یک بار امام (ع) به مجلس متوکل وارد شد و نزدیک او نشست. متوکل در عمامه آن حضرت دقت کرده دید قماش و پارچه آن بسیار نفیس است. از روی اعتراض گفت این عمامه را چند خریده ای؟ فرمود: کسی که برای من آورده پانصد درهم نقره خریده است. متوکل گفت: اسراف کرده ای که عمامه ای به پانصد درهم نقره بر سر بسته ای.
امام (ع) فرمود: شنیده ام در همین روزها کنیز زیبایی به هزار دینار زر سرخ خریداری کرده ای؟!
متوکل جواب داد: صحیح است.
فرمود: من به پانصد درهم عمامه ای گرفتهام برای شریفترین عضو بدنم، تو به هزار دینار زر سرخ کنیزی خریده ای برای پست ترین اعضایت. انصاف بده اسراف کدام است؟!
متوکل بسیار خجل و شرمنده گردیده گفت: انصاف آن است که ما را در اعتراض نسبت به بنی هاشم صرفه ای نیست.
صقربن ابی دلف گفت: در آن هنگام که متوکل عباسی امام علی النقی (ع) را زندانی کرد من نگران شدم. برای آنکه از حضرت اطلاعی پیدا کنم به سراغ زراقی زندانبان متوکل رفتم. همینکه چشمش به من افتاد گفت: حالت چطور است؟ جواب دادم: خوب. گفت: بنشین. من ترسیدم و با خود گفتم اگر این مرد منظورم را از آمدن به اینجا بفهمد چه خواهد شد. به همین جهت به او گفتم راه را اشتباه آمده ام.
وقتی مردم از اطرافش پراکنده شدند، پرسید: برای چه آمده ای؟ گفتم: مایل بودم خبری بگیرم. گفت: شاید آمدهای از آقایت خبر بگیری؟
با تعجب سؤال کردم: آقایم کیست؟ آقای من (متوکل) است گفت: ساکت باش آقای حقیقی همان آقای توست. از من مترس با تو هم مذهب هستم. گفت: بنشین تا متصدی اخبار و نامه ها از خدمتش خارج شود. همینکه آن مرد بیرون شد، به غلامی گفت: دست صقر را بگیر ببر در همان اتاقی که آن مرد علوی زندانی است. آن دو را با یکدیگر تنها بگذار. غلام مرا نزدیک اتاقی برد، اشاره کرد همینجا است داخل شو. دیدم امام (ع) بر روی حصیری نشسته در مقابلش قبری کنده اند. سلام کردم دستور داد بنشینم. آنگاه پرسید: برای چه آمده ای. عرض کردم: آمدم از شما خبر بگیرم. در این حال دوباره چشمم به قبر افتاد، گریه ام گرفت. آن بزرگوار متوجه شده فرمود: صقر، ناراحت نباش اینها نمی توانند مرا آزاری برسانند. خدای را سپاسگزاری کردم.
عرض کردم: آقای من، حدیثی از رسول الله (ص) نقل شده معنی آن را نمی فهمیم، پرسید: کدام حدیث؟ گفتم: این فرمایش پیغمبر (ص) «لا تعادو و الایام فتعادیکم» روزها را دشمن ندارید که با شما دشمنی می ورزند.
فرمود: ایام ما خانواده هستیم تا آسمانها و زمین پایدار باشد. شنبه اسم پیغمبر (ص) است، یکشنبه امیرالمؤمنین (ع)، دوشنبه امام حسن و امام حسین (ع)، سه شنبه علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفربن محمد (ص) است. چهارشنبه موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و من هستم، پنجشنبه پسرم امام حسن عسکری و جمعه پسر پسرم (حضرت مهدی (عج ) هستند. جمعیت حق به سوی او، حضرت مهدی (عج)، اجتماع می کنند. اوست که زمین را پر از عدل و داد می کند همانطور که از ظلم وجور پر شده.
این است معنی ایام، مبادا با آنها در دنیا دشمنی کنید که آنها نیز در آخرت با شما دشمنی خواهند کرد. آنگاه فرمود وداع کن و خارج شو که بر تو اطمینانی ندارم.