خط مقدم:
خط مقدم به تعریف فیلمها و سریالهای ما و از جمله «بیدارباش»، منطقه خطرناکی از همان جبهه است که معمولاً افراد عاقل از حضور در آن خودداری میکنند، و کسانی که در آن حضور یافتند، یا ناخواسته بوده و یا عوام، ساده، زودباور و جو زده بودند.
خط مقدم جایی است که زرنگها، اشتباهی سوار یک خودرو شده و از آنجا سر در میآورند (اخراجی ها، لیلی با من است، بیدارباش و ...). البته زیاد هم جای بدی نیست و بد نمیگذرد و با کافی شاپهای امروزی نیز تفاوت چندانی ندارد، چرا که همیشه دخترانی در آن حضور دارند که حوصله زرنگهایی که اشتباهی سر از خط مقدم درآوردند سر نرود و یا زمینهای برای اخذ وام و امتیاز میگردد.
پایگاههای بسیج:
پایگاههای بسیج در شهرها (پشت جبهه)، خانهها و مقرهای خلاف بودهاند که از روی عمد و یا سهو، جبر یا اختیار، به پایگاه بسیج مبدل شدهاند و این تبدیل سبب مصونیت آنها گردیده است. خانههایی که از فیلم خلاف در آنها موجود بوده تا ...! چنان چه پدر خانواده میگوید: بگویید زود جمع کنند و بروند، شب با دوستان بساط داریم.
بسیجی:
بسیجیها (لشکر یا سپاه مردمی)، عمدتاً افرادی بودند که برای دریافت کارت بسیج، حقوق و دستمزد، موقعیت اجتماعی، پوشش خلافهای خود، تطهیر گذشته، درج سابقه، دسترسی بیدغدغهتر به دختران مورد علاقه و... به این شکل و نام در میآمدند. البته یک گروه کثیر سیاهی لشکر عوام، ساده، پپه، زودباور و ... نیز در میان آنها بودند.
فرماندهان صالح و حزب الهی بسیج:
اینها افرادی چون «آقا ماشا الله» بودند. کسانی که برای تربیت دیگران خود را به آب و آتش میزنند و حتی شهید هم میشدند، اما از خود، خانواده و بیخ گوش خود نیز غافل بودند. دائم متذکر و مواظب اخلاق و رفتار سایر جوانان بودند، اما دختر خودشان گلویش پیش دیگری گیر کرده و دائم در کوچه به او نمایشنامه میداد. البته فرماندهان صالح دیگری نیز که غالباً ابله بوده و همه امور جبهه و نیروهای تحت پوشش را به یک ابلهتر از خود – که البته شارلاتان است – می سپردند و خود و دیگران را به کشتن میدادند.
سنگر:
به تعبیر این سریال (قسمت آخر): سنگر قبری بود که بسیجیها برای خود حفر میکردند و عاقبت در همان گودال قبری که با دست خود برای خود کنده بودند، کشته میشدند. یا به تعبیر دیگر نمایش همان ادعاهای میراث خواران جنگ که سعی دارند القا کنند که «جنگ بیهوده بود و ما با دست خود جوانان را به کشتن دادیم».