بیان دیدگاهها:
دستکم چهار دیدگاه از سوی متفکران مسلمان دربارة چگونگی تکوین الفاظ و معانی قرآن مطرح شده است:
1. معانی قرآن از جانب خداست، ولی پیامبر اکرم(ص) معانی قرآن را به قالب زبان عربی درآورده است؛
2. معانی قرآن از جانب خداست، ولی الفاظ و عبارات آن را حضرت جبرئیل انتخاب و تنظیم کرده است؛
3. پیامبر(ص) محتوا و متن قرآن را انشا کرده است؛
4. محتوا و متن قرآن، عیناً از سوی خدا نازل شده است، و پیامبر و فرشتة وحی هیچ نقشی در خلق معانی و گزینش الفاظ و عبارات قرآن نداشتهاند.
1. پیامبر بر قامت محتوای قرآن لباس عربی پوشانیده است
دیدگاه اول چنین القا میکند که حضرت جبرئیل از سوی خداوند, تنها معانی قرآن را بر پیامبر نازل کرده و پیامبر خود بر این معانی, لباس عربی پوشانیده است.3 برخی نویسندگان، پیشینة این دیدگاه را به ابنکلاب،4 متکلم معروف سدة سوم هجری، رساندهاند.5 در سدة اخیر نیز برخی نویسندگان جهان اسلام با گرایش به این نظر، درصدد تقویت و ترویج آن برآمدهاند. از این عده میتوان از شاه ولیالله دهلوی, سیداحمدخان هندی،6 سیدامیرعلیهندی7 و اخیراً نصرحامد ابوزید نام برد.
نصرحامد ابوزید که به اعتراف خود در ارائة نظریاتش دربارة قرآن, بسیار متأثر از فوکو, برخی زبانشناسان, عبدالقاهر جرجانی به قرائت امروزی آن, امینالخولی, محمد احمد خلفالله, شکری محمد عیاد, همة نویسندگان هرمنوتیک, پدیدارشناسانی چون حسن حنفی و برخی کتابهای مارکسیستیاش است,8 تصویری خاص از دریافت وحی و نزول قرآن ارائه کرده است و کوشیده برداشتهای خود را از مقولة وحی و نزول قرآن با برخی دلایل دروندینی تأیید کند.
با توجه به شهرت این آراء در برخی محافل آکادمیک و قرابت زیاد آن با آرای برخی نویسندگان داخلی,9 دربارة دیدگاه و مستندات وی اندکی درنگ و تأمل میکنیم.ابوزید بر این نکته تأکید میکند که نباید بهسادگی میان نظریات مختلف متنشناسی یکی را پذیرفت و بر قرآن تطبیق کرد, بلکه باید در قدم اول به تحلیل درونی متن بر اساس میراث برجایماندة پیرامون آن بپردازیم, تا مفهوم آن متن را درون فرهنگ خودش بشناسیم و سپس تحلیلی خارج از آن فرهنگ بر آن عرضه کنیم.
