روانشناسان و محققین برخی از كشورهای پیشرفته به این نتیجه رسیدهاند كه اگر زنان از لحاظ تأمین هزینههای زندگی وابسته به مرد نباشند، جز در شرایط خاص، شاید اصراری بر حفظ پیمان زناشویی نداشته باشند، برای مثال برخی از زنان در دوران بارداری از مرد خود متنفر می شوند و گسستن رشته زناشویی برایشان مهم نیست نیز برخی از آنان در ایام عادت یا شیردادن به طفل، یك نوع عصبانیت، ناراحتی و نگرانی روحی در خود احساس میكنند.[1]
به هر حال تصمیم عجولانه و رنجش سریع از صفاتی است كه در خانمها بیشتر دیده میشد.
در مقابل مردان به لحاظ ساختار روحی سعی دارند كارها را از طریق عقلانیت[2] و دوراندیشی پیش ببرند.
از آنجا كه منشأ پارهای از طلاقها بر سر مسائل كوچك و جزئی است و برخی در دامن زدن به مسائل جزئی مهارت خاصی دارند، اگر قرار بود اختیار طلاق به دست زنان بیافتد، آمار طلاق به مراتب بیشتر از امروز بود زیرا با اندكی تفحص در اطراف خود پی میبریم كه تحمل و بردباری مردان در مقابل مسائل جزئی بیش از زنان است.[3]
با وجود این، نگرش منصفانه به احكام اسلام، بسیاری از شبهات و نگرانیها را خنثی میكند.
__________
[1] . حقانی زنجانی، حسین، طلاق یا فاجعه انحلال خانواده، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، ص 27.
[2] . مهرپور، مباحثی از حقوق زن، انتشارات اطلاعات، ص 167.
[3] . با مراجعه به كتب روانشناسی و بررسی نتایج تحقیقات به این مسأله پی میبریم كه زن در مقابل مرد از توان كمتر برخوردار است. به عنوان نمونه، افسردگی یكی از ثمرات عدم تحمل در زندگی است و یك محقق بزرگ به نام «مایرا وایزمن» و همكارانش تحقیقی در زمینه افسردگی انجام دادند كه نشان میدهد زنان در 20 تا 26% مدت عمر خود در خطر افسردگیاند در حالی كه مردان فقط 8 تا 12% مدت عمر خود را در خطر افسردگیاند. (لوئیس فرانكل، روانشناسی زن، مترجم شكوه السادات خوانساری نژاد، نشر شكوه دانش.)