بخش اول آن مشتمل بر چهار مقام است.
اول: توجه دادن بندگان به حق و التفات به خداوند و دور نمودن و برحذر داشتن آنها از روی آوردن به غیر حق، شناساندن دنیا و نفس.
دوم: سفارش به فراگیری علم و علم همراه با عمل
سوم: بحث پیرامون زهد و تقوا و ایمان و عمل صالح که از مهمترین مباحث عرفانی است.
و چهارم: سخن از عبودیت حق و اطاعت از او و حضور قلب که از لوازم اطاعت حق تعالی است.
بخش اول: دستورات کلی سلوک
مقام اول: توجه دادن بندگان به حق و برحذر داشتن آنها از التفات به غیرحق و شناخت آنها
نکته 1: مقصود از دنیا هر چیزی است که انسان را از حق تعالی به خود مشغول کند.
نکته 2: دلبستگی به مخلوق و غفلت از حق از حجب غلیظه ای است که نور معرفت را خاموش و قلب را مکدّر و ظلمانی کند و این از بزرگترین دامهای ابلیس شقی و مکاید بزرگ نفس است که انسان را از ساحت مقدس حق دور و از معارف حقه مهجور کند.
شرح: باید دانست که قلب و روح انسان هیچگاه محبت دنیا و آخرت را یکجا جمع نمی کند زیرا که قلب در ابتدا چون لوح دست نخورده ای است که هیچ سفیدی و سیاهی ندارد این انسان است که با گذشت زمان و اتیان اعمال نیک و بد سیر و هدف خود را روشن می کند و با انجام هر عمل بد نقطه سیاه و با انجام هر عمل خوب نقطه سفیدی در قلب خود باقی می گذارد چون سیاهی از حد فزون گشت دیگر جایی برای سفیدی و روشنایی نیست و نخواهـــــد مـــاند و
محبت دنیا که رأس همه بدیهاست خود از بارزترین مصادیق این توضیح است در بیان این حقیقت حق تعالی فرمود: ماجَعَلَ الله لِرَجُلٍ مِن قَلبَین فِی جَوفِه.
نکته 3: اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند و میزان در انتکاس قلوب غفلت از حق و توجه به دنیا و تعمیر آن است.
شرح: مثل چنین کسی این آیه از قرآن کریم است که فرمود: اَرَأیْتَ مَنِ اتّخَذَ الهِهُ هَواه.
زیرا کسی که یکسره متوجه به دنیا باشد معلوم است قلب او از محبت دنیا مملو شده است. از این رو هر کار و عملی انجام می دهد از دنیا و برای دنیاست یعنی خدای او دنیاست.
نکته 4: توجه به غیر حق تعالی، خیانت به حق است و حب به غیرذات مقدس و خاصان او، که حب اوست خیانت است در مشرب عرفان.
شرح: زیرا که خداوند در قرآن کریم می فرماید: اِنّا عَرَضْناالاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرْضِ والجِبالِ فَاَبَیْنَ اَن یَحْمِلْها وَ اَشْفَقْنَ مِنها و حَمَلَها الاِنسانُ اِنَّه کانَ ظَلُوماً جَهُولاً و آدمی به این امانت الهی که ولایت مطلقه است در مسلک عرفان خیانت نمود و عهد خود با خدای خود را فراموش کرد.
نکته 5: قلب خود را از اشتغال به غیر که تو را از مشاهدة جمال جمیل علی الاطلاق محجوب می کند خالی کن که این اشتغال به غیر قذارت و شرک است و حق تعالی نمی پذیرد مگر دلی را که هرچه بیشتر پاکیزه تر و خالصتر باشد.
شرح: اشتغال بغیر در مسلک عارفان عالیمقام شرک است زیرا در این حالت توجه آدمی از خدا سلب شده است و این عدم توجه به تدریج قلب را منکوس می گرداند.
نکته 6: ای برادر حجاب طبع و طبیعت را پاره کن که تو از جهان قدس و طهارتی و از جایگاه نور و کرامت چنانچه عارف شیرازی می گوید:
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم
و چون حجب ظلمانی را پاره کردی ظهور حق را در همة اشیاء و احاطه اش را بر آنها خواهی دید و مشاهده خواهی نمود که آنها همه نشانه های اویند و دلیلهای روشن او که با کمالاتشان بر کمال آفریننده و ایجادکننده خود دلالت دارند.
نکته 7: استاد الهی ما فرماید: توجه به عز ربوبیت و ذلّ عبودیت یکی از منازل مهمه سالک است که قوّت سلوک هرکس بمقدار قوّت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است و هرچه نظر انیت و انانیت در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیت مهجور است و حجاب خودبینی از جمیع حجب ضخیم تر و ظلمانی تر است و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر و خرق همة حجب را مقدمه است بلکه مفتاح، مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است.
شرح: زیرا که توجه به ذل عبودیت باعث تقویت خضوع و فروتنی در برابر خالق می شود و این خود باعث تقویت ملکه رضا و تسلیم می گردد که نهایت آن حال محو و نابودی سالک است در ذات احدیت.
نکته 8: وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و خانه را بدست غاصب ندادی خود صاحبخانه در آن تجلی می کند و البته تجلی غنی مطلق غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب مملو از بی نیازی شود و لله العزة و لرسوله وللمؤمنین و خود متصرف در جمیع امور عبد شود.
نکته 9: علامت جهنمی بودن آن است که دلی را که برای تفقه و تدبّر در آیات کریمه صحف تکوین و تدوین خلق فرموده و چشم و گوشی را که برای بصیرت و شنوائی حقائق الهیه مرحمت فرموده در آنها صرف نشود و از افق حیوانیت تجاوز ننماید و به مقام انسانیت لااقل که مقام تدبیرات عقلیه است، نرسد چنین انسانی به حقیقت حیوان بلکه گمراهتر از سایر حیوانات است.
شرح: اشاره دارد به آیه 179 از سوره اعراف که می فرماید: وَلَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم کَثیراً مِن الجِنِّ و الاِنسِ لَهم قُلوبٌ لا یَفقَهُونَ بها و لَهُم اَعیُنٌ لایُبصِروُن بها و لَهُم اذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اولئِک کَالاَنْعامِ بَل هُم اَضَلّ.
با توجه به آنچه در نکات قبل وارد شده معلوم می شود کسی که چنین آثاری از خود بروز می دهد، چشم و گوش و زبان او از دیدن و شنیدن و گفتن حق محروم است و به طور مسلم دلش مقلوب و منکوس گشته و از توجه به حق کاملاً محروم است و التفاتش مطلقاً به دنیا و تعمیر آن می باشد چنین کسی هیچگاه به دنبال حق نخواهد رفت زیرا که حق و صواب مطلوب و منظور او نیست.
نکته 10: کسانی که تبعیت نفس بهیمی کنند و متحرک به حرکت حیوانی باشند مشایع نفس حیوان بهیمی هستند و از حومة تبعیت عقلانی خارجند تا چه جای آنکه به تبعیت الهی متصف باشند و شیعة حضرت صادق علیه السلام به صبغة الله رنگ آمیزی شدند و مَنَ اَحْسَنُ مِن الله صِبْغَةً.
و از زنگار شهوت و غضب و شیطنت پاکیزه و طاهر شدند بلکه از عقال عقل پای دل را رهائی دادند.