• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن مهدویت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
مهدویت (بازدید: 648)
چهارشنبه 1/6/1391 - 11:42 -0 تشکر 523146
وفا به پیمان؛ فلسفه غدیر، شرط ظهور

منبع:ماهنامه موعود

در زمانهای قدیم مرد دانشمندی بود كه پسری داشت و آن پسر علاقه‏ای به علم پدرش نشان نمی‏داد و در مورد دانش پدرش چیزی از او نمی‏پرسید. آن مرد دانشمند همسایه‏ای داشت كه به نزد او می‏آمد، پرسشهایش را با او مطرح می‏كرد و مطالبی از او می‏آموخت. تا این‏كه زمان مرگ مرد دانشمند نزدیك شد.
داستان آفرینش انسان و آغاز حیات او بر كرة خاك با یك عهد و پیمان شكل می‏گیرد. عهد و پیمانی كه بر پذیرش پروردگاری خداوند متعال و نفی پرستش شیطان بسته شد و همة انسانها بر وفای به آن همداستان شدند:
ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید؛ زیرا وی دشمن آشكار شماست؟ و این‏كه مرا بپرستید؛ این است راه راست!1
و [یاد كن] هنگامی را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنها را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.2
این عهد و پیمان در طول تاریخ، بارها و بارها توسط پیامبران الهی و جانشینان آنها، به انسانها یادآوری شد تا آنان نسبت به عهدی كه با خدای خود داشتند دچار فراموشی نشوند:
و در حقیقت، در میان هر امتی فرستاده‏ای برانگیختیم [تا بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت [= فریبگر] بپرهیزید.3
و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر این‏كه به او وحی كردیم كه: «خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید».4
از سوی دیگر برای این كه مردم در وفا به پیمانی كه بر عهده داشتند دچار مشكل نشوند و در تشخیص راهی كه به اطاعت و بندگی خدا و مخالفت با شیطان می‏انجامد گرفتار سردرگمی نگردند، به آنان گوشزد شد كه اطاعت خدا در اطاعت رسول اوست و هر كس بیشتر در طریق اطاعت رسول گام بردارد در اطاعت خدا از دیگران پیشی گرفته است:
هر كس از پیامبر فرمان بَرَد، در حقیقت، خدا را فرمان برده؛ و هر كس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستاده‏ایم.5
... و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت بازایستید و از خدا پروا بدارید كه خدا سخت كیفر است.6
با پایان یافتن عصر رسالت، نه تنها از بار عهد و پیمانی كه آدم خاكی با خدای خود داشت كاسته نشد، بلكه بسیار شدیدتر از دوران حیات پیامبر(ص) از او خواسته شد كه به عهد و پیمان خود وفا كند؛ چرا كه او در وفاداری به این پیمان مورد بازخواست قرار خواهد گرفت:
... و به پیمان [خود] وفا كنید؛ زیرا كه از پیمان پرسش خواهد شد.7
و این عهد، چنان‏كه امام موسی كاظم(ع) در تفسیر آیه یادشده می‏فرماید، چیزی نبود جز پیروی از امیر مؤمنان علی(ع):
[مراد از] عهد [در این آیه] آن پیمانی است كه پیامبر درباره دوستی ما و پیروی از امیر مؤمنان[ع] از مردم گرفت؛ این‏كه با او مخالفت نورزند، از او پیشی نگیرند، با خاندانش نیكی كنند و آنها را آگاه كرد كه درباره این پیمان بازخواست خواهند شد.8
یعنی این بار عهد آدمی با خدای خود در صورتی دیگر متجلی شد و اطاعت امیر مؤمنان و امامان پس از او همسنگ اطاعت خدا و رسول او گردید:
آگاه باشید، هر كس خدا را درباره ولایت امیر مؤمنان و امامان پس از او پیروی كند، این همان پیمان گرفته شده از سوی خداوند است.9
و برای این‏كه هیچ‏كس در شناسایی شخصی كه پس از پیامبر(ص) می‏بایست با او عهد اطاعت بسته می‏شد به اشتباه نیفتد، در اجتماعی عظیم از مسلمانان نو شدن عهد آدمی به آگاهی همگان رسید و اعلام شد هر كس پیمان ولایت نبی خاتم(ص) را پذیرفته از این پس باید به پیمان ولایت امیر مؤمنان علی(ع) گردن نهد:
هر كس را من مولای اویم، پس این علی مولای اوست.10
ای مردم! هر كس خدا و رسولش و علی و امامانی را كه از آنها یاد كردم، اطاعت كند، بی‏تردید به رستگاری بزرگی نائل آمده است.11
و از همین رو بود كه این روز را روز «عهد معهود» (عهد شناخته شده) نامیدند.
