• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 1557)
سه شنبه 19/6/1387 - 17:45 -0 تشکر 56546
***آثار برتر مسابقه تصویر آزادی***

با یاد دوست  
فلسطین

میخواهیم آزادی را تصویر کنیم ، اکنون ،

با نگاهی به ظلم و جور ، در هنگامه اشغالگری و جنایت ، در هنگامه قتل و کشتار بیگناهان، در هنگامه سکوت حکمرانان و زورمندان ،

با نگاهی به امید ، در هنگامه فروپاشی هیمنه پوشالی غاصبان ، در هنگامه بروز بیش از پیش سستی خانه عنکبوت ،

با نگاهی به آینده ، آزادی قدس شریف ، در سرزمین آباد فلسطین ، همراه با عزت جاودانه مسلمین،

و در آستانه ماه خدا و فراخوان جهانی رهبر کبیرمان در روز قدس ، ما نیز از شما دعوت میکنیم تا آزادی نزدیک را تصویر کنید

به همت دوستان شما در انجمن فرهنگ و هنر سایت تبیان ، مسابقه ای با عنوان تصویر آزادی ، در قالب داستان کوتاه ، برگزار میگردد که بدینوسلیه از شما کاربران خوش ذوق و دست به قلم سایت تبیان دعوت می شود تا با ارسال آثار خود در آن شرکت کنید.

همانگونه که ذکر شد شما میتوانید با نوشته ای کوتاه که ممکن است برگرفته از اطلاعات شما ، تخیل شما ، آرزوهای شما و نهایتا ذوق و سلیقه شما باشد ، داستانی را برای ما بنویسید،

 از یک شخص ، مسلمان یا غیر مسلمان ، فلسطینی یا غیر فلسطینی ،

از یک سرزمین، فلسطین یا غیر فلسطین،

از جنگ پیروزی یا پیروزی پس از جنگ،

سفری خیالی به سرزمینی دوردست یا سفرنامه ای واقعی،

آثار خود را میتوانید تا پایان ماه مبارک رمضان به آدرس پست الکترونیک anjoman@tebyan.net ارسال نمایید.

مطابق برنامه ریزی صورت گرفته ، ضمن تقدیر و اعطای جایزه به آثار برگزیده این فراخوان ، در صورتی که آثار حائز شرایط کیفی و کمی شوند ، مجموعه این آثار با همین عنوان و با نام خود عزیزان شرکت کننده بصورت کتاب چاپ شده و در اختیار عموم قرار میگیرد.

 

دور نیست که این تصویر های ترسیم شده شما محقق شود.

منتظر اظهار لطف شما عزیزان هستیم .

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

چهارشنبه 20/6/1387 - 2:36 - 0 تشکر 56629

من امروز دیدم این لینک رو خیلی دلم می خواد شرکت کنم ، یه چند تا طرح اومده تو ذهنم ولی فکر می کنم چون من دوست دارم همه چیز رو برعکس ببینم برای همین نتونم موفق بشم ولی به امتحانش می ارزه .

با تشکر

چهارشنبه 29/8/1387 - 12:51 - 0 تشکر 71789

با یاد دوست

ضمن عرض سلام و تشکر از همه ی عزیزانی که نسبت به این فراخوان عنایت داشتند و همین طور تشکر از دوستانی که با ارسال آثار خود در این مسابقه شرکت کردند، در مجموع تعداد 25 اثر به دست ما رسید که پس از بررسی آثار در نهایت اثر "رویای صادقه" جناب آقای افشین سلیمانی و اثر "مانده گار" نوشته ی آقای سید مهرداد موسویان به عنوان آثار برتر شناخته شد. 

در ادامه ی این تاپیک، آثار برتر را در اختیار دوستان عزیز قرار می دهم:

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

چهارشنبه 29/8/1387 - 12:59 - 0 تشکر 71793

رویای صادقه

نوشته ی افشین سلیمانی

من خواب دیدم كه در باغ‌های دور، نارنج‌های رسیده

ترانه‌های عاشقانه می‌خوانند.

من خواب دیدم كه در سرزمین زیتون،

گونه‌های تمام كودكان سرخ است.

من خواب دیدم كه گیسوان نقره‌ای ماه،

در آغوش شهرشب، افشان است.

من خواب دیدم دختران انتظار و نبرد،

غبار مسجد عشق و اساطیر را

به مژگان بلند و اشك چشم سیاه خود

زاهدانه می‌روبند و می‌شویند.

من خواب دیدم كه قصیده‌ی ناب آزادی

برلبان بچه‌های آواره،

هر واژه‌اش به شكوه "بیتی مقدس" است.

من خواب دیدم كه از كوچه پس كوچه‌های سیاهی گذشته‌ام،

و در حریر صبحی سپید و پاك،

به وسعت همه‌ی سال‌های بی‌قراری و كوچ،

بیدارتر و بیدارتر بوده‌ام. 

