیْنِهِ؛ (خطبه 189) این اسلام، دین خدا است و آن را برای خود برگزیده و به نظر عنایت خویش پرورده است.»
«فَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ كَبْوَتُهُ وَ یَكُنْ مَا بُهُ اِلَی اَلْحُزْنِ الطَّویلِ وَ الْعَذابِ الْوَبیلِ؛ (خطبه 160) كسی كه غیر از اسلام دینی جوید، بدبختی و تیره، روزیش ثابت می‌گردد و رشته او گسیخته می‌شود و بر او سخت می‌افتد و بازگشت او به اندوه بسیار و عذاب دردناك است.»
بیان:
دین در لغت به معنی جزا و پاداش است، مانند آیاتی كه كلمه دین در آنها مضاف الیه یوم گشته است، چون «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ»[8]؛ به معنی اطاعت و انقیاد است مانند آیه «ما كانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِكِ»[9]. ولی اكنون كه می‌گوییم دین، به معنی قوانین و مقررات خاصی است كه ازجانب خداوند توسط یكی از پیغمبران بری سعادت بشر نازل گشته است؛ چنانكه در آیه شریفه: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ»[10] در این معنی به كار رفته است.
اما اسلام به معنی دخول در سلامت است زیرا شخص به بركت اسلام، عقاید و حیثبات خود را در دنیا و آخرت در حصار محكم و استوار الهی از گزند و شرور، سالم نگه می‌دارد؛ یا به معنی تسلیم و انقیاد است و این معنی از آیات بسیاری استیناس[11] می‌شود مانند:
«فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الُْمخْبِتِینَ؛ (حج/ 34) خدایتان خدای یگانه است، مطیع او شوید و فروتنان را مژده بده.»
و به ملاحظه همین معنی شریعتهای گذشته را قرآن مجید، اسلام نام نهاده است مانند:
«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بُنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ (بقره/ 131) زمانی كه پروردگار ابراهیم به او گفت: اسلام آور. گفت: به پروردگار جهانیان اسلام آوردم و ابراهیم همین طریقه را به پسران خویش و یعقوب سفارش كرد ای فرزندان من خدا این دین را برای شما برگزید، نمیرید مگر آنكه مسلمان باشید.»
3ـ پیغمبر اسلام در زمان فترت، مبعوث شد
«یا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ (مائده/ 19) ای اهل كتاب فرستاده ما در دوران فترت پیغمبران، به سوی شما آمد كه حق را برای شما روشن كند.»
«اَرْسَلَهُ عَلی حینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وِ طُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْاُمَمِ؛ (خطبه 88 و 157) خداوند پیغمبرش را در زمان فترت رسولان و خواب طولانی امٌتها فرستاد.»
بیان:
«فترت» در لغت به معنی انقطاع و سستی در كار است و در آیه شریفه به اتّفاق جمیع مفسّرین مراد انقطاع وحی و فاصله‌یی است كه بین آمدن پیغمبران حاصل می‌شود و در اینجا مقصود فاصله‌یی است كه بین حضرت عیسی و پیغمبر خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ رخ داد كه حدود 600 سال بوده است و ذكر این مطلب در آیه برای امتنان و اتمام حجّت خداوند بر بندگان است تا نگویند چرا بعد از این مدت طولانی برای ما راهنما و پیغمبری نفرستادی. چنانكه این معنی از ذیل آیه شریفه و خطبه مباركه نیز ظاهر می‌گردد.
4ـ قرآن را با ترتیل قرائت كنید
در سوره مزمل خداوند متعال بعد از آنكه به پیغمبر اكرمش امر به قیام لیل می‌كند، می‌فرماید:
«وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً؛ (مزمل/ 4) و قرآن را با ترتیل بخوان.»
علی ـ علیه السّلام ـ در خطبه «همام» كه صفات متقین را ذكر می‌كند، می‌فرماید:
«اَمَّا اللَّیْلُ فَصافّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لِاَجْزاءِ الْقُرانِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً؛ (خطبه 184) چون شب شود برای نماز برپا می‌ایستند، آیات قرآن را با ترتیل می‌خوانند.»
بیان:
«ترتیل» را مفسرین شمرده شمرده و بدون شتاب خواندن، معنی می‌كنند به طوری كه كلمات و حروف از یكدیگر جدا و متمایز باشد. ولی با تأیید روایات دیگر می‌توان گفت كه مقصود از «ترتیل» خواندن با اندیشه و تأمّل است كه در صورت عجله و تند خواندن میسّر نمی‌شود.
5ـ خلقت انسان، بیهوده نیست
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؟؛ (مؤمنون/ 115) مگر پنداشتید كه ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوی ما بازگشت نمی‌كنید؟»
«فَاِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُكْكُمْ سُدًی؛ (خطبه 85) خداوند شما را بیهوده نیافریده و مهمل رها نكرده است.»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.