همانا امروز، روزی بس بزرگ است... امروز، روز كامل شدن دین و روز عهد و پیمان شناخته شده است.12
آری، انسانها مأمور شدند كه پس از رحلت نبی خاتم(ص) با وصی او تجدید عهد كنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، آنها را آسان آسان و به راحتی و ملایمت به راه هدایت و رستگاری رهنمون شود:
به خدا سوگند، اگر پای در میان می‏نهادند و علی را بر كاری كه پیغمبر به عهدة او نهاد می‏گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می‏برد و حق هر یك را بدو می‏سپرد. چنان‏كه كسی زیانی نبیند و هر كس میوه آنچه كشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر می‏گشتند. اگر چنین می‏كردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان می‏گشود. اما نكردند و به زودی خدا به كیفر آنچه كردند آنان را عذاب خواهد فرمود.13
اما چنان‏كه فاطمه زهرا(س) نیز فرمودند: این‏چنین نشد و بدعهدی و عهدشكنی از همان نخستین روزهای عروج رسول خدا(ص) آغاز گردید و پیمانی كه جماعت مسلمین در روز غدیر بر اطاعت ولی خدا بسته بودند به راحتی شكسته شد و جز جمع اندكی، همه امت اسلامی از اطراف امام و حجت عصر پراكنده شدند:
هنگامی كه پیامبر (ص) رحلت فرمود همه مردم جز سه تن؛ سلمان، مقداد و ابوذر غفاری، به گذشته كفرآمیز خود برگشتند.14
از آن به بعد اگر چه در مقاطعی از دوران 250 ساله امامت شیعه، شاهد روی آوردن مردم به ائمه معصومین(ع) و مرجعیت علمی آنها هستیم، اما هیچ‏گاه عهدی كه مردم در برابر امامان خود داشتند به تمامی پاس داشته نشد و این سخن امامان معصوم(ع) كه فرموده بودند:
مردم تنها به سه چیز تكلیف شده‏اند: شناخت امامان، تسلیم شدن به ایشان در آنچه بر آنها وارد می‏شود و رجوع به آنها در آنچه كه در آن اختلاف دارند.15
هیچگاه محقق نشد و سرانجام بدعهدیها و عهدشكنیهای امت اسلام منجر به مقتول و مسموم شدن یازده امام و غیبت آخرین امام شد و جامعة اسلامی از بركات حضور امام معصوم(ع) در میان خود محروم گشت. و این همان اتفاقی بود كه پیش از این در كلام امام محمد باقر(ع) پیش‏بینی شده بود:
هنگامی كه خداوند تبارك و تعالی، از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت] را از مجاورت با آنها دور می‏سازد.16
آری، غیبت امام از جامعه و به درازا كشیدن آن نتیجه بدعهدی و پیمان‏شكنی مردم نسبت به حجتهای الهی و جانشینان به حق رسول خدا(ص) است و تا زمانی كه مردم چنان‏كه باید و شاید به پیمانی كه در برابر امامان معصوم(ع) برعهده دارند وفا نكنند و با همه وجود آماده پذیرش اوامر و نواهی آنها نگردند، ظهور محقق نخواهد شد؛ چنان كه امام عصر(ع) فرمود:
اگر شیعیان ما - كه خداوند توفیق طاعتشان دهد - در راه ایفای پیمانی كه بر دوش دارند همدل می‏شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی‏افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می‏گشت، دیداری بر مبنای شناخت راستین و صداقتی از آنها نسبت به ما.17