او مدعی است که در کتاب خود (مفهوم النص) برای فهم و قرائت دوبارهای از علوم قرآن سنتی, صرفاً از معرفتهای معاصر بهره گرفته است, اما از دلالتهای موجود در فرهنگ و میراث پیشین خود غفلت نورزیده است.10 وی در این کتاب با تکیه بر آیة 51 سورة شوری (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِحِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ)11 مدعی شده که انواع سخن گفتن خدا با بشر، که در این آیه به آن اشاره شده، سه گونه است:
1. وحی, به معنای الهامی رمزی و فاقد کلام که شاهد آن آیاتی دیگر است که وحی را در مورد الهام غریزی زنبور عسل (نحل: 68) و الهام به مادر حضرت موسی(ع) (قصص: 7) مطرح میکند؛2. سخن گفتن با کلمات، که تنها نمونة آن در قرآن, سخن گفتن خدا (تکلیم) با موسی (نساء: 164) است؛3. وحی با واسطة فرشته، که در آن تنها معانی القا میشود. وی مدعی شده، تکلیم خدا با پیامبر اسلام در قرآن تنها به روش سوم یعنی وحی با واسطة فرشته وحی (جبرئیل) صورت گرفته است. بنابراین فاقد کلام بوده است. وی آیات نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (شعراء: 193 و 194) و فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ (بقره: 97) را که طبق آن، منزلگاه وحی قرآن قلب پیامبر است, همخوان با چنین برداشتی میداند.12
اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت تنها متکی به الفاظ یا صرفاً معانی آن نیست، بلکه حاصل تنیدگی عناصری مانند الفاظ و محتوای قرآن است.دقت در گزینش الفاظ و هماهنگی آن با محتوای بلند قرآن از طرفی، و پشتوانة علمی معانی آن از سوی دیگر، از قرآن بنای شامخی ساخته که هیچ موجودی توان همانندسازی آن را ندارد و همین تقلیدناپذیری، دلیل از سوی خدا بودن آن به حساب میآید. |
ابوزید شواهد دیگری همچون تعدد قرائات مشهور قرآن از عصر نزول تا امروز، تجویز قرائات گوناگون از طرف پیامبر(ص)، روایات نزول قرآن بر احرف سبعه و روایاتی که دلالت بر نوعی توسعه و آزادی در قرائت قرآن دارند، بر صحت مدعای خود ارائه کرده است و در این زمینه میگوید:دیدگاه مذکور (خلق الفاظ و کلمات از جانب پیامبر) به حقیقت نزدیکتر است؛ زیرا اگر معتقد باشیم که الفاظ قرآن عین کلام الهی است, در آن صورت تعدد و اختلاف قرائات چه میشود؟
با پیدایش قرائتهای مختلف چه روی داده است؟ آیا میتوان پذیرفت که در نفس کلام الهی انحراف روی داده است؟ آیا مثلاً کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (قارعه: 5) با «کالصوف المنفوش» ـ قرائت منسوب به ابنمسعود ـ یکساناند؟ اگر بپذیریم وحی همان کلامالله حرفی و ملفوظ است, بهناچار یکی از دو قرائت اشتباه است.13بررسی تفصیلی دیدگاه و دلایل ابوزید در این مقال نمیگنجد, ولی میتوان در اینجا به چند نکته اشاره کرد:
الف) به کار رفتن واژة وحی به معنای الهام غریزی در مورد زنبور عسل یا الهام به مادر موسی(ع) دلیل بر این نیست که این واژه در سورة شوری یا در هر جای دیگر عیناً به همان معنا باشد؛ چنانکه در آیة شریفة وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا (شوری: 7)، سخن از وحی قرآنی به زبان عربی است؛ در حالی که طبق تصویری که ابوزید ارائه داده، وحی الهی هرگز نمیتواند به زبان عربی تحقق یافته باشد. افزون بر اینکه اساساً چنین فرضیهای با واقعیت معارف قرآن فاصلة بسیار دارد، یکی از اشکالات نظریة مزبور این است که نمیتوان برای آن تبیین روشنی ارائه کرد.
چگونه ممکن است خداوند معارف قرآن را بدون واسطة الفاظ به پیامبر ارائه کرده باشد. برای مثال، وقتی خداوند میخواهد توسط جبرئیل سورة یوسف را بیاورد، چگونه ممکن است معانی را بیاورد، اما الفاظ و عبارات را نیاورد؟ آیا واقعاً میتوان داستان یوسف یا موسی(ص) را با جزئیات مرتبط با آن بدون الفاظ القا کرد؟
ب) بسیاری از آیات قرآن صراحت دارد که پیامبر اکرم(ص) هم محتوا و هم الفاظ قرآن را دریافت کرده است. جالب توجه اینکه خود ابوزید معترف است، دیدگاه وی با صریح قرآن ناسازگار است.وی در این زمینه میگوید:بیتردید این دیدگاه با شناختی که متنِ قرآنی از خود به دست میدهد، ناسازگار است؛ چراکه قرآن خود را ”قول“ و ”قرآن“ مشتق از قرائت (خوانده شده یا خواندنی) و نیز پیامی زبانی میداند که دست بردن در منطوق و ظواهر آن یا تحریف و تغییرش ممنوع است: وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً (اسراء: 73)؛
«و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی، و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند».14 نیز آیة 86 از همین سوره وآیهای که بیش از همه با این برداشت ناسازگار است، همان است که پیامبر را از شتاب در به زبان آوردن قرآن نهی میکند: لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (قیامت: 16 ـ 18)؛ «زبانت را بهخاطر عجله برای خواندن آن (قرآن) حرکت مده؛ زیرا جمعکردن و خواندن آن بر عهدة ماست. پس هرگاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن.15
ج) انتساب قرائات متعدد به پیامبر، و حتی صدور مجوزی برای قرائات متعدد از جانب پیامبر ثابت نیست، بلکه قراین و دلایل متقنی بر خلاف آن وجود دارد.