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

چهارشنبه 29/8/1387 - 13:5 - 0 تشکر 71794

مانده گار

 نوشته ی سید مهرداد موسویان

چراغ گردسوز كنارم را روشن كردم ونامه را از پاكت بیرون كشیدم.از معصومه بود.چقدر برای خواندنش عطش داشتم.دلم برایش تنگ شده بود.گذاشته بودم حمیده خوابش ببرد و بعد نامه را باز كنم.از وقتی كه با سید رضا از پیشمان رفت، فقط رابطمان همین نامه های نازك است.تاحالا هم قرارمان این بوده كه اول خودم نامه را باز كنم و بعد به حمیده بدهدم، كه با هم بخواننم.به احمد پستی هم سپرده‌ام كه نامه را فقط به خودم بدهد.میترسیدم حمیده نامه را بخواند و خبر بدی توی نامه باشد و حمیده با این اعصاب ضعیف و قلب یكی درمیان، كار دست خودش بدهد یا طوریش بشود.گرچه بعد از هرنامه عذاب وجدان گرفته بودم، با هر نامه سر حمیده را شیره مالیده‌ بودم، فیلم بازی و بی صداقتی. دلم شور افتاد،انگار كه حمیده داشت نگاهم میكرد، سرم را از نامه بلند كردم و توی اتاق خواب را سركی كشیدم.حمیده خواب بود.چقدر برای به دنیا آوردن این دختر زجر كشیده بود.چقدر برای زنده ماندنش نذر و نیاز كرده بودیم.بعد از بچه ی سوم كه سه ماهه مرد ،‌ حمیده نذر كرده بود كه اگر این دختر زنده بماند اسمش را معصومه بگذارد.من فكر نمیكردم كه نذر حمیده بگیرد.آخه اعتقاد داشتم معصومه ها زود میمیرند.اخه دو تا معصومه توی فامیل و همسایه كه از بچه گی میشناختم،‌ زود مرده بودند.فكر میكردم معصومه ها را خدا نمیگذاره كه معصومه نباشند. همان موقع هم به حمیده گفتم، اما او گفت خرافاته، پس معصوم خانم دختر عمه منیر من چیه ماشاالله پنجاه ساله ش هم هست. در هر حال حمیده نذر كرد و بچه ماند.اسمش را هم گذاشتیم معصومه. الان هم كه معلوم نبود كجاست.نگاهم را دوباره به نامه ی باز شده انداختم. دلم نیامد.نمیدانم خط چندمی بود، مامانی جونم سید رضا هم سلام میرسانه.حالش هم خوبه.دیگر نخواندم، خیالم راحت شد، نفس راحتی كشیدم و عرق پیشانی را گرفتم.وقتی پسره سالمه و معصومه نامه مینویسه به مامانی جونش یعنی اتفاقی نیافتاده. نامه را بستم كه باحمیده بخوانم.توی پاكت گذاشتم و دوباره تمبر را رویش چسباندم.كمی غیرعادی شد، باز باید وقت دادن به حمیده خودم بازش میكردم كه نفهمد. حمیده برای معصومه وسید رضا جانش در میرفت.حیف كه باید از هم دور زندگی میكردیم. یعنی تقصیر خود حمیده بود. نمیخواستم به این وصلت راضی باشم، اما حمیده گفته بود كه آدم مومن را برانی خدا خوشش نمیاد.نقل این حرفها نبود، حمیده از سیدرضا خوشش آمده بود. گفته بودم آره اما این سربه راه نیست. كشورش را كه ول نمی كنه، اونجا هم وضعیت جنگیه، لبنان اشغال شده ست. سید هم كه نمیخواهد ول كند بیاید ایران.میخواهد معصومه را هم ببرد آنجا.اما بعدا خودم هم رضایت دادم .اصلا سیدرضا مهره ی مار داشت وگرنه كی دختر یكی یكدانه اش را میفرستاد، دل آتیش؟اصلا خودم هم عاشق سید رضا شدم، سید رضا قاپ همه را دزدید.همان قدر كه برای معصومه نگران میشدم برای سیدرضا هم نگران میشدم.حیف كه سیدرضا را نتوانستم بند ایران كنم.سید رضا میگفت امام موسی تنهاست. دلم باز هم شور افتاد و باز هم متوسل شدم به آیت الكرسی.كاش حمیده را بیدار میكردم و نامه ی معصومه را زودتر میخواندیم.

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

چهارشنبه 29/8/1387 - 13:12 - 0 تشکر 71795

-حمیده خانم.پاشو زن، دخترت بازم نامه داده، خجالتم نمیكشه ، تند تند تند. پاشو بخوانیم، لابد مثل قبل همه ی نامه را قربان صدقه ات رفته ، انگار نه انگار كه ما هم هستیم اصلا.