با توجه به همین اهمیت وفا به عهد و پیمان و تأثیر آن در ظهور امام عصر(ع) بوده است كه از ما خواسته‏اند هر بامداد عهد و پیمان اطاعتی را كه نسبت به امام خود بر دوش داریم، به یاد آوریم و آن را تجدید كنیم:
بار خدایا! من در بامداد این روز و تمام دوران زندگانی‏ام، عهد، عقد و بیعتی را كه نسبت به او (امام مهدی(ع)) بر گردن دارم، تجدید می‏كنم، كه هرگز از آن برنگردم و بر آن پایدار بمانم.18
در پایان این مقال توجه شما را به روایتی بلند و پرمعنا از امام باقر(ع) جلب می‏كنیم. در این روایت امام باقر(ع) در پاسخ پرسش یكی از یاران خود كه از زمان فرا رسیدن امر [ظهور] پرسیده، در قالب یك داستان یا حكایت تمثیلی با تقسیم زمانها به سه زمان گرگ، قوچ و ترازو بر این واقعیت تصریح كرده‏اند كه مردم در یك مقطع زمانی كه از آن به «زمان گرگ» تعبیر می‏كنند، یكسره از در پیمان‏شكنی با خاندان رسالت برآمدند و حتی در فكر وفا به پیمان خود نبودند، اما در مقطع زمانی دیگر كه از آن با تعبیر «زمان قوچ» یاد می‏كنند، مردم اگر چه تصمیم دارند به پیمان خود وفا كنند، اما در عمل پیمان‏شكنی می‏كنند و از بازگرداندن حقوق اهل بیت(ع) سرباز می‏زنند، تا سرانجام در مقطعی از زمان كه «زمان ترازو» نامیده می‏شود، مردم واقعاً تصمیم می‏گیرند به پیمان خود عمل كنند و حقوق غصب شده خاندان رسالت را به آنها برگردانند. و این زمان، زمانی است كه می‏توان در آن امید تحقق ظهور داشت.
زراره نقل می‏كند كه: حمران از امام باقر(ع) پرسید: قربانت گردم كاش به ما می‏فرمودید این امر (ظهور امام مهدی(ع)) چه زمانی خواهد بود تا به آن خبر شادمان شویم. آن حضرت فرمود: ای حمران تو دوستان و برادران و آشنایانی داری.19 در زمانهای قدیم مرد دانشمندی بود كه پسری داشت و آن پسر علاقه‏ای به علم پدرش نشان نمی‏داد و در مورد دانش پدرش چیزی از او نمی‏پرسید. آن مرد دانشمند همسایه‏ای داشت كه به نزد او می‏آمد، پرسشهایش را با او مطرح می‏كرد و مطالبی از او می‏آموخت. تا این‏كه زمان مرگ مرد دانشمند نزدیك شد، پس او فرزندش را فرا خواند و گفت: »تو از آنچه در نزد من بود دوری می‏گزیدی علاقه‏ای به آن نشان نمی‏دادی و چیزی از من نمی‏پرسیدی، اما همسایه‏ای دارم كه به نزد من می‏آمد و از من سؤالاتی می‏كرد و چیزهایی فرا می‏گرفت و به ذهن می‏سپرد. اگر به چیزی نیاز داشتی، نزد او برو« و همسایه‏اش را به او معرفی كرد. مرد دانشمند از دنیا رفت و پسر (همچنان) زنده بود تا این‏كه پادشاه آن زمان خوابی دید و سراغ آن مرد دانشمند را گرفت. به او گفته شد: «آن مرد از دنیا رفته است». پادشاه گفت: «آیا فرزندی از او به‏جای مانده است؟» گفتند: «آری او یك پسر به‏جا گذاشته است».