با بررسی این قرائات میتوان به این نتیجه رسید که پیدایش آنها عمدتاً ناشی از اشتباه یا اجتهاد قاریان است.16 از طرفی، اعتبار قرآن وابسته به قرائات قاریان مشهور نیست. بنابراین تعدد قرائات نمیتواند پشتوانهای استوار برای دیدگاه مذکور باشد.17
د) معنای روایات «احرف سبعه»، چنانکه بسیاری از محققان شیعه وسنی گفتهاند, مبهم است و احتمالات فراوانی دربارة این روایات مطرح شده است. از طرفی این روایات با مضامین متعدد و بعضاً متناقض نقل شده است.
وجوهی از معنا نیز که برای آن ذکر کردهاند، بهویژه وجوهی که مورد استناد نویسندة مذکور قرار گرفته, به دلایل متعدد قابل التزام نیست.18 لذا برای اثبات جواز قرائات متعدد, به هیچ وجه قابل استناد نیست. بگذریم از اینکه بسیاری از این روایات به لحاظ سند نیز قابل اعتماد نیستند.به هر صورت، بررسی دلایل طرفداران دیدگاه اول دربارة متن قرآن،نشان میدهد که این دیدگاه از پشتوانة قرآنی، روایی و تاریخی استواری برخوردار نیست.
2. الفاظ و عبارات قرآن آفریدة فرشتة وحی است
حاصل دیدگاه دوم این است که جبرئیل که حامل معانی قرآن بوده، در یک مرحله معانی قرآن را در قالب زبان عربی درآورده، و سپس به پیامبر ابلاغ کرده است.این قول یا احتمال با اقبال چندانی از جانب قرآنپژوهان روبهرونشده است. از این روی، نمیتوان طرفداری برای آن در میان ایشان یافت. زرکشی در البرهان این دیدگاه را به نقل از سمرقندی آورده است.19
زرقانی نیز دیدگاه اول و دوم را با عنوان دیدگاههای انحرافی و باطل در این مسئله طرح کرده و دربارة آن مینویسد:«قد اسّف بعض الناس فزعم ان جبریل کان ینزل علی النبی(ص) بمعانی القرآن, والرسول یعبر عنه بلغة العرب. و زعم آخرون أن اللفظ لجبریل وأنّ الله کان یوحی الیه المعنی فقط, وکلاهما قول باطل اثیم, مصادم لصریح الکتاب والسنة والاجماع ولایساوی قیمته المداد الذی یکتب به. فکیف یکون القرآن حینئذٍ معجزاً و اللفظ لمحمد او لجبریل؟ مع أنّه یقول حتی یسمع کلام الله الی غیر ذلک مما یطول بنا تفصیله»؛
برخی از مردم به کژراهه رفتند؛ زیرا گمان کردهاند که جبرئیل تنها معانی قرآن را بر پیامبر(ص) نازل کرده است و پیامبر خود آن را در قالب زبان عربی در آورده است، و دستهای دیگر پنداشتهاند که الفاظ قرآن ساختة جبرئیل است و خداوند تنها بر جبرئیل معانی را وحی کرده است، ولی هر دو قول باطل، انحرافی و با صریح قرآن و سنت و اجماع ناسازگار است و حتی به اندازة قلمی که با آن نوشته شده، نمیارزد.
