آیا می توان گفت این تحولات مقاومت هایی در برابر جهانی شدن است!
- من نام تحولات را «جهانی شدن معکوس» می نامم. نمی توان نام آن را مقاومت گذاشت، فرهنگ امام مقاومت نبود، مقاومت امری پسینی و انفعالی است، در حالی که آنکه عملی را انجام می دهد، فعال است.
- منظور من انقلاب اسلامی نیست، دکتر شایگان کتابی دارد با عنوان «هویت چهل تکه». ایشان در این کتاب، مواردی را ذکر می کند که مثلاً می توان رقص سماء صوفیان یا رقص هوی متال و.. را در یک خیابان امریکا شاهد بود بدین معنا که می توان هویت های طولی و عرضی را با هم در یک جا دید. آیِا این بدان معناست که جهانی شدن در حال وقوع است یا اینکه افراد با بعد نرم افزاری جهانی شدن مقاومت می کنند؟
- به نظر من جهانی شدن در خود تهران نیز فعال است. اگر جهانی شدن به مفهوم سنتی مد نظر باشد من با این صحبت ها موافقم، اگر جهانی شدن حتی در معنای مدرن هم در نظر گرفته شود، من موافقم؛ اما این ذهنیت که ما بگوییم این آستانه اداره جدید جهان است و همه ادبیات جهان هم در مورد آن نوشته شده و این ادبیات متعلق به آن حوزه است به نظر من درست نیست. منظور من از جهانی شدن فرا محلی شدن است، صنعتی است که امکان ارتباط با غایب را نه در سطح محل؛ بلکه در سطح دنیا فراهم کرده است.
- یعنی شما این وضعیت را ذاتاً خنثی می بینید؟
- بله، این صنعت خنثی است اگر این صنعت معنا داشته باشد حرف مارکس است که از دهان مسلمانان بیرون می آید. حرف مارکس این بود که تکنولوژی، عامل تغییر اجتماعی است؛ بنابراین جامعه سرواژی به جامعه فئودالیته و جامعه فئودالیته به جامعه بورژوازی و جامعه بورژوازی به جامعه سوسیالیست، تبدیل می شود بدین معنی که ابزار تولید آن عوض شده است. هگل هم قبل از همه، چنین حرفی را زده بود. هراکلیوس نیز قایل به چنین تفکری بود. تکنولوژی در مقطعی فرهنگ دارد ولی به مرور زمان فرهنگ خود را از دست می دهد. قبلاً اگر کسی تلفن دست می گرفت، احساس بریتانیایی بودن می کرد؛ چون آن دوره تلفن در انحصار انگلستان بود و جغرافیای خاص خود را داشت، اما بعدها وقتی جزیی از زندگی طبیعی مردم شد، فرهنگ خود را از دست داد.
امام، مانند یک جامعه شناس، مفاهیم را می فهمید، یکی از آن مفاهیم این بود که می گفت ما با تلویزیون مخالف نیستیم، تلویزیون فرهنگ ندارد که ما با آن مخالف باشیم.
عامل دیگری که به تکنولوژی فرهنگ داد، مطالعات مکتب فرانکفورت بود. مکتب فرانکفورت در دوران نازیسم ظهور کرد(1920) که بعد از آن هم پنج نفر در مکتب فرانکفورت ظهور یافتند و زمانی وارد میدان شدند که با تبلیغات نازیسم روبه رو شدند و تفکر نازیسم باعث مهاجرت آنها به امریکا و انگلستان شد. در سال1922، رادیو عمومی شده بود. در سال1950 تلویزیون به وجود آمد و این افراد در این دوران از این صنعت استفاده کردند. زمانی که پیچ رادیو باز می شد، جمعیتی جمع می شدند و گوش می دادند. بدین ترتیب ادبیات مکتب فرانکفورت نفوذ پیدا می کند مبنی بر اینکه رادیو و تلویزیون صنعتی است که جامعه توده وار را مثل بره تولید می کند. این مربوط به چه دوره ای است؟
گاهی جامعه ای تک انتخابی است؛ اما برخی مواقع قدرت انتخاب، توسعه پیدا می کند، جامعه تک انتخابی همان تعابیر جامعه شناسی قدیم است. به نظر من باید فاتحه دورکهیم را خواند. یکی از حرف هایی که دورکهیم می زد این بود که فرد چیزی جز جامعه نیست، زیرا معتقد بود هنجار جمع، فرد را نیز در خود محو می کند. نگاه هنجاری دورکهیم در مکتب فرانکفورت هم وجود داشت.
برخی از افراد در دانشکده علوم اجتماعی تحت تأثیر مکتب فرانکفورت قرار دارند و دلیل آن هم این است که نگاه آنان به صنعت جدید، دقیق نیست. اگر کسی صنعت دقیق را خوب درک کرده باشد، این سخنان را مطرح نمی کند.
در جامعه تک انتخابی، ناخودآگاه انسان قوی است؛ زیرا کسی که یک انتخاب بیشتر ندارد به چه چیز فکر می کند؟ گیدنز، جامعه شناس آمریکایی، قبلاً به نوعی کارکرد گرا بود؛ اما خود را تغییر داد. ویرایش چهار گیدنز با ویرایش یک او تفاوت دارد. نکته کلیدی که او دریافت، این بود که «فردیت» به معنای قوی شدن اندیشیدن، در مردم بیشتر شده است. در ادبیات مهدویت هم ما معتقدیم که حضرت سخن می گویند و مردم می شنوند و این شنیدن غیر از استماع کردن است. این شنیدن به معنای پذیرش است؛ زیرا امام کلام حق می گوید و چون ناخودآگاه مردم تقویت شده، کلام امام را می پذیرند. تاکنون سابقه نداشته که مذهبی مثل مسیحیت به حمایت از مذهب دیگری بپاخیزد. همیشه در میان مذاهب عصبیت هایی وجود داشته که مذاهب از یکدیگر دفاع نمی کردند، در بین مسلمانان هم چنین عصبیتی وجود داشته است. در ایتالیا، مردم 20 کیلومتر به حمایت از مردم عراق راه رفتند. تظاهرات مختلف، توسط مذاهب مختلف، بر علیه امریکا و در حمایت از مردم عراق، استثنایی بود. امروز برخی معتقدند 40 درصد فرهنگ غرب فرهنگ مخالفت است. این فرهنگ مخالفت از تقویت حوزه خودآگاه، ناشی شده است؛ زیرا حوزه ناخودآگاه مخالفتی ندارد. چنین جامعه منفعلی پذیرای هر خوراکی است و هیچ اعتراضی هم ندارد.