پادشاه گفت: «او را نزد من بیاورید» و كسانی را به دنبال پسر فرستادند تا او را نزد پادشاه بیاورند. پسر [با خود] گفت: «به خدا قسم، نمی‏دانم چرا پادشاه مرا احضار كرده است. من هیچ دانشی ندارم و اگر پادشاه چیزی از من سؤال كند، بی‏شك رسوا خواهم شد» در این حال سفارش پدرش را (در هنگام مرگ) به خاطر آورد. پس نزد همسایه‏ای كه از پدرش علم می‏آموخت رفت و به او گفت: «پادشاه كسانی را به دنبال من فرستاده و نمی‏دانم چرا احضارم كرده است. پدرم به من گفته بود اگر به چیزی نیاز داشتم، به شما مراجعه كنم». همسایه گفت: «اما من می‏دانم 20 به‏خاطر چه چیزی تو را احضار كرده است. اگر به تو بگویم تو باید هر چیزی را كه خدا از این طریق نصیب تو گرداند، با من تقسیم كنی». پسر گفت: «می‏پذیرم» همسایه از او خواست سوگند یاد كند و به او اطمینان دهد كه به عهدش وفا می‏كند. پسر هم سوگند یاد كرد. آن مرد گفت: «پادشاه می‏خواهد از تو در مورد خوابی كه دیده پرسش كند و بداند كه این زمان چه زمانی است. پس بگو این «زمان گرگ» است. پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه گفت: «آیا می‏دانی به چه دلیلی تو را احضار كرده‏ام؟» پسر گفت: مرا احضار كرده‏اید تا در مورد خوابی كه دیده‏اید از من بپرسید و بدانید كه اكنون چه زمانی است». پادشاه گفت: «درست گفتی. پس به من بگو این زمان چه زمانی است». پسر گفت: «این زمان «زمان گرگ» است». پادشاه دستور داد پاداشی به آن پسر بدهند، آن پسر جایزه را گرفت و به سوی خانه‏اش رفت. اما از این‏كه به دوستش (مرد همسایه) وفا كند، خودداری كرد و [با خود] گفت: «شاید پیش از این‏كه این مال را به او بدهم یا خودم بخورم از دنیا رفتم و شاید پس از این به آن مرد نیاز نداشته باشم و دیگر از اینگونه پرسشهایی كه از من پرسیده شد، از من سؤال نشود». پس مدت زیادی [در وفا كردن به آن مرد] درنگ كرد.
مدتی بعد پادشاه خوابی دید و به‏دنبال پسر فرستاد. پسر از كرده خود پشیمان شد و [با خود] گفت: «به خدا سوگند، هیچ دانشی ندارم كه با آن نزد پادشاه بروم و نمی‏دانم با دوستم (همسایه) چكار كنم چون به او نیرنگ زده و به او وفا نكرده‏ام» بعد گفت: «به هر حال به نزد او می‏روم، از او عذرخواهی می‏كنم و برای او سوگند یاد می‏كنم، شاید او [از خواب پادشاه] به من خبر دهد». پسر نزد مرد همسایه رفت و گفت: «كاری كرده‏ام كه نمی‏باید می‏كردم و به آنچه كه میان من و تو بوده وفا نكرده‏ام و آنچه داشتم از دستم رفته و به تو نیازمند شده‏ام. تو را به خدا قسم می‏دهم كه مرا تنها نگذاری، من به تو اطمینان می‏دهم كه هر چه به‏دست آوردم با تو تقسیم كنم. پادشاه به دنبال من فرستاده و نمی‏دانم از من چه می‏پرسد». آن مرد (همسایه) گفت: «پادشاه می‏خواهد از تو در مورد خوابی كه دیده سؤال كند و بداند كه این زمان چه زمانی است. پس تو به پادشاه بگو: این زمان، «زمان قوچ» است». آن پسر نزد پادشاه رفت، پادشاه وارد شد و گفت: «می‏دانی چرا به دنبال تو فرستاده‏ام؟» آن پسر گفت: «شما خوابی دیده‏اید و می‏خواهید بدانید كه اكنون چه زمانی است». پادشاه خطاب به پسر گفت: «درست گفتی. پس به من بگو این زمان، چه زمانی است؟» پسر گفت: «این زمان، زمان قوچ است». پس از آن پادشاه دستور داد پاداشی به پسر بدهند. پسر آن پاداش را گرفت و به سمت خانه‏اش رفت و فكر می‏كرد كه آیا به دوستش وفا كند یا نه، یكبار تصمیم می‏گرفت وفا كند و یكبار تصمیم می‏گرفت به عهدش وفا نكند پس از آن گفت: «شاید پس از این دیگر تا ابد به آن همسایه نیازی نداشته باشم» و در نهایت تصمیم گرفت كه بی‏وفایی كند و به عهدش وفا نكند. پس مدتی دیگر در وفا به عهدش درنگ كرد.