اگر الفاظ قرآن از جانب پیامبر یا جبرئیل باشد، چگونه قرآن معجزه خواهد بود؛ این در حالی است که خداوند دربارة قرآن میفرماید: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ (توبه: 6)؛ یعنی اگر کسی از مشرکان به تو پناه آورد، پناهش ده تا اینکه کلام خداوند را بشنود؛ و دلایل دیگری نیز در این باب موجود است که ذکر آن به طول میانجامد.20
3. الفاظ و محتوای قرآن انشای پیامبر است
بر اساس این دیدگاه، الفاظ و معانی قرآن از انشائات پیامبر اکرم(ص) است. دربارة نحوة تکوین این الفاظ، برخی گفتهاند که مرتبهای از نفس شریف پیامبر که روحالامین نامیده میشود, آن را به مرتبهای که قلب نامیده میشود, القا کرده است.علامه طباطبایی در بخشی از تفسیر خود، پس از اشاره به دیدگاه اول مینویسد:«سستتر از دیدگاه اول، دیدگاه کسی است که میگوید: پیامبر الفاظ و محتوای قرآن را انشاء کرده است و قرآن را از مرتبهای از نفس شریف پیامبر که «روحالامین» نام دارد، به مرتبهای دیگر که قلب نامیده میشود، القا کرده است».21
این دیدگاه نیز میان مسلمانان مقبول نیفتاده است. تنها از برخی عبارات بعضی از نویسندگان معاصر، ممکن است بتوان تمایل به چنین نظریهای را استنباط کرد. یکی از این نویسندگان معاصر در این باره مینویسد:پیامبر(ص) که همة سرمایهاش شخصیتش بود, این شخصیت, محل و موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحیی بود، و بسطی که در شخصیت او میافتاد, به بسط تجربه و بالعکس منتهی میشد، و لذا وحی تابع او بود نه او تابع وحی، و هرچه آن خسرو میکرد, شیرین بود، و اگر بخواهیم به زبان عارفان سخن بگوییم او در اثر قرب فرایضی و نوافلی چنان شده بود که حق, سمع و بصر و شم او بود، و به حکم وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی (انفال:17) کلامش حق بود. او نه تابع جبرئیل که جبرئیل تابع او بود.22اگر مرادِ نویسنده از این سخن این باشد که الفاظ و عبارات قرآن حقیقتاً از جانب پیامبر است، ولی خداوند به ملاحظاتی آن را ـ به اسنادی مجازی ـ به خود نسبت داده است، در نقد این دیدگاه چند نکته قابل ذکر است:
الف) در مقابل تصریحات قرآن و دلایل متقنی که قالب و محتوای قرآن را صریحاً از سوی خدا میداند، دلیل معارضی نداریم تا ناچار باشیم از این دلایل دست برداریم یا صریح و ظاهر قرآن را تأویل کنیم. بگذریم از اینکه اساساً محل و موجد و قابل و فاعل اوصافی در مقابل هم هستند و با یکدیگر در یک شیء جمع نمیشوند؛ مگر اینکه بخشی از وجود پیامبر را قابل و بخشی را فاعل بدانیم، که در این صورت نقشی برای خداوند در صدور پیام الهی باقی نخواهد ماند!
ب) آیة هفده سورة انفال ناظر به جنگ بدر است و مراد از اسناد رمی به پیامبر و در عین حال اسناد آن به خداوند، تأکید بر این حقیقت است که در این جنگ، خداوند عنایت ویژهای به پیامبر و مؤمنان داشته است و ایشان را از امدادهای غیبی خود بهرهمند ساخته است. در غیر این صورت، ایشان با عِده و عُدة اندک، راهی به پیروزی نداشتند؛ یا اینکه اسناد این عمل به پیامبر و در عین حال به خداوند، حاکی از فاعلیت طولی خداوند و تأکید بر توحید افعالی است. به هر صورت، تعابیر این آیه نمیتواند دلیل یا شاهدی برای ادعای یادشده به حساب بیاید؛ چون در مسئلة مورد بحث، آیاتی به صراحت نزول متن قرآن از جانب خداوند میداند، و هیچ دلیل استواری بر خلاف آن نداریم تا درصدد توجیه و بیان وجه جمع باشیم.