- نامه كو؟چشمت روشن.

- ایناهاش بفرما.

حمیده نامه را گرفت و باز كرد

. بسم الله الرحمن الرحیم...

سلام و رحمت بیكران خداوندی بر خواننده ی عزیز و كریم و مومن و ...... متن ارسالی.خوبی بابایی؟سلامتی؟الهی دور سرت بگردم، الهی كه پیش مرگت بشه دخترت..هم برای شما و هم برای همسر مكرمه.لابد مامان نامه را ببینه فكر میكنه، معشوقه ی لبنانی پیدا كردی حاج اقا.راستی حالش چطور ؟ ما كه یك لحظه فراموشتون نمیكنیم.سیدرضا داره فوضولی میكنه، انگار فهمیده كه چی نوشتم، میخنده و میگه بنویس:

مامانی جونم سیدرضا هم سلام میرسانه.بی مزه داره ادای من رو در میاره.نمیدونه كه من دارم فقط برا شما نامه میدم اینبار.خدا ما رو ببخشه، كاش از قلب مامان نمیترسیدم.

عرق سردی روی پشت و پیشانیم نشست، دست حمیده میلرزید. سرش را از نامه برداشت و با چشم های گشاد، به من نگاه كرد.از خجالت داغ شدم

- چرا این نامه برا توئه؟

- بپ برا

نگران معصومه شدم، اما بیشتراز نگرانی چلچاره گرفتم كه چجوری جواب حمیده را بدهم.نگاه سنگین حمیده با خشم از نگاهم گرفته شد و دوباره روی نامه خیمه زد، باید چجور این پنهان كاری ها را راست و ریست میكردم؟ چرا برا من نامه نوشته.

حمیده ادامه ی مطلب را پیدا كرد. اقا جان اینجا اوضاع خیلی بده، خیلی ناجور، من میدانم تو دل شیر داری كه برات مینویسم.من میدانم كه بابایی خودم با خدا معامله داره. دلش از امتحان نمیلرزد..تلفات ما بالاست. نیرو های ارتش مسیحی دیروز حبیبه را دستگیر كرد.هنوز از دفن شوهرش ده روز نگذشته، اسراییل روز به روز پایگاه اضافه میكنه.قابل تحمل نیست. اگر مامان نبود مینوشتم كه خودت را برسان اینجا،‌ شاید مفید باشی.اما مامان به تو احتیاج داره.برای نامه نوشتن شرایط خوبی ندارم. راستش این چند ساعت گذشته یك فكر مشغولم كرده بود.مامان همیشه بهم میگفت ، معصومه تو برای ما ماندنی هستی.من نمیفهمیدم چی میگه.هیچ وقت نفهمیدم تا اینكه این سه ساعت یك چیز هایی دستگیرم شد. مامان میگفت نذرش قبول شده و من برایش مانده گارم.اما من فكر میكردم مگه میشه؟.آدمی زاد رفتنیه.مگه میشه كسی مانده گار ؟اما هیچ وقت این فكر را نگفتم.خب اعتقادش این بود كه نذرش قبول شده.اما امروز كه سید رضا خبرم كرد كه چند ساعت دیگه عملیات داریم ، معنی نذر و مانده گاری را كمی فهمیدم.سید رضا باید یك پایگاه اسراییلی را بتركونه. بی سابقه است.اما انشاالله خبرش وقتی بپیچه باور میكنی.تلفاتی ازشان بگیریم كه خواب از سرشان بپرد. برای اینكه شك نكنند باید به صورت خانواده گی عملیات كنیم.دنبال یك زن میگشتند، خوب شما حسادت زنانه ی من رو درك كن.عمرا بذارم سید رضا با یك زن دیگه بره بهشت؟ انشاالله كه هر دو از عملیات سالم برمیگردیم اما یك چیزی به جانم افتاده كه عملیات با نذر مامان گره خورده، برام دعا كن كه معصومه براتان بمانه. اگر سالم برگشتیم كه نامه مینویسیم.اگر نذر شما گرفت و ما پریدیم، شما باید یه عملیات دیگه رو خودت انجام بدی. صلاح نیست كه به مادر خبر بدی. میشه ماه ها جای من نامه بنویسی و بخوانی.این دیگه با خودت آقاجان ، خیلی سخته.بیا اشكام رو یكی جمع كنه.ببخش كه نامه خیس شده، اما مامان نباید سختی بكشه.دستت را میبوسم.دست هر دویتان را.بابا جان من را حلال كن و برا عاقبت به خیریمان دعا كن.

خدانگهدار اقاجان.

چند خط آخر را خوب نشنیدم، از اتاق بیرون زدم، چشم های خیس شرمنده‌از حمیده را باید تا كی ازاو قایم كنم؟دست حمیده چرا انقدر میلرزید؟نامه چرا انقدر خیس بود؟

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.