مدتی بعد پادشاه خوابی دید و به دنبال پسر فرستاد، آن پسر به‏خاطر آنچه با دوستش كرده بود پشیمان شد و پس از دو بار بی‏وفایی گفت: «چه كنم كه دانشی ندارم» سپس تصمیم گرفت كه به نزد مرد همسایه برود. پسر نزد آن همسایه رفت و او را به خدای تبارك و تعالی سوگند داد و از او خواست كه او را [در مورد خواسته پادشاه] آگاه سازد و به همسایه گفت این بار به او وفا می‏كند و به او اطمینان داد و گفت: «مرا به این حال وامگذار! بدون شك دیگر پیمان‏شكنی نمی‏كنم و به تو وفا می‏كنم» همسایه از او خواست تا به او اطمینان دهد، سپس گفت: «تو را خوانده تا از تو در مورد خوابی كه دیده سؤال كند و بداند كه این زمان چه زمانی است. وقتی كه پادشاه از تو سؤال كرد، بگو این زمان، «زمان ترازو» است» آن پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه وارد شد و گفت: «[می‏دانی] چرا تو را احضار كرده‏ام؟» پسر گفت: «شما خوابی دیده‏اید و می‏خواهید سؤال كنید كه این زمان چه زمانی است» پادشاه گفت: «درست گفتی پس به من بگو اكنون چه زمانی است». پسر گفت: «این زمان، زمان ترازو است». پادشاه دستور داد هدیه‏ای به او بدهند، پسر هدیه را گرفت و آنرا نزد مرد همسایه برد و آنرا جلوی همسایه گذاشت و گفت: «آنچه كه من به‏دست آورده‏ام برای تو آوردم پس تو آن را تقسیم كن».
آن همسایه دانشمند گفت: «زمان اول زمان گرگ بود و تو از گرگها بودی و زمان دوم زمان قوچ بود كه قوچ تصمیم می‏گیرد و انجام نمی‏دهد و تو هم مثل قوچ تصمیم می‏گرفتی اما وفا نمی‏كردی و این زمان (سوم) زمان ترازو بود و تو در آن زمان وفادار بودی. پس بگیر آنچه كه برای تو است چون من نیازی به آن ندارم» و آن دانشمند (همسایه) هدیه را به پسر برگرداند.21

پی‌نوشت:

1 . ألم أعهد إلیكم یا بنی‏ادم أن لاتعبدوا الشیطان إنّه لكم عدوّ مبین و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم. سوره یس (36)، آیه 61-60.
2 . و إذ أخذ ربّك من بنی‏ادم من ظهورهم ذرّیتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّكم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا كنّا عن هذا غافلین.
سوره اعراف (7)، آیه 172.
3 . و لقد بعثنا فی كلّ أمة رسولاً أن اعبدوا اللَّه واجتنبوا الطاغوت... .
سوره نمل (16)، آیه 36.
4 . و ما أرسلنا من قبلك من رسول إلّا نوحی إلیه أنّه لا إله إلّا أنا فاعبدون.
سوره انبیا (21)، آیه 25.
5 . من یطع الرسول فقد أطاع اللَّه و من تولّی فما أرسلناك علیهم حفیظاً.
سوره نساء (4)، آیه 80.
6 . ... و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا اللَّه إنّ اللَّه شدید العقاب.
سوره حشر (59)، آیه 7.
7 . ... و أوفوا بالعهد إنّ العهد كان مسئولاً. سوره اسراء (17)، آیه 3.
8 . العهد ما أخذ النبی علی‏الناس فی موّدتنا و طاعة أمیرالمؤمنین أن لایخالفوه ولایتقدّموه ولایقطعوا رحمه و أعلهم أنّهم مسئولون عنه.
محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج24، ص187، ح1. سوره مریم (19)، آیه 87.
9 . ألا من دان اللَّه بولایة امیرالمؤمنین والأئمة من بعده فهوالعهد عنداللَّه.
به نقل از امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه «لایملكون الشفاعة إلّا من اتّخذ عند الرحمن عهداً.»؛ [آنان] اختیار شفاعت را ندارند، جز آن‏كس كه از جانب [خدای] رحمان پیمانی گرفته است. (بحارالانوار، ج24، ص333، ح58.)