ج) این ادعا که قرآن و به طور کلی دین، حاصل تجربة روحی و اجتماعی پیامبر است و لذا تابع اوست،23 با اعجاز قرآن و دلالت آن بر نبوت پیامبر اکرم ـ که از امور بدیهی دینی در میان مسلمانان تلقی میشود ـ به گونهای آشکار در تضاد است؛ زیرا در این ادعا، دین و قرآن حاصل تجربة روحانی بشری عادی تلقی شده که البته چون شخصیت او بر اثر عبادت رشد یافته، سخنی بر خلاف رضای خدا نمیگوید. چنین سخنی هرچند نهایتاً مورد تأیید خداوند باشد, معجزه نخواهد بود و نبوتِ آورنده را ثابت نمیکند.
قالب و محتوای هر متن با صفات و ویژگیهای پدیدآورندة آن متناسب است. از منظر علامه، متن و محتوای قرآن از جانب خداست. طبعاً چنین متنی، تناسبی کامل با پدیدآورندة آن دارد و از ویژگیهایی برخوردار است که آن را در جهاتی از متون بشری متفاوت میسازد. علم و احاطة تام خداوند به واقعیات خارجی، معانی مقصود و کلمات و عباراتِ متناسب با آنها، ایجاب میکند که خداوند مقصود خود را در قالبِ مناسبترین کلمات با بهترین چینش القا کند و سخن او با دقت و ظرافت تمام، وافی به مقصود باشد. |
4. الفاظ و عبارات قرآن از سوی خداست (دیدگاه علامه)،
عمدة دانشمندان مسلمان برآناند که معانی و الفاظ قرآن از سوی خداست و پیامبراکرم(ص) و فرشتة وحی (جبرئیل), تنها مبلّغ (رساننده) وحی الهی بودهاند، وهیچ دخالتی در تکوین قالب و محتوای وحی الهی نداشتهاند. این دیدگاه به دلیل برخورداری از پشتوانههای متقن قرآنی و روایی در باور غالب اندیشمندان مسلمان در حد ضروری دین جای گرفته است.24
شواهد فراوانی از این اتفاقنظر در سیرة عملی مسلمانان نیز به چشم میخورد. از جمله تلاش گستردة مسلمانان برای صیانت از الفاظ و عبارات قرآن از هرگونه تحریف در طول تاریخ, عنایت ویژة دانشمندان مسلمان به شناخت واژهها, جملهها و اسلوبهای ترکیبی و ساختار ظاهری متن و دریافت سبک بدیع و وجوه فصاحت و بلاغت قرآن و نیز تلاشهای فراوانی که دربارة فهم و تفسیر کلمات و عبارات قرآن صورت گرفته است, که همگی حکایت از باوری همگانی و همیشگی در میان عموم مسلمانان و دانشمندان اسلامی به آسمانی بودن این کتاب در محتوا و متن دارد.25
صاحب تفسیر المیزان مانند غالب اندیشمندان و مفسران برجستة مسلمان بر این باور است که افزون بر محتوای قرآن، متن آن نیز عیناً از سوی خدا نازل شده است و پیامبر یا فرشتة وحی هیچگونه دخل و تصرفی در متن قرآن نداشتهاند. وی برای این مدعا دلایلی اقامه کرده است که به برخی از آنها اشاره میشود.
دلایل الهی بودن متن قرآن :در بیانات علامه طباطبایی، افزون بر نقد دیدگاههای دیگر، به دو روش برای اثبات این مبنا استناد و استدلال شده است؛ یکی استدلال به برخی وجوه اعجاز قرآن و دیگری استناد به بیانات صریح و ضمنی قرآنی که ذیلاً به بیان هر دسته از دلایل میپردازیم.