آیا فکر نمی کنید که بعضی از ساختارها برخی جوها را بر خانواده تحمیل می کنند؟
بله ساختار که شکل بگیرد، کارش تحمیل است. دورکهیم می گوید:« نیروی اجتماعی وقتی تشکیل شود، تحمیلی و بیرونی است.» هیچ کدام از ما برای خودمان اسم کوچک انتخاب نکرده ایم؛ بلکه تحمیلی و بیرونی است. حتی دین ما تا یک حدی هم همین طور است. منتها این ساختار، شکل دو طرفه دارد؛ یعنی شما از خوف اینکه شاید زنان از تأمین اجتماعی برای مطلقگی استفاده کنند و درجه طلاق بالاتر رود، نمی توانید این امکان را از زنان مطلقه ای که حقوق انسانی و شهروندی دارند، بگیرید! البته امکان دارد که میزان طلاق بالا هم برود. البته من منکر تأثیرات منفی نیستم. اما همیشه هم عقلانیت، لزوماً مثبت نیست.
در جامعه کنونی ایران، به تبع مدرنیته و تعامل با جهان، اتفاقاتی در حال روی دادن است که لزوماً نه مثبت و نه منفی است؛ اما بر خانواده تأثیر می گذارد و ما در برابر دو رویکرد قرار داریم:
1- غفلت از این ساختارها. 2- پذیرفتن این ساختارها و مثبت قلمداد کردن آن ها؛ مثلاً وقتی ارزش های جامعه روی مدرک تأکید کند، ناخودآگاه سن ازدواج بالا می رود. در این حالت نمی توان گفت که جوانان به بلوغ سنی و فکری رسیده اند، پس دیگر در سن پایین ازدواج نمی کنند. این در حالی است که دانشجوی سال اول دانشگاه، خواهان ازدواج است. در اینجا ساختار، اجازه ازدواج به جوان را نمی دهد نه عقلانیت.
اکنون اگر بخواهیم در بحث خانواده، تغییرات را رصد کنیم بیشترین اهمیت را باید برای چه موضوعاتی قایل شویم؟ من فکر می کنم باید ساختارها را جدی تر بگیریم!
· قبل از اینکه ببینیم کجا را بیشتر زیر ذره بین قرار دهیم، باید ببینیم چه تعریف هایی از کارکرد خانواده داریم؟ اصلاً برای چه کارکردی خانواده تشکیل می شود؟ برای ادامه نسل، برای ایجاد آرامش یا ...؟ اول باید کارکرد خانواده را تعریف کرد. کدام یک از این ها را از خانواده توقع داریم. کارکرد ازدواج باید تعریف شود و پس از آن انتظار داشته باشیم که چه نقشی از این کارکرد بر می آید.
البته بحث این است که خانواده یک سری الزامات عقلانی دارد که گاهی به آن ها ملتزم نیست، مثلاً در خانواده ها، یک فرهنگ مصرف گرایی وجود دارد که با کارکرد اقتصادی خانواده سازگار نیست، این عقلانیت نیست؛ بلکه ساختارهایی است که خانواده را تهدید می کند. مثلاً چه عقلانیتی پشت مدل آموزشی کشور ما وجود دارد که فشار زیادی بر جوان وارد می کند که تا 30 سالگی و تا وقتی درسش تمام نشده و شغل مناسبی پیدا نکرده، نباید به ازدواج بیندیشد؟ اما وقتی ساختار در جامعه این را الزام کرده و همه هم آن را پذیرفته و عمل می کنند؛ آیا می توان این ساختارها را عقلانی دانست؟
به یک ملاحظاتی عقلانی است. در جامعه ای که شما با یک اقتصاد بیمار طرفید که نرخ بیکاری گاهی اوقات تا 30درصد می رسد، اگر دستگاهی مثل دانشگاه آزاد که بخشی از جوانان را پوشش می دهد نبود چه اتفاقی می افتاد؟ آیا ساختار دانشگاه آزاد یک ساختار عقلانی نیست که توانسته است اشتغال زایی کند؟ کلی از استادان از این طریق نان می خورند. اما در کلیت، قضیه غیر عقلانی است و ساختار ایراد دارد چرا که بعد از آن با آمار وزارت علوم مواجه می شویم که نشان می دهد چقدر تحصیلکرده بیکار وجود دارد و بعد از آن هم با مهاجرت مغزها روبه رو می شویم.