10. من كنت مولاه فهذا علی مولاه... . ابو منصور احمد بن علی بن ابی‏طالب طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص56-66.
11. معاشر الناس! من یطع اللَّه و رسوله و علّیاً والائمّة الذین ذكرهم فقد فاز فوزاً عظیما. همان.
12. إنّ هذا یوم عظیم الشأن... یوم كمال الدین و یوم العهد المعهود. بحارالانوار، ج37، ص164، ح40.
13. همان، ج43، ص158. همچنین ر.ك: سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا(ع)، ص151.
14. إنّ النبی، صلّی اللَّه علیه و آله، لمّا قبض ارتدّ الناس علی أعقابهم كفّاراً إلّا ثلاثة: سلمان والمقداد و أبوذر الغفاری. بحارالانوار، ج28، ص259، ح42.
15. إنّما كلّف الناس ثلاثه: معرفة الأئمّة والتسلیم لهم فیما و رد علیهم والردّ إلیهم فیما اختلفوا فیه. حدیث از امام باقر(ع). محمدبن یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص390، ح1.
16. إذا غضب اللَّه تبارك و تعالی علی خلقه، نحّانا عن جوارهم. همان، ص343، ح31.
17. لو أنّ أشیاعنا، و فقّهم اللَّه لطاعته، علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلّت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا. بحارالانوار، ج53، ص177.
18. أللّهم إنّی أجدّد له فی صبیحة یومی هذا و ماعشت من أیّام حیاتی عهداً و عقداً و بیعة له فی عنقی لا أحوال عنها ولا أزول أبداً. همان، ج102، ص111.
19. مرحوم علامه مجلسی در توضیح این سخن حضرت(ع) كه «تو را دوستان و برادرانی است» می‏فرماید: «شاید هدف از آوردن این حكایت، این باشد كه این زمان، زمانه وفای به عهد نیست و اگر زمان ظهور این امر را به تو بگویم، تو دوستان و آشنایانی داری و زمان ظهور را به آنها می‏گویی در نتیجه خبر میان مردم پراكنده می‏شود و باعث فساد می‏شود. و عهد و پیمان به پوشیده داشتن زمان ظهور هم فایده‏ای ندارد؛ اگر هنوز زمان ترازو نرسیده باشد، تو به عهد خود وفا نمی‏كنی.
یا معنای این سخن این است كه تو آشنایانی داری، پس به آنها بنگر آیا آنها با تو در چیزی هم رأی هستند یا اینكه اصلاً به عهد تو وفا می‏كنند؛ پس چگونه امام زمان(ع) در اینگونه زمان ظهور می‏كند!
یا اینكه مقصود این است كه تو می‏توانی آنرا استعلام كنی، پس برای كسب علم به حال آشنایان و برادرانت بنگر هر چه از آنها عزم و تصمیم قاطع بر فرمانبرداری و اطاعت و تسلیم كامل از امامشان دیدی، پس بدان آن زمان، زمان ظهور حضرت قائم - كه خداوند ظهور و فرجش را نزدیك گرداند - است و قیام آن حضرت مشروط به این امر است و عموماً اهل هر زمانی بر یك حالت هستند همانگونه كه از این داستان پیداست.»
(بحارالانوار، ج14، ص500).
20. علامه مجلسی در توضیح عبارت «اما من می‏دانم» می‏نویسد: «شاید علم آن مرد از اطلاع دادن آن عالم باشد و آن عالم هم علمش را از انبیاء گرفته باشد یعنی آنها براساس وحی آسمانی به او خبر داده‏اند كه پادشاه به زودی آن خوابها را خواهد دید و این تعبیر آن خوابهاست. یا اینكه او از آن دانشمند نوعی دانش فرا گرفته كه شخص با آن می‏تواند امثال آن امور را استنباط نماید. این احتمال هم وجود دارد كه آن مرد پیامبری باشد كه این امور را از طریق وحی فهمیده است. (همان)
21. الكافی، ج8، ص362، ح552؛ بحارالانوار، ج14، ص497 - 499.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.